«ایران» از جمعه نارمک، نوبنیاد و کامرانیه تهران گزارش میدانی می دهد

تعرض به خانه‌‌های غیرنظامیان پایتخت

گروه گزارش / سهیلا نوری - اولین ساعات روز جمعه بیست و سوم خردادماه 1404 هرگز در هزارتوی تاریخ گم نخواهد شد؛ روزی که در آن تجاوز موشکی و پهپادی اسرائیل، نه تنها به ترور تعدادی از مقام‌های نظامی و دانشمندان هسته‌ای کشور انجامید که ده‌ها زن و مرد و کودک غیرنظامی را قربانی زیاده‌خواهی‌ها و دست‌درازی‌های سیاسی کرد. گزارش میدانی پیش رو، روایت لحظات پرالتهاب محله‌های نارمک، نوبنیاد و کامرانیه در پایتخت در ساعات ابتدایی این تجاوز هوایی است و گواه بی‌گناهی غیرنظامیانی که جان و مال‌شان را از دست دادند.
محله نارمک به دلیل طراحی شهری متفاوت، 100 میدان دارد که کوچه ‌و خانه‌های محله به همین میادین ختم می‌شوند. بامداد جمعه حدفاصل میدان هفتم و هشتم نارمک، شبیه میدان جنگ شد. شیشه ساختمان‌ها یکی پس از دیگری پودر شد، دیوارها فرو ریخت و ماشین‌هایی که داخل کوچه و اطراف میدان پارک شده بودند در کسری از ثانیه مچاله شدند. اهالی محل ابتدا از ترس اینکه زمین‌لرزه‌ای رخ داده، سراسیمه خود را به بیرون از خانه رساندند، اما دود غلیظ و سیاه‌رنگی که آسمان تاریک را پر کرده بود، تکرار صدای انفجار و صحنه‌های آخرالزمانی که در اطراف‌ می‌دیدند، نشان از یک تعرض هوایی داشت؛ تجاوز نظامی به یک بافت مسکونی که تعداد زیادی شهید و زخمی غیرنظامی در پی داشت. پسر جوانی که سرتا پا مشکی پوشیده و کنار ماشین‌های منهدم شده دور میدان ایستاده، از همین موضوع به خشم آمده است. سر صحبت که باز می‌شود بی‌مقدمه می‌گوید: «درست تا همین دیروز می‌گفتم باید ایران و آمریکا مذاکره کنند تا کار یکسره بشه، ولی از صبح که خواب به من و خانواده‌ام حرام شد، به پشتیبانی آمریکا از اسرائیل مطمئن شدم و به عنوان یک جوان ایرانی حق خودم می‌دانم که بخواهم مذاکره منتفی بشه. آخه مذاکره با چه کشور و چه کسانی؟ اصلاً چرا باید پای مردم عادی وسط این بازی‌های سیاسی باز بشه؟ اون بچه‌ای که فیلم جسم بی‌جانش توی اینستاگرام پُر شده، از کجا آمریکا و اسرائیل رو می‌شناخت؟ چرا باید آینده و آرزوهای من و جوان‌های امثال من رو که عاشق ایران هستیم و برعکس خیلی از هم سن و سال‌های خودمون، همینجا موندیم خراب کنه؟ من یکی نه می‌بخشم نه می‌گذرم ولی کاش از امثال من کاری ساخته بود.»
کمی آن‌طرف‌تر تعدادی از جوانان امدادگر و آتش‌نشان از شهرستان فیروزکوه خود را به محله نارمک رسانده‌اند. اینطور که مسئول‌شان می‌گوید درصورت بروز حوادثی با وسعت زیاد، موظف هستند به عنوان نیروی کمکی در صحنه حادثه حضور پیدا کنند و حالا هم که ساعت از 9 صبح گذشته، 2 ساعتی می‌شود که رسیده‌اند و منتظر هستند تا در صورت نیاز وارد عمل شوند.

