تبعات حمله رئیسجمهوری آمریکا به نهادها و قواعد بینالمللی
نظم جهانی را رقبا بازنویسی می کنند
استفن والت
نظریه پرداز روابط بین الملل و استاد دانشگاه هاروارد
بسیاری از مسائل در سیاست جهانی هستند که دونالد ترامپ رئیسجمهوری ایالات متحده، آنها را درک نمیکند- با توجه به اینکه او در دومین دوره ریاستجمهوری خود است، این امر شگفتانگیز است- و یکی از آنها اهمیت نهادهای بینالمللی است. نهادها یعنی قواعد و بیاحترامی ترامپ به قواعد، پیش از ورودش به عرصه سیاست آغاز شده بود. او مدتهاست که هنجارها، قوانین و قواعد را محدودیتهای آزاردهندهای میبیند که گاه مانع از آن میشوند که او هر چه را میخواهد تصاحب کند و او همین نگرش را به سیاست خارجی آورده است؛ چه در زمانی که هدایای سودآور از دولتهای خارجی میپذیرد، چه هنگام تهدید به تصرف گرینلند یا الحاق کانادا، یا زمانی که میهمانان خارجی را در دفتر بیضی قلدرمآبانه مینوازد، ترامپ هیچ هنجاری را به رسمیت نمیشناسد، هیچ توافقی را محترم نمیشمرد و هیچ نهاد جهانی را شایسته سرمایهگذاری یا دفاع نمیبیند.
ممکن است تصور کنید که واقعگرایی (سنت نظری رئالیسم در روابط بینالملل) مانند من با چنین رویکردی موافق است. مگر واقعگرایان بر این باور نیستند که قدرت تنها عامل مهم است و هنجارها، قواعد و نهادها تأثیر اندکی بر رفتار دولتها دارند؟ اگر در کلاس مقدماتی روابط بینالملل چنین چیزی آموختهاید، باید از استاد خود درخواست بازپرداخت شهریه کنید. بله، واقعگرایی قدرت را مهمترین عامل در سیاست جهانی میداند و معتقد است که دولتهای قدرتمند بیشترین تأثیر را بر نهادهای غالب در هر مقطع زمانی دارند. واقعگرایان همچنین تأکید دارند که چون مرجع مرکزی برای اجرای قواعد وجود ندارد، دولتها در صورت تمایل میتوانند از آنها سر باز زنند. اما واقعگرایان برجستهای چون هانس مورگنتا، رابرت گیلپین، هنری کیسینجر، استفن کراسنر و حتی جان مرشایمر نیز بر این نکته تأکید دارند که هیچ نظامی از دولتهای درهمتنیده نمیتواند بدون مجموعهای از قواعد کار کند و حتی دولتهای قدرتمند نیز اگر بیشازحد یا به نحو فاحشی از قواعد موجود سرپیچی کنند، متحمل هزینه خواهند شد.
نهادها، ابزار توجیهی دولتها
دولتها ناگزیرند به قواعد بینالمللی توجه کنند. برای مثال، اگر کشوری بخواهد خطوط هوایی تجاری به قلمرو آن رفتوآمد کنند، باید دستورالعملهای سازمان بینالمللی هوانوردی غیرنظامی (ICAO) را رعایت کند، مانند استفاده از زبان انگلیسی در کنترل ترافیک هوایی. یک کشور مستقل میتواند از اجرای قواعد ایکائو سر باز زند، اما در این صورت، پروازها به قلمرو آن کشور از همان شب متوقف خواهد شد. دولتها از نهادها برای سنجش نیات یکدیگر استفاده میکنند. به همین دلیل است که همه دولتها میکوشند دیگران را متقاعد کنند که در حال رعایت قواعد هستند-حتی زمانی که اینطور نیست- و دولتها بهطور مرتب دشمنان خود را به نقض هنجارها و توافقات موجود متهم میکنند. همانطور که ایان هرد مینویسد: «دولتها از حقوق بینالملل برای توضیح و توجیه انتخابهای خود استفاده میکنند. حقوق بینالملل انجام برخی امور را برای دولتها آسانتر و انجام برخی دیگر را دشوارتر میکند.»
خطر جهان بیقاعده
البته باید پذیرفت، قواعدی که دولتها برای تنظیم روابط خود تدوین میکنند، خنثی نیستند. دولتهای قدرتمند از ترتیباتی حمایت میکنند که منافع آنها را تأمین میکند و آنها را تا حد امکان بر دولتهای ضعیفتر تحمیل میکنند. آنها همچنین میتوانند گاه قواعد را نقض کنند بدون آنکه متحمل هزینه جدی شوند. مانند آمریکا که در سال ۱۹۷۱ از نظام استاندارد طلا خارج شد یا در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد. با این حال، جهانی با قواعد اندک، بسیار فقیرتر و خطرناکتر خواهد بود.
