کارشناسان در گفتوگو با «ایران» بر اهمیت حفظ استقلال هستهای تأکید کردند
ایران و حق غنیسازی معادلهای فراتر از سیاست
رضا عدالتی پور
خبرنگار
غنیسازی اورانیوم تنها یک فرآیند فنی یا دستاورد صنعتی نیست بلکه نشان دهنده رویکرد مقاومت کشور برای حفظ حاکمیت ملی و دفاع از حق تصمیمگیری مستقل درباره آیندهاش است. همانطور که رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیر خود تصریح کردند، «دفاع از حق غنیسازی، دفاع از حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ماست»؛ پیامی روشن برای جهانیان که ایران زیر بار دیکته قدرتهای خارجی نخواهد رفت. در همین راستا دستیابی ایران به فناوری غنیسازی اورانیوم، در چهارچوب قواعد حقوق بینالملل و اصول بنیادین حاکمیت ملی، صرفاً یک تحول فنی یا صنعتی محسوب نمیشود، بلکه بیانگر تثبیت یکی از حقوق ذاتی دولتها در نظام بینالملل است.
شماری از اساتید برجسته روابط بینالملل و حقوق بینالملل در گفتوگو با «ایران» در تحلیلهای خود بر این حقیقت تأکید کردهاند که موضوع غنیسازی، بیش از آنکه یک دعوای فنی باشد، ترجمان حق حاکمیت در عرصه جهانی است.
دیپلماسی اجبار از طریق مقاومت کنترل می شود
ابراهیم متقی
استاد دانشگاه تهران
سیاست بینالملل بر اساس نشانهها و فضای آنارشیکال مفهوم پیدا میکند. در فضای آنارشی، قدرتهای بزرگ عموماً تلاش میکنند تا از سازوکارهای سیاست اجبار و دیپلماسی تهدید برای تحقق اهداف خود استفاده کنند. در چنین شرایطی طبیعی به نظر میرسد که واحدهای منطقهای محور اصلی دیپلماسی و سیاست عملی خود را بر اساس مقاومت، حقانیت، مشروعیت بخشی و کنش متقابل بر اساس قواعد مربوط به حقوق بینالملل و پادمان هستهای پیگیری کنند. الگوی رفتاری آمریکا و تروئیکای اروپایی در ماههای گذشته مبتنی بر نشانههایی از تهدیدات پردامنه بوده است. دیپلماسی مسقط و مذاکرات رم نیز نتوانست نقطه تعادلی را در تنظیم مطالبات و تعادل بخشی انتظارات ایران و ایالات متحده به وجود آورد. به همین دلیل است که نشانههایی از وقفه دیپلماتیک در روابط ایران و آمریکا به وجود آمده و این امر به گونهای اجتناب ناپذیر مخاطرات زیادی را برای ایران، آمریکا و امنیت منطقهای ایجاد خواهد کرد.
دیپلماسی هستهای، امر ملی و مقاومت را میتوان در زمره عناصر در هم تنیدهای دانست که هر کشور برای بقا و ارتقای قدرت خود میبایست از آن استفاده کند. در فضای موجود سیاست جهانی دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهوری آمریکا تلاش دارد تا ساختار داخلی و کارگزاران محافظهکار ایالات متحده را در مقابله با نیازهای صنعتی دانش محور، نیازهای تاکتیکی و ابزارهای راهبردی ایران بسیج کند. چنین انگارهای تا زمانی میتواند مطلوبیت لازم را برای آن کشور داشته باشد که مبتنی بر قواعد حقوق بینالملل و ضرورتهای امنیت منطقهای باشد.
الگوی کنش راهبردی ترامپ و کارگزاران سیاست خارجی آمریکا از جمله ویتکاف بر سازوکارهای کنش مرحلهای و دیپلماسی فریب قرار داشته است. در چنین شرایطی، هر گونه کنش و برداشتی معطوف به پروتکلهای کسلکننده دیپلماتیک هیچگاه نمیتواند ضرورتهای امنیت ملی و نیازهای راهبردی کشورها را تأمین کند. در چنین شرایطی بود که آمریکا انتظارات خود را به گونه مرحلهای ارتقا داده و سطح جدیدی از چالشهای امنیتی را فراروی ایران به وجود آورده است.
از آنجایی که ایران سیاست کنش دیپلماتیک معطوف به مصالحه را در دستور کار قرار داده، انتظار دارد که زمینه برای تحقق برخی از اهداف دیپلماتیک مبتنی بر قالبهای حقوق بینالملل و قواعد کنش مسالمتآمیز متقابل حاصل شود. تحقق این امر نیازمند بهرهگیری از سازوکارهای شناخت کنش رفتاری قدرتهای بزرگ در قالب دیپلماسی اجبار است. در این شرایط آمریکا تلاش دارد تا سیاست معطوف به یکجانبهگرایی دیپلماتیک را با دیپلماسی اجبار پیوند داده و فشارهای فزایندهای را علیه ایران اعمال کند. ضرورتهای امر ملی ایجاب میکند که جمهوری اسلامی سیاست معطوف به دیپلماسی را با نشانههایی از کنش متقابل راهبردی پیوند دهد. در برابر دیپلماسی اجبار صرفاً میبایست سازوکارهای کنش متقابل در دستور کار قرار گیرد.
