به بهانه ۷۴ سالگی مرضیه برومند

زنی که با فاصله شماره یک ایران است

گرچه امروز در هفدهم خرداد، قدم به ۷۴ سالگی گذاشته اما هنوز کودک درونش چنان پویاست که با تماشای او فقط خاطرات کودکانه‌ای که ساخته تداعی نمی‌شود بلکه تمنای کودکی و خیال و خاطره در وجود انسان جان می‌گیرد. به بهانه تولد او مصاحبه مفصلی با حضور منصور ضابطیان در روزنامه ایران انجام شد که می‌توانید درشماره فردا بخوانید. در اینجا اما دو روایت از دو نفر از دوستان و همکاران نزدیک او؛ فرهاد توحیدی و امیر اثباتی می‌خوانید که خوانش دو سینماگر از یکی از ماندگارترین نام‌های زن سینمای ایران است.

در بابِ دشواری «مرضیه بودن» !

فرهادی توحیدی
فیلمنامه‌نویس

اگر بخواهم مرضیه برومند را تنها با یک عبارت توصیف کنم می‌نویسم «جمع اضداد»! همچنان که در باب حضور اجتماعی‌اش می‌شود نوشت: «غریبِ آشنا»! او هر چند قدر دیده؛ اما واقعاً قدر ناشناخته مانده است. هر کسی از ظن خود شد یار من/ از درون من نجست اسرار من! مرضیه جان چنین است: خشنِ دل‌نازک، صریح‌اللهجه مأخوذ به حیا، اصول‌گرای منعطف، جنجالی گریزان از جنجال!، عصبانی مزاج آرام طبع؛ مثل پوزویدن خدای دریاها که برانگیزاننده طوفان‌های بزرگ است و دمی دیگر چنان آرام است که گویی دریا از حرکت ایستاده است!... مرضیه در عین حال در برخی امور ثابت‌قدم است: خانواده برای او در اولویت امور است. اگر بگویم که بعد از فوت پدر نازنینش به رغم حضور خواهر و برادر بزرگتر، خاندان برومند را هدایت می‌کند، گزافه‌گویی نکرده‌ام. مرضیه در مورد وضعیت خانوادگی دوستان و آشنایان - و حتی غریبه‌ها - حساس است. اگر تشخیص دهد که جایی باید به نفع تحکیم خانواده دخالت کند درنگ نمی‌کند. مرضیه رفیق‌باز است. همان طور که دست و دل باز است. خانه‌اش دست کمی از کاروانسرای شاه عباسی ندارد. منزل امید دوستان است. آشپز قابلی هم هست. بعضی از غذاهایش رقیب ندارد. بعضی‌ها برای خوردن بعضی غذاها که او در پختن‌اش استاد است -مثل دم پختک - سالی چندبار مزاحمش می‌شوند؛ مرضیه ساده‌زیست است. ادا و اصول ندارد. از دیگر اموری که او در آن ثبات قدم دارد و وسواس، نظم و پاکیزگی است. از دومی به هیچ ترتیب کوتاه نمی‌آید. مرضیه خانم در کار خیر پیش‌قدم است. اگر گرهی در کار دوستان باشد تا باز کردن گره از پا نمی‌نشیند. او منتقد جدی بی‌فرهنگی است و در مقابل رفتار نادرست سکوت نمی‌کند. مبارز جدی و فعال طرفدار محیط‌زیست است و در این مورد با کسی تعارف ندارد.
بیش از سه دهه رفاقت و همکاری این فهرست را بسیار طولانی‌تر کرده است. اما می‌خواهم با یادآوری دو نکته دیگر شرح ویژگی‌های شخصی او را درز بگیرم. مرضیه در مقابل بیماری و درد یا غم و اندوه مقاوم است، و به لطف شوخ‌طبعی بی‌پایانش دردها را کم‌مقدار جلوه می‌دهد. همین چندی پیش که عمل جراحی سخت و پیچیده‌ای را پشت سر گذاشته بود و گمان می‌کردیم درد او را از پا انداخته باشد، همراه هما و نیما به عیادتش رفتیم. پیشاپیش چهره‌مان گرفته و درهم رفته بود، اما در طول ملاقات چنان فضا را با خنده و شوخی تلطیف کرد که انگار او به عیادت ما آمده تا دلداری‌مان دهد.
