تنش دیجیتال دموکراسی
روانشناسی دموکراسی به ریشههای روانی مداخله و مشارکت مردم در سیاست میپردازد
مهرداد دیلمی
روزنامهنگار
یک دموکراسی قوی و سالم نه تنها به فرآیند انتخاباتی یا عملکرد دولت بستگی دارد، بلکه به اعتماد شهروندان به نهادهای دموکراتیک نیز وابسته است. شهروندان باید به نهادهای دموکراتیک اعتماد کنند و احساس کنند از قدرت و تأثیرگذاری لازم بر آنها نیز برخوردارند. در این خصوص پرسش کلیدی این است که چه چیزی میزان اعتماد شهروندان به نهادهای دموکراتیک را تعیین میکند؟ و چرا برخی از شهروندان بیش از دیگران به نهادهای دموکراتیک اعتماد دارند و برخی کمتر؟
درن ج. لیلکر و بیلور آسلان اوزگول در کتاب «روانشناسی دموکراسی» که انتشارات ققنوس آن را به تازگی با ترجمه نازی اکبری منتشر کرده، به بررسی مسائلی از این سنخ میپردازند و معتقدند روشی که شهروندان نظام سیاسیشان را درک میکنند و در آن مشارکت میکنند، بیش از همه به هویت و ارزشهایشان وابسته است. درن ج. لیلکر دانشیار رشته ارتباطات سیاسی در دانشگاه بورنموث انگلستان و نویسنده کتاب «شناخت و ارتباطات سیاسی» است. بیلور آسلان اوزگول مدرس دانشگاه برونل لندن در انگلستان در رشته ارتباطات سیاسی و نویسنده کتاب «رهبری اعتراضات در عصر دیجیتال: فعالیت جوانان در مصر و سوریه» است.
نویسندگان «روانشناسی دموکراسی» به ما نشان میدهند در دوره پساحقیقت و پوپولیسم، دموکراسی قوی و مستحکم به همان اندازهای که به روند انتخابات متکی است، به احساسات و هیجانات شهروندانش، از جمله اعتماد، احساس تعلق، احساسِ توانیافتگی و نمایندگی شدن نیز وابسته است. «روانشناسی دموکراسی» به تبیین ریشههای روانی در پس چرایی مداخله و مشارکت مردم در سیاست میپردازد. این کتاب با در نظر گرفتن تأثیراتی که رسانهها و کارزارهای سیاسی دارند، رویدادهای سیاسی از جمله بهار عربی، برگزیت، جنبش «جان سیاهپوستان مهم است»، انتخابات سال 2020 آمریکا و شیوع ویروس کووید۱۹ را تحلیل میکند. لیلکر و اوزگول خوانندگان را با خود در سفری همراه میکنند تا فرآیندهای شناختی فعال آنان را از هنگامی که با خبری سیاسی درگیر میشوند تا زمانی که در خیابانها علیه سیاست و اقدامات دولت دست به اعتراض میزنند، بررسی کنند.
به باور نویسندگان، درک «روانشناسی دموکراسی» به ما اجازه میدهد تا انواع چالشهایی را که نهادهای دموکراتیک در حال حاضر با آنها مواجهاند، شناسایی کنیم. به نظر نمیرسد این نهادها انتظارات مردم را در زمینه نمایندگی مؤثر آنها برآورده کنند. ظاهراً شهروندان از دموکراسی روی گرداندهاند، برخی را گروههای فشار غیردولتی که بر مسائل خاص تمرکز دارند بسیج میکنند و برخی دیگر را پوپولیستهایی که با شگردهای تبلیغاتی و هیجانی شکاف بین شهروندان و نمایندگان آنها را که به نحو دموکراتیک انتخاب شدهاند، عمیقتر میکنند.