تجربه سیاست بینالملل بیانگر این واقعیت است که اگر واحدهای سیاسی قدرت خود را در فضای بازدارندگی ارتقا میدادند، در آن شرایط آمریکا نمیتوانست دیپلماسی اجبار خود را علیه منافع ملی و حقوق فناورانه جمهوری اسلامی اعمال کند. دیپلماسی اجبار صرفاً از طریق قدرت کنترل میشود. هرگونه ابهام درباره اهداف و سیاستهای تهاجمی دونالد ترامپ موقعیت ایران برای دیپلماسی، بازدارندگی، مشارکت راهبردی و حسن نیت برای حل مسالمتآمیز چالش ایجاد شده و اختلافات را با دشواری روبهرو میسازد.
غنیسازی؛ مؤلفهای فراتر از فناوری
حیدرعلی مسعودی
استاد روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی
مسأله غنیسازی اورانیوم را میتوان از منظر نظریههای روابط بینالملل به شکلی دقیقتر فهم کرد. اگر این موضوع را از زاویه واقعگرایی بررسی کنیم، فناوریهای پیشرفته، بویژه آن دسته که کاربرد دوگانه دارند، بخشی از قدرت راهبردی کشورها محسوب میشوند. قدرتهای بزرگ، همواره در تلاشاند با حفظ انحصار در این حوزهها، مانع از دسترسی بازیگران نوظهور به این ظرفیتها شوند. در نقطه مقابل، کشورهایی مانند ایران به عنوان قدرتهای منطقهای، در پی آن هستند تا با دستیابی به این فناوریها، جایگاه خود را در توازن قدرت جهانی ارتقا دهند. بنابراین، نزاع بر سر غنیسازی نه صرفاً یک موضوع فنی، بلکه جلوهای از رقابت ژئوپلیتیک است. در مقابل، رویکرد لیبرال در روابط بینالملل بر منطق هزینهـ فایده و قدرت اقتصادی تمرکز دارد. از این منظر، غنیسازی به اندازه بهرهبرداری اقتصادی از فناوری اهمیت ندارد و بسیاری از کشورها ممکن است ترجیح دهند از فناوریهای حساس صرفنظر کنند تا از مزایای اقتصادی دیگر بهرهمند شوند. آمریکا نیز در چهارچوب همین منطق تلاش کرده ایران را در برابر وعدههایی مبهم در حوزه اقتصادی به چشمپوشی از غنیسازی وادار کند. اما تجربه تاریخی ایران و آمریکا نشان داده است که گفتمان امنیتیسازی ایران، همواره بر تصمیمگیریهای واشنگتن سایه انداخته است. حتی در دوران دولت ترامپ که سیاست خارجی خود را بر مبنای منافع و معامله تعریف میکرد، هیچ پیشنهاد مشخص و معناداری درباره منافع اقتصادی قابلدستیابی در قبال محدودیتهای هستهای به ایران ارائه نشد.
بنابراین تا زمانی که رویکرد امنیتیسازی ایران در سیاست آمریکا تغییر نکند و تا زمانی که طرف آمریکایی حاضر به ارائه یک راهحل اقتصادی قابل اتکا در مقابل برنامه هستهای ایران نشود، این مؤلفه فراتر از یک اختلاف فنی باقی خواهد ماند؛ مؤلفهای که بازتابی از شکافهای بنیادین در نظم جهانی معاصر است.
ابزار بازدارندگی
عابد اکبری
پژوهشگر مسائل راهبردی
تأکید مجدد مقام معظم رهبری بر حق غنیسازی، نه صرفاً تأکیدی حقوقی یا فنی، بلکه واکنشی راهبردی به ساختار بینالمللیای است که در آن، بقا و امنیت هر کشور نه بر مبنای عدالت، بلکه بر اساس توانایی بازدارندگی آن تعریف میشود. در جهانی که نهاد ناظری برای تضمین امنیت بازیگران وجود ندارد و قدرتهای بزرگ از ابزارهای فشار، تحریم و تهدید نظامی برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند، برخورداری از توانمندیهای مستقل، شرط عقلانیت استراتژیک است.
در چنین فضایی، غنیسازی نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی برای حفظ حاکمیت ملی و توازن قدرت است. کشوری که زیرساختهای هستهای بومی و دانش فنی پیشرفته دارد، در معادلات بینالمللی با تهدیدات کمتری مواجه است، چرا که طرفهای مقابل، در محاسبات خود، هزینههای هرگونه تقابل را بسیار بالا میدانند. حفظ این ظرفیت، حتی در سطح غیرنظامی، نماد استقلال و اختیار تصمیمگیری در برابر فشارهای بیرونی است.
