در اولین کنفرانس بین المللی مطالعات اروپا و امریکا در دانشگاه تهران مطرح شد

نسخه آکادمیک برای روابط ایران و غرب

رضا عدالتی پور
روزنامه نگار


نزدیک به صد نفر از چهره‌های برجسته دیپلماسی، اساتید روابط بین‌الملل و صاحب‌نظران حقوق بین‌الملل از سراسر جهان طی روزهای گذشته در دانشگاه تهران گرد هم آمدند.
دانشکده مطالعات جهان، میزبان اولین کنفرانس بین‌المللی مطالعات اروپا و آمریکا بود؛ رویدادی که به فرصتی کم‌نظیر برای تبادل دیدگاه‌ها درباره جایگاه ایران در نظم جهانی و روابط پرچالش آن با غرب تبدیل شد.
در این نشست دو روزه، مجموعه‌ای از موضوعات کلیدی در دستورکار قرار گرفت؛ از تحولات ساختاری در نظام بین‌الملل و نقش ایران در معادلات قدرت‌های بزرگ، تا بازخوانی سیاست‌های منطقه‌ای و تلاش برای همگرایی در میان کشورهای پیرامونی. همچنین مثلث پیچیده ایران، اروپا و آمریکا با محوریت تحریم‌ها، گفت‌وگوها و تنش‌های مزمن مورد واکاوی قرار گرفت.
شرکت‌کنندگان از زوایای گوناگون به تحلیل شرایط کنونی پرداختند و تلاش کردند تصویری دقیق‌تر از چالش‌ها و فرصت‌های پیش‌روی ایران در تعامل با جهان ترسیم کنند.  گفت‌وگوهایی که نه فقط جنبه آکادمیک داشت، بلکه در فضای کنونی سیاست بین‌الملل، رنگ و بوی واقع‌گرایانه‌تری نیز به خود گرفت.
آن‌طور که بهزاد احمدی، استاد دانشگاه و دبیر اجرایی این همایش در روز اول عنوان کرد، بررسی چندبعدی روابط ایران با غرب با هدف تقویت فهم مشترک، کاهش سوءتفاهم‌ها و گشودن افق‌های تازه با محوریت گفت‌و‌گوهای آکادمیک دال مرکزی بحث‌های ارائه شده در این کنفرانس به شمار می‌رود و تلاش می‌شود تا تصویری واقع‌گرایانه و تحلیلی از مناسبات تاریخی و معاصر ایران با اروپا و آمریکا ارائه شود. جواد ظریف، مهدی سنایی و  جفری ساکس از جمله مهم‌ترین چهره‌های علمی و اجرایی بودند که دیدگاه‌های خود را پیرامون روابط ایران و اروپا و ایران و آمریکا ارائه کردند.

ضرورت توسعه متوازن
رابطه با غرب و شرق
ظریف به عنوان اولین سخنران رسمی این همایش با تأکید بر اینکه درک صحیح از تحولات بین‌المللی و نحوه تنظیم روابط با بازیگران اصلی نظام جهانی، از جمله اروپا و آمریکا، از الزامات سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است، چالش اصلی در روابط جهانی امروز را «کاستی‌شناختی» عنوان کرد و گفت: «نه‌تنها کشورهای غیرغربی شناخت دقیقی از غرب ندارند، بلکه غرب نیز دچار سوءبرداشت‌های بنیادینی از جهان غیرغربی، از جمله ایران است.»
ظریف خود را طرفدار توسعه روابط با چین و روسیه معرفی کرد و گفت البته برای توسعه این روابط به شکل متوازن لازم است که روابط با اروپا هم تقویت شود. به زعم ظریف «در شرایط کنونی سیاست خارجی ایران نیازمند بازنگری در انتظارات خود از اروپاست.»
 او در ادامه «خود کانون‌پنداری هنجاری» را یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های اروپا عنوان کرد به نحوی که آنها «تصور می‌کنند که نه‌‌تنها معیارهای هنجاری را تعیین می‌کنند، بلکه تنها مرجع قضاوت درباره اجرای آن نیز هستند» و این رویه غلط «عامل اصلی آسیب دیدن مشروعیت اخلاقی اروپا بویژه در مسائلی چون فلسطین» است.
مهدی سنایی، معاون بین‌الملل رئیس‌جمهور دیگر سخنران این همایش بود که با نگاهی تحلیلی به وضعیت جاری جهان، از مفهوم «بی‌نظمی جهانی» سخن گفت؛ وضعیتی که نه به قواعد گذشته پایبند است و نه هنوز قواعد جدیدی یافته است.
او همچنین از روندهای کلان سیاسی در غرب یاد کرد: رشد جناح راست افراطی، افول دموکراسی و تقویت پوپولیسم در آمریکا. به باور سنایی، این روندها نشان از تغییری ساختاری در نظم سیاسی غرب دارند؛ تغییری که فراتر از یک پدیده گذراست.
سنایی در پایان، به وضعیت کنونی روابط ایران و اروپا اشاره کرد و گفت که این روابط متأسفانه تابعی از روابط ایران و آمریکا شده‌اند.
او بر لزوم گفت‌وگوی مستقیم‌تر و مستقل‌تر با اروپا تأکید کرد و هشدار داد که امنیتی‌شدن روابط، نه‌تنها به نفع ایران و اروپا نیست، بلکه کلیت نظام بین‌الملل را نیز به سمت واگرایی بیشتر سوق می‌دهد.
 
