«مسئولیت جامعهشناس» به روایت دکتر حسین سراجزاده، استاد جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی
پشت میز سیاست یا در میان مردم؟
برای بهبود شرایط زندگی مردم از جامعهشناسان چه انتظاری میتوان داشت؟
گروه اندیشه/در نگاه دکتر حسین سراجزاده، جامعهشناسی نه یک «برج عاجِ نظریهپردازی» که وسیلهای برای «ایجاد تغییر» و رسیدن به وضعیت مطلوب جامعه است که آن را نه در انفعال آکادمیک، که باید در «کنشگری مسئولانه» جامعهشناسان جستوجو کرد؛ کنشگری که مرز میان دانشگاه و جامعه را محو میکند و علم را به ابزاری برای کاهش دردهای جمعی بدل میسازد. او هشدار میدهد جامعهشناسی بدون بازتاب اجتماعی، همچون درختی است که ریشه در هوا دارد؛ پر از شاخههای پیچیده نظری، اما بیثمر. از نگاه سراجزاده، راه نجات در گروِ سه گانهای است که بسیاری از کنشگران علمی از آن غافلند؛ «مردممداری»، «سیاستگذاری» و «کنشگری انجمنی». اما این سهگانه، شمشیری دولبه است؛ چرا که یک سو، فریفتن خویش در هیاهوی عوام و از سوی دیگر، اسیر شدن در فرمالیسم قدرت، جامعهشناس را تهدید میکند. در این گفتار، او مسیر پرپیچ وخم کنشگری جامعهشناسانه را روایت میکند؛ مسیری که اگر درست پیموده شود، میتواند دانشگاه را از حاشیه به متن تحولات اجتماعی بیاورد.
جامعهشناسی بدون بازتاب اجتماعی بیاثر است
«جامعهشناسی» علمی همراه با مسئولیت اجتماعی برای بهبود شرایط جامعه است؛ بنابراین این علم تنها به شناخت جامعه منحصر نمیشود. البته «شناخت علمی» شرط لازم برای ایفای مسئولیت اجتماعی جامعهشناسی است اما نقش جامعهشناسان و پژوهشگران، انجام فعالیتهای علمی صرف نیست. لازم است فعالیت علمی و پژوهشی در جامعه بازتاب پیدا کند و از طریق حوزه عمومی و سیاستگذاری، منشأ اثر اجتماعی شود. به همین دلیل، بر این باورم که «کنشگری آکادمیک» بدون «کنشگری اجتماعی» ناتمام و فاقد اثربخشی اجتماعی است.
نفوذ علم در اتاقهای تصمیمگیری
کنش اجتماعی جامعهشناسان به تعبیر مایکل بوروی، جامعهشناس آمریکایی، به دو صورت «مردممدارانه» و «سیاستگذارانه» بروز پیدا میکند. در اولی یعنی «جامعهشناسی مردممدار» جامعهشناس با ارتباط با جامعه مدنی و سازمانهای مردمنهاد، جنبشهای اجتماعی و فعالیت در حوزه عمومی و رسانهها، کوشش میکند علم جامعهشناسی را در خدمت بهبود شرایط جامعه به کار گیرد و در دومی یعنی «جامعهشناسی سیاستگذار» جامعهشناس کوشش میکند از طریق نظام مدیریتی و اجرایی جامعه، بینش و روش جامعهشناختی را در تصمیمگیریها و برنامهریزیها وارد کند و از این طریق به خیر عمومی یاری رساند.
از مردممداری تا سیاستگذاری
اینکه یک جامعهشناس، کدامیک از این دو مسئولیت «کنشگری حوزه عمومی» یا «کنشگری حوزه مدیریتی» را برگزیند، یک امر اقتضایی است یعنی متناسب با شرایط اجتماعی و سیاسی و ویژگیهای شخصیتی خود، جامعهشناس تصمیم میگیرد که در یکی از این دو یا در هر دو عرصه فعالیت کند. اما نکته اینجاست که فعالیت در این دو حوزه نباید در تعارض با هم و آشتیناپذیر تلقی شود؛ چرا که در هر دو عرصه، ارزشهای بنیادین جامعهشناسی یعنی «برابری» و «آزادی» باید لحاظ شود.
مرز باریک بین عوامفریبی و رهاییبخشی
«کنش مردممدارانه» یا «کنش سیاستی» جامعهشناس دو شرط اصلی دارد؛ اول اینکه نباید با «آزادی» و «برابری» که دو معیار بنیادین جامعهشناسی هستند، در تعارض قرار گیرد و دوم اینکه نباید گرفتار دو آفت «عوامفریبی» و «نوکرمآبی» شود. به عبارت دیگر، جامعهشناس در عین اینکه کنش رهاییبخش در مسیر آزادی و برابری دارد، به خاطر پایبندی به واقعگرایی علمی، نباید دنبالهرو هیجانات جمعی و عوامفریبی شود؛ علاوه بر اینکه در حوزه سیاستگذاری نباید تابع اوامر و فرمایشات صاحبان قدرت بوروکراتیک باشد. در هر دو حالت، راهنمای او باید دانش و بینش جامعهشناسانه برای کاستن از درد و رنج مردم و بهبود زندگی آنان باشد.
انجمنهای علمی؛
پل ارتباطی دانشگاه، مردم و حاکمیت
در این میان، یک نوع دیگری از کنشگری هم داریم که میتوان آن را زیر عنوان «کنشگری انجمنی» تعریف کرد که فعالیت در انجمنهای علمی مردمنهاد محسوب میشود که صورتی از «کنشگری مردممدارانه» است. به تعبیر دیگر، یک جامعهشناس نمیتواند به کنشگری علمی و اجتماعی خود اهمیت دهد اما با انجمن علمی خود ارتباط نداشته باشد. با فعالیت در انجمنهای علمی، دانش و تجربه علمی، سرمایه اجتماعی علمی و اثربخشی اجتماعی ما تقویت میشود. به علاوه، انجمن علمی هم با مشارکت بیشتر اهالی آن علم، تقویت میشود و با تقویت آن، اثربخشی اجتماعی آن علم هم افزایش مییابد. بنابراین اگر میخواهیم «کارآمدی علمی» داشته باشیم باید این زنجیره علمی و کنشگریهای علمی را جدیتر بگیریم.