دیالکتیک اعتماد و عملکرد
نویسندگان در فصل اول با عنوان «شهروندان هیجانی» روی مباحثی چون ماهیت توانمندسازی، چگونگی شکلگیری هویتها و نحوه ارتباط هویتها با ارزشها تمرکز دارند و توضیح میدهند که ارتباطات و اقدامات سازمانهای سیاسی، تجربههای شهروندان از تعامل با خروجیهای سیاسی و واسطهگری در سیاست نیز بر هویتها و ارزشهای شهروندان تأثیر متقابل میگذارند. به عبارت دیگر شهروندان ارزیابی میکنند که چقدر نحوه عملکرد سیستم و خروجیهای آن با امیدها و انتظاراتشان سازگار است. برآورده شدن امیدها و انتظارات به اعتماد و رضایت منجر میشود؛ هرچند نمیتوانیم انتظار رسیدن به ۱۰۰ درصد اعتماد و رضایت را داشته باشیم اما از طرف دیگر نباید در یک دموکراسی کارآمد درصد بالایی بیاعتمادی و نارضایتی بیابیم. در واقع شهروندان اعتماد میکنند ولی با شک و رضایتی نصفهنیمه. جایگاه آنها در این مقیاسها را فرآیندهای شناختی آنها تعیین میکند و به وضعیت احساسی عمومی در یک کشور شکل میدهد.
نویسندگان «روانشناسی دموکراسی» در ادامه بحث درباره فرآیندهای شناختی در فصل دوم بر شیوههای مختلفی تأکید میکنند که تجارب زیسته از قبیل بحران اقتصادی، ممکن است به هویتها، ارزشها و تعاملات شناختی با نهادهای سیاسی سر و شکل بدهد. آنها با برجسته کردن اینکه چگونه برخی افراد، بهرغم زندگی در جامعهای که در آن اصول برابری ممکن است در قوانین تضمین شود، امکان دارد احساس در حاشیه بودن بکنند که این نشانگر آن است که چگونه این اتفاق میافتد که برخی از شهروندان به این باور میرسند که فرآیندهای دموکراتیک برای آنها کارآمد نیست. این امر مهم است زیرا حاکی از این است که بخشهایی از جامعه به بیاعتمادی به سیستم سیاسی یا نارضایتی از آن بسیار نزدیکاند. در این صورت مواضعی بشدت چند قطبی ظهور میکنند که ممکن است از طریق تمایل شهروندان به تأیید شدن سوگیریها و پیشداوریهایشان در آنها تقویت شوند. نویسندگان با استناد به نمونههای معاصر، نشان دادهاند که چگونه شهروندان اغلب این باور را ترجیح میدهند که از دانش کافی برخوردارند و باورهایشان به طور ذاتی صحیحاند و در حین مواجهه با اطلاعات جدید یا انتخاب اطلاعات جدید نظراتشان را تعمیم میدهند. زمانی که شهروندان ارتباطات سیاسی را از زاویه پیشداوریها و سوگیریها ببینند و تحلیل کنند در دوران دیجیتال این مسأله به مسأله قطبی شدن اجتماعی و دوری از تعامل میانجامد.
دستکاری دیجیتال اذهان
نویسندگان در فصل سوم با عنوان «تفکر درباره سیاست» به بحث «دستکاری اذهانmanipulation» میپردازند. افرادی که از منابع محدود رسانهای استفاده میکنند ممکن است در معرض تصاویر مثبت از یک گروه خاص قرار گیرند که در منابع دیگر برخلاف آن دیده شود اما به سبب اتکا به منابع اطلاعاتی محدود و شبکههای اجتماعی همگن، ممکن است این اطلاعات هرگز به دست آنها نرسد یا به آن اطلاعات خلاف تصورشان وقعی ننهند. استفاده گسترده احزاب و کارزارها از رسانههای دیجیتالی ممکن است این مسائل را تشدید و شهروندان را به مشارکت سطحی تشویق کند. باورهای افراطی، دیدگاههای منفی نسبت به «سیستم» و نسبت به افراد دارای دیدگاههای جایگزین را تقویت میکنند و باعث تضعیف اصول تکثرگرایانهای میشوند که دموکراسیها بر اساس آنها عمل میکنند.