ناآگاهی عمیق از ایران
دلیل مخالفت ها با توافق
جفری ساکس استاد دانشگاه و اقتصاددان آمریکایی از دیگر سخنرانان این همایش بود که در پنل «گذشته و آینده روابط ایران و آمریکا» به صورت آنلاین مباحث خود را ارائه داد. او با اشاره به اینکه دولت ترامپ به‌خوبی سازمان‌دهی نشده است، گفت: «شما می‌توانید ببینید که این دولت ترکیبی است از مواضع هیجانی، بی‌ثبات و فاقد انسجام واقعی.
او تمایل دولت آمریکا را معطوف به مذاکره با ایران قلمداد کرد و در عین حال از «مخالفت‌های شدید علیه ایران در نظام سیاسی ایالات متحده» یاد کرد. او این مخالفت‌ها را ناشی از ناآگاهی عمیق و برداشت‌های سطحی از ایران دانست و نقش رسانه‌ها، سیاست و تبلیغات رسمی در ایجاد فضای ضدایرانی را «بسیار قوی» عنوان کرد.
او در بخش دیگر سخنان خود درباره تأثیر آمریکا بر اروپا گفت: «جهانی که تحت سلطه امپریالیسم اروپا بود حدود 80 سال قبل به پایان رسید و جای خود را به جهانی داد که تحت سلطه امپریالیسم ایالات متحده است» حدوداً از دهه ۱۹۵۰ تا سال ۲۰۱۶ ایالات متحده در اروپا حضور و نفوذ گسترده‌ای داشته است و سیاست‌های اروپا بازتابی از دیدگاه‌های واشنگتن است.

 