 آرزوهایی که خاکستر شد
در فضای سبز میدان هشتم نارمک، روی یک زیلو نشسته و درحالی که اشک در چشمانش حلقه زده به روبه‌رو خیره مانده است. زن نگاهش را به خانه‌ای دوخته که هر 4 طبقه آن لایه لایه روی هم آوار شده است. همین چند ماه پیش همه 4 واحد ساختمان بازسازی شده بود و حالا ساکنان آن حتی یک وجب جا برای نشستن ندارند جز همین یک تکه از فضای سبز میدان هشتم. خودش را محبوبه معرفی می‌کند. از او می‌خواهم جزئیات بیشتری از بامداد امروز برایم بگوید و توضیح می‌دهد: «مشکل دیسک کمر دارم و برای خلاصی از درد قرص خواب‌آور خورده بودم تا راحت‌تر بخوابم. تازه چشم‌هایم گرم شده بود که با صدای جیغ دخترم از خواب پریدم. دیوار وسط اتاق ریخته بود. پنجره افتاده و شیشه‌ها خرد شده بود. خانه ما در طبقه همکف ساختمان بود و بالکن 3 طبقه بالایی راه خروج ما را بسته بود. دخترم تازه جراحی بینی کرده و به خیال اینکه زلزله آمده فریاد زدم یا امیر‌المؤمنین دخترم را
به من ببخش.»
به کوله‌پشتی بنفش‌رنگی که از شاخه درخت روبه‌رو آویزان شده اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «همزمان با صداهای مهیب، موج انفجار همه چیز را به اطراف پرت می‌کرد. معلوم نیست اون کیف مدرسه کدوم دختر کوچولویی هست که از پنجره به بیرون پرت شده، فقط امیدوارم خودش سالم باشه.»  اینطورکه محبوبه می‌گوید از همان بامداد، اهالی محل در همین محوطه جمع شده‌اند و امدادگران مشغولند. یدک‌کش‌ها ماشین‌هایی را که از شدت موج انفجار به هم پیچیده‌اند و روشن نمی‌شوند به خیابان‌های اطراف انتقال داده‌اند. بیش از 10جسد از زیر آوار بیرون کشیده‌اند، ولی به گفته او از همه تلخ‌تر جسد آن مردی بود که بدنش را در پشت بام یک ساختمان پیدا کردند. زن میانسالی که با واکر در گوشه‌ای ایستاده حرف‌های محبوبه را تأیید و اضافه می‌کند: «من لحظه انفجار بیدار بودم. همسرم رفته بود درمانگاه و در مسیر برگشت متوجه حادثه شد. همان لحظه با تلفن منزل تماس گرفت تا من نگران نشم. نمی‌دانم چرا ولی یک‌دفعه هر دو تلفن خانه رفت روی بلندگو و صدای همسرم توی خانه پخش شد. خیلی ترسیده بودم. ولی دروغ چرا بیشتر دلم برای جوان‌هایی سوخت که آرزوهایشان در آتش جنگ خاکستر می‌شه.»

موج انفجار
جلوی در ورودی شهرک شهید چمران مأمورهای لباس شخصی ایستاده‌اند. اجازه ورود و خروج به کسی نمی‌دهند، به گفته حاضرین یکی از بلوک‌های شهرک و چند واحد مسکونی آسیب دیده و تخریب شده‌اند. یکی از مأموران یگان ویژه می‌گوید ساکنان بلوک آسیب‌دیده را از ساختمان خارج کرده‌اند چون قرار است خاکبرداری کنند. اضطراب در چهره رهگذران به وضوح پیداست. پسر جوانی که کارگر بستنی‌فروشی معروف نزدیک میدان نوبنیاد است می‌گوید: «من شب‌ها همینجا می‌خوابم. نیمه شب از صدای انفجار احساس کردم قلبم اومد توی دهنم. بدون فکر از مغازه پریدم بیرون. دیدم از طبقه آخر بلوک روبه‌رو دود بلند شد. یک تکه از دیوار مثل خمپاره پرت شد به سمت من. از بس ترسیده بودم نفسم بند آمد. خدا به داد کسایی برسه که از نزدیک این صحنه رو دیدن.»