از طلوع خط شرق تا غروب تمدن در کُنارصَندل؛
تمدن جیرفت قربانی توسعه بیمرز نشود
زهرا کشوری
دبیر گروه زیستبوم
«کنارصَندل» در کنار رودخانه باستانی هلیلرود در جیرفت، پیش از آنکه در دهه ۸۰ به دست باستانشناسان بیفتد، در دهه ۶۰ بواسطه فقر، خشکسالی و قاچاق اشیای تاریخی غارت شده بود. روزگار، روزگار خشکسالی بود. آسمان چشم بر نگاه پرتمنای کشاورزان جیرفتی بسته بود. پیدا شدن یک گورستان پر از شیء سنگصابونی، هدیهای از سوی خداوند تلقی میشد.
آغاز ماجرا از قبرستان «مطوط آباد»
ماجرا از یک روز سیلابی در دهه ۶۰ شروع شد. سیل آمد و گلدانی از جنس سنگصابونی را پیش پای مردی روستایی گذاشت. خبر به روستا رسید و از دهان جیرفت به گوش شهرهای دیگر رفت. مردم با بیل و کلنگ به جان قبرستان «مطوطآباد» در کنار صندل افتادند و هزاران گودال در آن حفر کردند؛ گورستانی متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد؛ ۵ هزار سال پیش. به گفته مجیدزاده، روستاییان تنها از یک گور، ۳۰ شیء سنگصابونی بیرون کشیده بودند. او آن روزها در گفتوگو با خبرنگار «ایران» احتمال داد آن گور متعلق به حاکم منطقه بوده باشد. آن روز که باران خبر را به شهر برد و از دهان جیرفت به گوش شهرهای دیگر رسید، تعداد اشیای سنگصابونی آنقدر زیاد بود که قیمت آن در بازار اشیای سفالی حوزه هلیلرود شکسته شد. مردم دیگر اهمیتی به سفالهای ۵ هزار ساله نمیدادند. سیخهای بلند را در گورهای باستانی فرو میکردند تا فلز به سنگصابونی بخورد. در این میان، اشیای سفالی بود که خرد میشد و خواب مردگان هزاره سوم پیش از میلاد آشفته!
حفاریها، اشیای سنگ صابونی و بازار سیاه میراث
آن روزها، به گفته مجیدزاده، کامیونکامیون اشیای باستانی جیرفت از کشور خارج شد. بخشی از آن به موزه لوور پاریس و تعدادی هم به سوئیس رفت. دلالان آمریکایی هم بینصیب نماندند. اشیایی از جیرفت هم به موزههای خصوصی شیخنشینهای حوزه خلیج فارس رسید.
کاوشهای باستانشناسی کنار صندل که به مجید یوسفزاده رسید، او تیمی قوی از بهترین متخصصان از ایران، اروپا و آمریکا جمع کرد و به جیرفت آمد. هر بار که یوسفزاده از فرانسه به جیرفت میآمد، بغضی از حسرت در چشمانش نقش میبست. ردپای حفاران همهجا بود. اشیای سنگصابونی به غارت رفته و تکهتکه شده بودند.
شش فصل کاوش باستانشناسان ایرانی و خارجی به سرپرستی یوسف مجیدزاده در دهه 80 نگاه جهان را به جنوب شرق ایران خیره کرد. این کاوشهای اندک، نتایج بسیار مهمتری از اشیای سنگصابونی هلیلرود در پی داشت. تصویری از یک شهر بزرگ در دوران پیش از تاریخ پیش چشم جهان گشود؛ شهری با بنای عظیمی که سکوی پلهایاش از نظر تاریخی، قدیمیتر از زیگورات اور بینالنهرین شناخته شد. نتایج کربن-۱۴، با مهر تأیید یکی از معتبرترین آزمایشگاههای آمریکا، سندی شد بر آنکه آغاز تمدن، شاید نه در بینالنهرین، بلکه در هلیلرود ایران رقم خورده باشد.
کشف خط مستقل در کنارصندل؛ «خط شاهی»
یا «خط شرق»؟
کاوشها آورده مهم دیگری هم داشت؛ کشف چهار لوح خطی. تیم باستانشناسی به کاملترین لوح خطی در میان دژ شاهی سکوی پلهای دست یافتند. لوحهایی با خطی که دیگر نه عیلامی بود و نه سومری. خطی مستقل که نشان میداد ایران، همزمان با مصر و بینالنهرین، صاحب نوشتار بوده است.
باستانشناسان اسم آن را «خط شاهی» نهادند. بررسی خط به «استاین کلر» زبانشناس و محقق دانشگاه هاروارد محول شد. کلر پس از انجام مطالعات خود اعلام کرد که نباید از این خط به نام خط عیلامی که زیر نفوذ تمدن بینالنهرین است، نام برد، بلکه با توجه به کشف این خط در شهداد، ملیان و جیرفت، باید از آن به عنوان «خط شرق» یاد کرد. این بررسیها نشان داد که ایران همزمان با دو تمدن بزرگ دیگر جهان، مصر و بینالنهرین، صاحب خط شده است.
پایان کاوشها و آغاز فراموشی جیرفت
طلوع خط شرقی اما محوطه کنار صندل و تمدن هلیلرود را نجات نداد. کاوشها در سال ۸۶ متوقف شد. «یوسف مجیدزاده» سرپرست هیأت ایرانی و خارجی کاوشها به فرانسه بازگشت و محوطه کنار صندل، قلعه کوچک و دهها محوطه ۵ هزار ساله حوزه هلیلرود به دست باد و باران سپرده شد. در آن کاوش یک مجسمه بزرگ هم در سکوی پلهای پیدا شد. ۱۴ سال بعد، باد و باران و فراموشی مجسمه را آنقدر تخریب کرد که به گفته منصور سجادی، سرپرست کاوشهای شهر سوخته سیستان و بلوچستان، دیگر از دست کسی کاری برنمیآمد.