رهبر انقلاب، با تأکید بر این نکته، درواقع منطقی را پی میگیرند که در آن کشورها برای تضمین امنیت خود، ناگزیر به ایجاد نوعی بازدارندگی راهبردی هستند؛ بازدارندگیای که تنها با تکیه بر ظرفیتهای درونی، از جمله فناوری هستهای، ممکن است. تجربه چند دهه اخیر نیز نشان داده که عقبنشینی از چنین توانمندیهایی، نهتنها به کاهش فشار نینجامیده، بلکه موجب تشویق بیشتر قدرتهای متخاصم به طرح خواستههای گستردهتر شده است.
از این رو، پیام روشن این بیانات آن است که امنیت یک ملت، «قابل واگذاری یا خرید از بیرون»نیست؛ بلکه باید بر مبنای توان، عقلانیت و ایستادگی در برابر ساختاری بنا شود که در آن، تنها کشورهای مستقل میتوانند قواعد بازی را تغییر دهند، نه تابعان بیقدرت.
غنیسازی اورانیوم؛ هویت ملی
مهدی ذاکریان
استاد حقوق بینالملل دانشگاه تهران
تأکید بر غنیسازی نه تنها یک موضع فناورانه یا اقتصادی، بلکه نمادی از مقاومت در برابر تحمیل اراده قدرتهای خارجی تلقی میشود. اگر یک نظام سیاسی بخواهد تداوم یابد، نمیتواند در برابر مطالبات فزاینده و روزافزون دیگر کشورها پاسخ مثبت بدهد. پایین آوردن سطح مطالبات ممکن است به جایی برسد که طرف مقابل به خود اجازه دهد ساختار سیاسی کشور را هم به چالش بکشد. لذا ارتقای سطح مطالبات میتواند موجب شود که قدرتهای خارجی به جای تلاش برای تغییر ساختار سیاسی، وارد گفتوگو و مذاکره بر سر حدود و کیفیت فعالیتها شوند.
این نگاه از منظر حاکمیتی، به درستی در چهارچوب ملاحظات امنیتی و راهبردی جای میگیرد. اما اگر بخواهیم این مسأله را از دریچه منافع ملی مورد بررسی قرار دهیم، باید اذعان کرد که یک کشور مستقل، کشوری است که دیگران حق ندارند برای آن تعیین تکلیف کنند. اصل عدم مداخله، اصل برابری دولتها و اصل منع توسل به زور، سه اصل کلیدی در حقوق بینالملل هستند که همه کشورها از جمله ایران، ایالات متحده، روسیه، چین و فرانسه باید به آن پایبند باشند.
از این منظر، سخنان رهبری واجد همخوانی جدی با ادبیات روابط بینالملل و اصول حقوقی حاکم بر آن است؛ یعنی اگر این سخنان را بازیگران دیگر بشنوند، از منظر حقوقی و مفهومی قابل درک و حتی همراهی است. نمیتوان از یک سو بازیگری مانند اسرائیل را از هرگونه نظارت و پیوستن به معاهداتی چون انپیتی مستثنا کرد و از سوی دیگر به کشوری چون ایران که عضو رسمی انپیتی است، حتی حق برخورداری از چرخه صلحآمیز هستهای را نیز نداد.
مطابق مقررات آژانس بینالمللی انرژی اتمی، همه کشورها، از جمله ایران، موظف به همکاری با نهادهای نظارتی این سازمان هستند. چنانچه درصد غنیسازی از سطح متعارف برای مصارف پزشکی، کشاورزی یا تولید برق فراتر رود، بایستی تحت نظارت دقیق پادمانهای ویژه آژانس قرار گیرد. همکاری تنگاتنگ با آژانس، از حیث حقوقی نه تنها مانعی برای پیشرفت علمی نیست، بلکه تضمینکننده حق استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای نیز محسوب میشود. از این زاویه، تکلیف ایران هم روشن است: ذخایر اورانیوم نباید از حد مجاز فراتر رود، غلظت غنیسازی نیز باید در حد مصارف صلحآمیز باقی بماند، مگر آنکه با شفافیت کامل و هماهنگی با آژانس باشد. این نوع همکاری ویژه نه تنها محدودیت نیست، بلکه فرصتی برای اثبات حسن نیت و پیگیری حقوق مشروع ایران در مجامع بینالمللی است.
در نهایت، باید یادآور شد که سخنان رهبری اگرچه با هدف حفظ حاکمیت و تداوم ساختار سیاسی ایراد شد، اما به لحاظ محتوایی و شکلی، با اصول حقوق بینالملل تطابق کامل دارد. در دنیای امروز، دفاع از غنیسازی تنها زمانی مشروعیت جهانی پیدا میکند که در چهارچوب هنجارهای پذیرفتهشده جهانی همچون منع تبعیض، برابری دولتها و عدم مداخله صورت گیرد. آنچه ایران باید بیش از هر چیز به جهانیان نشان دهد، این است که استفاده از انرژی هستهای در این کشور، ابزاری برای توسعه، رفاه و پیشرفت است؛ نه تهدید.