یادداشت اختصاصی

 نگاه عملگرایانه شرق اروپا به ایران

فلاویوس کابا-ماریا
رئیس مؤسسه سیاسی و اقتصادی خاورمیانه – بخارست

اغلب در نگاه‌های کلیشه‌ای، اروپای شرقی منطقه‌ای حاشیه‌نشین، متأثر و نه مؤثر و گرفتار در سایه اروپای غربی تلقی می‌شود. اما اگر بخواهیم نقشه قدرت و آینده نظم جهانی را با دقت ترسیم کنیم، این منطقه جایگاه متفاوت و روزافزونی؛ نه تنها برای اروپا، بلکه برای خاورمیانه و آسیای مرکزی خواهد یافت.
جنگ اوکراین، از منظر ما در شرق اروپا نه صرفاً یک بحران محلی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ پساشوروی بود. این جنگ معادله حاکمیت ارضی، مفاهیم امنیت و حتی ساختارهای نظم بین‌المللی را از نو به میز بازگرداند. برخلاف تصور اولیه، این بحران در خاک محدود نماند و جهانی شد. اروپای شرقی در این میان، به‌نوعی خود را در دو مسیر تاریخی می‌بیند: از یک سو، عقب‌ماندگی ساختاری از غرب قاره و از سوی دیگر، فرصتی برای بازتعریف نقش ژئوپلیتیک خود.
بسیاری از ما، به‌درستی خواهان پایان‌دادن به این دوگانگی شرق-غرب هستیم؛ اما نمی‌توان انکار کرد که الحاق شتاب‌زده به اتحادیه اروپا، بدون آماده‌سازی نهادها و توانمندی‌ها، موجب شد امروز صدای شرق در بروکسل کمتر شنیده شود.
ضرورت بازطراحی معماری امنیتی، اجتناب‌ناپذیر است. این معماری قدیمی بر پایه نظم تک‌قطبی پساجنگ سرد ساخته شده بود؛ نظمی که اکنون در حال فرو ریختن است. تضادهای درون غرب- از شکاف‌های درونی اتحادیه اروپا تا اختلافات فزاینده فراآتلانتیکی- همه نشان از آن دارند که باید از الگوی جدیدی سخن گفت: معماری‌ای منعطف، چندمرکزی و مبتنی بر منافع متقابل منطقه‌ای.
این فقط درباره مرزهای اوکراین نیست؛ بلکه درباره جایگزینی نظم آمریکامحور با الگویی نوین است. مرکز ثقل اقتصاد جهانی سال‌هاست در حال حرکت به سوی آسیاست. در کمتر از دو دهه، این مرکز از نزدیک ازمیر تا حوالی بندرعباس پیش آمده و امروز با سرعتی پیوسته در حال نزدیک‌شدن به چین است. دیگر نه اروپا و نه حتی آمریکا، نمی‌توانند مدعی انحصار در طراحی نظم جهانی باشند. در این روند، بلوک‌هایی مانند بریکس و همکاری‌های رو به گسترش چین، ایران، ترکیه و سایر بازیگران منطقه‌ای، چهره سیاست جهانی را دگرگون می‌کنند.
حتی اشتباه محاسباتی واشنگتن در راندن مسکو به‌سوی پکن، نشان‌دهنده آغاز دوران پساآتلانتیکی است. نقش اروپای شرقی در این میان چیست؟ این کشورها به‌ویژه رومانی، لهستان و ترکیه، با ابتکارهایی مانند «پروژه سه دریا» یا ساختارهای سه‌جانبه، به‌تدریج در حال تبدیل‌شدن به مراکز ثقل ژئوپلیتیک جدیدی‌اند که توجه ناتو، اتحادیه اروپا و آمریکا را نیز برانگیخته‌اند؛ حتی اگر برلین و مسکو با آن راحت نباشند. برای رومانی، این نه‌فقط تهدید، بلکه فرصتی راهبردی است.
در این میان، رابطه با ایران می‌تواند در چهارچوبی جدید بازتعریف شود. ایران از منظر ما یک شریک بالقوه است؛ هم در حوزه انرژی، هم تجارت و هم پیوندهای فرهنگی. بندر کنستانتا به‌عنوان یک دروازه دریایی به قفقاز و خلیج فارس، می‌تواند به نقطه اتصال شرق اروپا و جنوب غرب آسیا بدل شود.  همچنین مسیرهای زمینی از طریق ترکیه و بلغارستان به ایران و آسیای مرکزی به‌ویژه در شرایط بحران انرژی، اهمیت مضاعفی یافته‌اند.
برخلاف اروپای غربی، نگاه شرق اروپا به خاورمیانه کمتر ایدئولوژیک و بیشتر عمل‌‌گرایانه است. پیوندهای فرهنگی تاریخی، درک عمیق‌تری از ارزش‌هایی مانند نهاد خانواده، غذا و میهمان‌نوازی میان ما و مردم منطقه ایجاد کرده‌اند.
فرصت در سه حوزه کلیدی شکل می‌گیرد: اقتصاد، فرهنگ (و گردشگری) و تبادل اندیشه میان مراکز پژوهشی. این مسیر، می‌تواند زمینه‌ساز یک مشارکت متفاوت میان ایران و اروپای شرقی باشد؛ مشارکتی که نه از سر ضرورت، بلکه با چشم‌اندازی روشن و بلندمدت شکل بگیرد.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و شصت
 - شماره هشت هزار و هفتصد و شصت - ۲۰ خرداد ۱۴۰۴