پیش از فراموشی
شانس در دولت هفتم و هشتم با جیرفت یار بود. باستانشناسان در حال کاوش بودند. کاوشهای باستانشناسی در جیرفت در صدر اخبار میراث فرهنگی قرار داشت. یوسف مجیدزاده، سرپرست کاوشها، حفاظت از چنین محوطه ارزشمندی را بدون حضور مردم بیفایده میدانست. او آنقدر با مردم صحبت کرد که اهالی شروع به پسدادن اشیایی کردند که از محوطه به دست آورده بودند. تنها دانشآموزان یک مدرسه ۴۵ اثر سنگصابونی را به پایگاه میراث فرهنگی جیرفت تحویل دادند.
میراث فرهنگی قصد کرد تا پیش از آنکه روستا را جا به جا کند، کنار صندل را به یک مقصد گردشگری تبدیل کند تا مردمی که با باستانشناسان در حفاظت از کنار صندل و قلعه کوچک و محوطههای اطراف همداستان و همراز شده بودند، از رهگذر آن درآمدی داشته باشند. جیرفت در دهه ۸۰ یک شانس دیگر هم داشت. ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری وقت به یک مدیر کرمانی سپرده شد.
خودروهایی که در اختیار کرمان و جیرفت قرار داشت، صدای اعتراض ادارهکلهای سایر استانها را بلند کرده بود. خوزستانیها میگفتند که خوزستان بهشت باستانشناسان است. سیستان و بلوچستانیها هم به پشتوانه شهر سوخته، اعتقاد داشتند این استان تاریخی و باستانی بهشت باستانشناسان است. همه هم حق داشتند، اما آن روزها کاوشهای مجیدزاده باعث شده بود تا این شهر ارزشمند در صدر باشد.
در دولت هشتم و نهم اما شانس از جیرفت رخت بربست. مشاهدات میدانی خبرنگار «ایران» نشان میداد که مردمی که داستان را از زبان یوسف مجیدزاده و دل در گرو حفاظت کنار صندل و دقیانوس (جیرفت قدیم) داشتند، از وضعیت پیشآمده چقدر ناراحت هستند. مادربزرگی روستایی وسط محوطه سلجوقی «دقیانوس» به روزنامه ایران گفت که شهداد محل چرای گوسفند نیست. او این حرف را در حالی میزد که مأمور یگان میراث فرهنگی در کانکسی در محوطه در حال استراحت بود. تابلوی «به شهر دقیانوس» نقش زمین شده بود و بزها با خیال راحت تاریخ ۸۰۰ ساله سلجوقیها را میچریدند. این آغاز فراموشی و تخریب جیرفت بود.
۱۶ سال پس از آخرین کاوشهای باستانشناسی مجیدزاده، منصور سجادی، سرپرست کاوشهای شهر سوخته سیستان و بلوچستان، به جیرفت رفت تا کاوشها را از سر بگیرد. حضور او چراغی را در دل بسیاری که دل در گرو تاریخ جیرفت داشتند، روشن کرد. چراغ اما کورسویی بیش نبود. سجادی به کنار صندل که رسید، گفت که با یک زبالهدانی ۵ هزار ساله روبهرو شده است. او خبر تلختری هم داشت؛ تنها نقش برجسته این محوطه عصر برنز در معرض نابودی کامل است.
ساخت زمین ورزشی بر ویرانههای عصر برنز
یک فصل کاوش محدود توسط سجادی، جان را به رگهای حیات کنار صندل بازنگرداند، تا آنجا که یک دهیار تصمیم گرفت عرصه کنار صندل را شخم بزند چون میخواست در محوطه عصر برنز مجموعه ورزشی بسازد.
توی چشم رسانهها هم نگاه کرد و گفت که ثبت جهانی برای او مهم نیست، مردم برای او مهم هستند. حرفهای او، پروژههای مخرب زیادی را در ذهن زنده کرد که به نام مردم، به ضرر مردم شد. وقتی تصمیم گرفتند صدها کامیون خاک را در دل دریاچه ارومیه بریزند و روگذر کلانتری را بسازند هم گفتند میخواهیم مسیر مردم را کوتاه کنیم. خرابکاری آنقدر بیخ پیدا کرد که دریاچه خشک و زمینهای کشاورزی و باغات اطراف به کویر - ماسهای رمها - تبدیل شد.
وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی، چهار روز پس از ورود رسانهها و شبکههای مجازی، اعلام کرد که کار را متوقف کرده و از مسببان شکایت خواهد کرد. حرفهای علی دارابی، معاون میراث فرهنگی، به یک سؤال توسط رسانههای این حوزه ختم شد:
وزارت میراث فرهنگی کی عرصه و حریم این محوطه ۵ هزار ساله را تعیین میکند تا جلوی تخریب آن به صورت قانونی گرفته شود؟ چون، در سایه نبود تعیین حریم، تمدن جیرفت قربانی توسعه بیمرز میشود! آیا وزارتخانه متولی، پایانی بر این تلخی بیپایان تمدن هلیلرود که اشک هر علاقهمند به تاریخ و تمدن ایران را جاری ساخته، مینویسد؟