شوخ‌طبعی و بذله‌گویی او با چاشنی داستان‌ها و حکایت‌هایی از زندگی خانوادگی، خاطرات دوستان و خاطرات کاری و حرفه‌ای آمیخته و سرزندگی و نشاط در آن موج می‌زند. می‌گوید: «بهرام شاه محمدلو به خواستگاری راضیه آمده بود و بعد از پایان گفت‌و‌گوهای معمول صحبت به تعیین تاریخ عقد و عروسی رسید. حاج آقای برومند گفت تقویم بیاورند تا مناسبتی بر اساس ایام سعد انتخاب کنند. خودش هم مناسبتی را انتخاب کرد که به نظر بهرام خیلی دور بود، بهرام اصرار داشت که مراسم را جلوتر برگزار کنند. دوسه‌بار مناسبت‌های نزدیک‌تر را پیشنهاد کرد و تاریخ را تغییر داد و باز هم دنبال مناسبت نزدیک‌تری می‌گشت که حاج آقا گفت «به این شب جمعه شما وصال نمی‌دهد آقا!» وقتی داستان را تعریف می‌کند خودش بلندتر از دیگران می‌خندد و درونمایه داستان را دوباره تکرار می‌کند.
خودش می‌گوید: «به من می‌گویند قاتل فیلمنامه‌نویس‌ها» و باز هم بلند می‌خندد و از قول پیمان قاسم‌خانی این گزاره را تکرار می‌کند. از باب شوخی می‌گویم پس زنده ماندن مرا چطور تعبیر می‌کنی؟ مرضیه سر کار با کسی شوخی ندارد. کار، «ناموس» اوست. یک جمله طلایی خطاب به فیلمنامه‌نویس‌ها دارد؛ می‌گوید: «شما یک سکانس را با دشواری خلق می‌کنید و بعد آسان رهایش می‌کنید.» می‌گوید: «باید شیره سکانس را بکشید» راست می‌گوید. در کار فیلمنامه غریزه عجیب و ناخودآگاهش بر دانش آکادمیکش می‌چربد. به دلیل انباشت سال‌ها تجربه در اغلب موارد هم درست می‌گوید. اما وقتی کار به اجرا می‌رسد، او یکپارچه معرفت عملی است. کار عروسکی‌اش را می‌گویم. با احترام به محضر همه اساتید و هنرمندان عروسکی او با فاصله بسیار شماره یک ایران است. اگر بگویم بعد از درگذشت جیمز موری هنسن خالق شخصیت‌های سامی استریت، شماره یک جهان است اغراق نکرده‌ام. در کار تلفیقی عروسکی و زنده شیوه عروسک‌گردانی و پیچیدگی‌های حرکت عروسک‌گردان‌ها و دکوپاژهای سینمایی او برای تصویربرداری کارهای عروسکی باید تدریس شود. این جنبه از کار اوست که به اندازه کافی شناخته شده نیست. اگر اشتباه نکنم در حال حاضر در سینمای جهان هم دیگر کسی با این روش فیلم نمی‌سازد. جلوه‌های ویژه جای همه چیز را گرفته است. کما اینکه تلقی عمومی از کار عروسکی در ایران هم یعنی فک زدن عروسک‌های وراج در یک دکور ثابت!
مرضیه متعصبانه - تعصب را به معنی از سر غیرت می‌گیرم - و تقریباً یک‌تنه «خانه عروسک» را به عنوان صنف هنرمندان عروسکی راه‌اندازی کرده است. بیش از دو دهه است که برای تأسیس موزه عروسک‌ها تلاش می‌کند. در دهه هشتاد شورایی را به کمک زنده‌یاد فرشته طائرپور برای کمک به پیشرفت و توسعه سینمای کودک و نوجوان تأسیس کرد و خون جگرها خورد. در همان ایام با پیگیری او «منشور حقوق کودک» تهیه و منتشر شد. اگر این کارها در محیط مساعدی انجام شده بود، روزگار سینمای کودک و نوجوان جور دیگری بود. از شوربختی ماست که هر چهار سال یک‌بار در این کشور باید چرخ‌ها دوباره اختراع شوند.
من همواره گفته‌ام «کار هر کس شبیه زندگی‌اش می‌شود. اگر زندگی‌اش معنایی داشته باشد، لاجرم خود را در کارش، در آفریده‌اش بازخواهد نمود.» او چه در کار تئاتر عروسکی، فیلم و سریال تلویزیونی و فیلم سینمایی به خاطر کار، کار نکرده است. کسب درآمد از راه هنر مقصود او نیست. او در کار خلق معناست. چه در زندگی و چه در کار. برای مرضیه خانم عزیزمان عمر دراز و باعزت و شادکامی آرزو می‌کنم.

 

شما مرضیه برومند، چهل و هفت سال دارید!