نویسندگان در فصل سوم همچنین به چالش قابل توجه دیگری که استفاده از رسانههای دیجیتال برای دموکراسی ایجاد میکند پرداختهاند؛جریان پیامهای سادهسازی شده. پیامهای سادهسازی شده از این جهت مهماند که افراد به جای ارزیابی دقیق و انتقادی یک پیام، اغلب ارزیابیهایشان را بر اساس این نشانههای سادهسازی شده شکل میدهند. جریان پیامهای سادهسازی شده ممکن است به شکلگیری نگرشهای قوی منجر شود اما این نگرشها ممکن است از پشتوانه آگاهی کافی برخوردار نباشند. این بحث تنشی را که در قلب دموکراسی و ارتباطات سیاسی مرتبط با آن است، آشکار میکند.
نویسندگان در فصل چهارم با عنوان «مشارکت سیاسی» درباره چهار عامل انگیزشی که بر احتمال مشارکت فرد در انتخابات تأثیر میگذارد بحث کرده و توضیح دادهاند که شهروند برای رأی دادن باید ابتدا رأی دادن را وظیفهای دموکراتیک تلقی کند و باور داشته باشد که تأثیر ملموسی در نتیجه خواهد داشت. همچنین فرآیند رأیگیری باید امری عادلانه انگاشته شود و شهروندان باید از یک نامزد یا حزب انگیزه بگیرند. نویسندگان با استناد به انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه و ایالات متحده نشان دادهاند که چگونه رأیدهندگان تحتتأثیر مواضع نامزدهای سیاسی درباره مسائل و یا تصاویر آنان قرار میگیرند. از سوی دیگر، کسانی که مشارکت نمیکنند باور دارند رأی دادن کمک چندانی به آنها نمیکند.
دموکراسی در دوران قرنطینه
سال ۲۰۲۰ سالی پر از تناقضات بود. سالی بود که بسیاری از شهروندان دموکراسیها در تلاشی ملی برای مقابله با ویروس کووید ۱۹ گردهم آمدند و از رهبرانشان بیش از پیش حمایت کردند. با وجود قرنطینهها، برخی شهروندان برای حمایت از جنبش «جان سیاهپوستان مهم است» به خیابانها ریختند. شهروندان دیگری نیز در اعتراض به محدودیتهای اعمال شده برای کاهش انتشار ویروس به خیابانها رفتند. محدودیت بیسابقه آزادی و جابهجایی در روان بسیاری از جوامع تأثیر نهاد و مشکلات اساسی نظامهای دموکراتیک را تشدید کرد. در آوریل ۲۰۲۰، وبسایت استاتیستیکا تخمین زد که یک سوم جمعیت ۸ میلیارد نفری جهان در وضعیت قرنطینهاند و تا تابستان ۲۰۲۰ این تخمین به یک چهارم رسید. در فوریه ۲۰۲۱، همه کشورهای جهان تحتتأثیر قرار گرفتند و محدودیتهای شدیدی را متحمل شدند. اقدامات برای کنترل کردن جابهجایی افراد شامل نظارت شدید پلیس بود، نه تنها در رژیمهای اقتدارگرا مانند چین، بلکه در فرانسه و ایتالیا. در جاهای دیگر، رعایت محدودیتها در قالب سیاستهای مشاورهای قوی دولت یا ایالت و با نظارت پلیسی خفیفتر انجام شد، بویژه در بریتانیا و ایالات متحده. برخی رهبران منتخب دموکراتیک تهدید ویروس کووید ۱۹ را نادیده گرفتند؛ ژائیر بولسونارو، رئیسجمهوری برزیل آن را «آنفلوانزایی ناچیز» توصیف کرد و پاسخ سایر کشورها و سازمان بهداشت جهانی را «هیستریک» دانست. پاسخ دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده مقدمهای برای رد شدن او توسط رأیدهندگانی بود که نگران شیوع و تأثیر کووید ۱۹ بودند. وی در مقاطع مختلف آن را «حقه» نامید، آن را ویروس چینی لقب داد، استفاده از ماسک را به مسألهای حزبی تبدیل کرد و در حالی که بعداً خطر ویروس را تصدیق کرد، اولویت را به اقتصاد داد و از فرمانداران ایالتها خواست تا محدودیتها را کاهش دهند. واکنشهای متفاوت تا حدی نشانه سبک رهبری، میزان اولویت دادن به زندگی انسان در مقابل منافع اقتصادی ملی و میزان آمادگی آنها برای مقابله با همهگیریای با این ابعاد بود.