امیر اثباتی
طراح صحنه و لباس

یادم میاد همان سال‌ها که فیلم «من، ترانه، پانزده سال دارم» خیلی سروصدا کرده بود، عنوان یکی از گفت‌وگوهای منتشر شده‌ات این بود: «من، مرضیه، پنجاه و یک سال دارم!» که لابد واقعیت داشت. حالا هم به لحاظ تقویم «هفتادو چهار» ساله هستی اما به نظر میاد «چهل و هفت» سال بیشتر نداری! با همان شور و توانِ خستگی‌ناپذیری که همیشه داشتی و همچنان داری.
در جریان هستم که می‌خواهی احتمالاً فیلم جدیدی را شروع کنی. وقتی با هیجان از چیزهایی می‌گویی که در مناطق دورافتاده کشورمان دیده‌ای و تلاش‌های هموطنانی که صادقانه و خالصانه در آن نواحی با هدفی ارزشمند به فعالیت‌های مدنی مشغول‌اند، پیداست که باز هم دنبال دردسر می گردی! دردسر ساختن یک فیلم دیگر با موضوع دلخواهت: مراقبت از محیط زیست و افزایش آگاهی جماعت؛ مردمانی که اکثرشان به هزار و یک دلیل کمترین توجهی به طبیعت، منابع طبیعی و سرمایه‌های ملی‌شان ندارند و همراه با برخی دولتمردان کم‌دانش و سودجویان قدرتمند در تخریب و نابودی تدریجی و سریع آن سهیم‌اند. در سریال «آب‌پریا» شاهد بودم وقتی به تالاب خشک «پریشان» رفتیم، از مشاهده برهوتی که به‌جا مانده بوده بود بغض کردی و مثل مادری مهربان برای فرزند بیمارش اشک در چشم‌هایت جمع شد.
مرضیه برومند، هنوز هم کسانی هستند که همراهت باشند و در تولید این فیلم و فیلم‌های دیگری با هدف مراقبت از سرزمین‌مان و دفاع از ارزش‌های انسانی یاری‌ات کنند. فقط به فکر فیلم‌ساختن باش. خودت را گرفتار حضور در شوراها و جلساتی نکن که اغلب‌شان فایده چندانی ندارند و در عمل هیچ کمکی نمی‌کنند به فیلمسازان و هنرمندانی که عمیقاً دغدغه‌هایی برای منافع واقعی ملی دارند. جسارتاً عرض می‌کنم که وقت خودت را تلف نکن! به فیلم‌ ساختن‌ات برس.
اما نه! یک پروژه ناتمام دیگر هم داری که جز خودت کسی توانایی به سرانجام رساندنش را ندارد. راه‌اندازی «خانه عروسک» -اگر صرفاً یک آرزوی محال نباشد!- فقط از عهده خودت برمی‌آید. متأسفم که از «محال بودن یک آرزو» می‌گویم. باعث شرمندگی است؛ شرمندگی تمام مسئولان و مدیرانی که سال‌هاست در دولت‌های مختلف، برای ایجاد این نهاد ضروری و به شدت تأثیرگذار در حوزه آموزش و پرورش کودک و نوجوان، عملاً تنهایت گذاشته‌اند. آیا عجیب نیست که چه بودجه‌های هنگفتی را صرف چه کارهای بیهوده‌ای می‌کنند اما حاضر نیستند و اراده‌ای وجود ندارد که امکانات و هزینه‌های لازم برای شکل‌گیری کامل و کارآمد «خانه عروسک» پس از این همه سال بالاخره تأمین شود؟ خودم پاسخ را می‌دانم: نه! اصلاً عجیب نیست! هیچ‌ مدیر و مسئولی به اندازه مرضیه برومند ارزش و اهمیت این نهاد را نمی‌داند و درک درست و عمیقی از آن ندارد؛ حتی با اینکه خاطرات کودکی بسیاری‌شان آمیخته بوده است با عروسک‌ها و نمایش‌هایی که او و همکارانش خلق کرده‌اند.
اما تا بوده همین بوده. به قول آموزگار بزرگ‌مان، توران خانم میرهادی، چاره‌ای نیست جز اینکه «غم بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل کنیم.» مرضیه خانم برومند! با شناختی که در این چند دهه از روحیه‌ات دارم، می‌دانم و مطمئنم که از ناتمامی پروژه «خانه عروسک» خیلی‌ وقت‌ها غصه خورده‌ای و حتماً هربار درباره سال‌هایی فکر می‌کنی که با شور و شوق و امید برای تحققش کوشیده‌ای، گوشه‌ای در قلبت اندوهگین می‌شود. اما یقین دارم که در این اندوه متوقف نمی‌شوی. باز هم پیگیر ماجرا خواهی بود و باز هم با امید به سروسامان دادنِ جدی به وضعیتِ صدها عروسک ماندگار و خاطره‌‌انگیز و حمایت از هنرمندانی که با کمترین امکانات، عاشقانه تلاش می‌کنند در عرصه هنر نمایش عروسکی و از طریق عروسک‌های نمایشی، جهانی سرشار از صلح و دوستی و عدالت و برابری و آزادی برای کودکان ایران بسازند، سرسختانه می‌کوشی بنای ناتمام «خانه» برای «عروسک‌ها» کامل و قابل سکونت شود! روی همراهی ما هم حساب کن. در کنارت هستیم و ...تولد هفتاد و چهار سالگی مبارک!

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و پنجاه و هفت
 - شماره هشت هزار و هفتصد و پنجاه و هفت - ۱۷ خرداد ۱۴۰۴