شاید تصور شود که همه رهبران جهان باید به ارزش نهادها واقف باشند. با این حال، رهبران ممکن است همچنان مرتکب یکی از سه خطای اساسی شوند. اولین خطا، بزرگنمایی توان نهادهای بینالمللی است، اشتباهی که برخی آرمانگرایان مرتکب میشوند، وقتی گمان میکنند نهادهای بینالمللی بهتنهایی برای متوقفکردن جنگ، رقابت قدرت یا نقض حقوق بشر کافی هستند. دومین خطا در نقطه مقابل اولی قرار دارد: رهبران ممکن است مزایای نهادها را دستکم بگیرند و به اشتباه نتیجه بگیرند که بهتر است به تنهایی عمل کنند. برای مثال، اکنون روشن است که رأیدهندگان بریتانیایی در سال ۲۰۱۶ هنگام تصمیم به خروج از اتحادیه اروپا (برگزیت)، مزایای عضویت در این اتحادیه را بهدرستی درک نکرده بودند، همانگونه که ترامپ ارزش توافق هستهای ۲۰۱۵ با ایران یا مشارکت نافرجام ترنس-پاسیفیک را نفهمید. سومین خطا، دستکمگرفتن هزینههای حیثیتی ناشی از نقض مکرر قواعد است که میتواند به این بینجامد که اقدامات یک کشور باعث شود دیگران نگاه منفیتری به آن پیدا کنند و به گونههای مختلف از آن فاصله بگیرند. خطر کمی وجود دارد که ترامپ در مورد توان نهادها دچار بزرگنمایی شود؛ خطر محتملتر این است که او ارزش نهادهای باثبات و خوبطراحیشده را دستکم گرفته و درک نکند که نقض قواعد میتواند به حیثیت کشور لطمه بزند و در بلندمدت آن را در موقعیت بدتری قرار دهد.
2 خطای شناختی ترامپ
رویکرد ترامپ به مذاکرات تجارت بینالمللی نمونهای از هر دو خطاست. او مدتهاست سازمان تجارت جهانی را نهادی معیوب میداند که به ایالات متحده لطمه میزند، اما به جای پیگیری اصلاحاتی که شاید نگرانیهای آمریکا را رفع کند، از تهدیدهای تعرفهای برای واداشتن دهها کشور به مذاکره برای ترتیبات دوجانبه جدید با آمریکا استفاده میکند. این رویکرد ذاتاً ناکارآمد است، زیرا دستیابی به توافقات تجاری معنادار نیازمند مذاکرات دشوار و زمانبر است و جزئیات بسیار میماند. تلاش برای انجام مذاکرات جدی با دهها کشور بهطور همزمان موفق نخواهد بود و ادعای ترامپ مبنی بر اینکه آمریکاییها بهزودی از صدها توافق تجاری جدید بهرهمند خواهند شد، صرفاً یکی دیگر از نمونههای یاوهگوییهای همیشگی ترامپ است.
بدتر از همه، دمدمیمزاجی، بیتصمیمی و غیرقابلاعتماد بودن اساسی ترامپ موجب میشود کشورها کمتر تمایل داشته باشند امتیازات جدی ارائه دهند، زیرا به ترامپ برای پایبندی به مفاد توافق اعتماد ندارند. در سال ۲۰۲۰، ترامپ گفت توافق تجاریای که دولتش با مکزیک و کانادا مذاکره کرده «منصفانهترین، متعادلترین و سودمندترین توافق تجاریای است که تاکنون به قانون تبدیل کردهایم. این بهترین توافقی است که تاکنون بستهایم.» اگر چنین بود، پس چرا به محض آغاز دور دوم ریاستجمهوریاش آن را پاره کرد؟ او تعرفههایی معادل ۱۴۵ درصد بر چین اعمال کرد، اما سپس بهطور موقتی آن را به ۳۰ درصد کاهش داد. همین مشکل اکنون بر تلاش ترامپ برای رسیدن به توافقی جدید با ایران درباره برنامه هستهایاش سایه انداخته است. او پس از آنکه توافق هستهای را که رئیسجمهوری پیشین باراک اوباما با ایران به دست آورده بود پاره کرد، اکنون برایش بسیار سختتر است تا ایران را متقاعد کند به وعدهای که ممکن است بدهد، اعتماد کند. رهبر معظم ایران، آیتالله علی خامنهای، در فوریه این موضوع را بهروشنی بیان کرد و هشدار داد که اگرچه ممکن است دو کشور زمینه مشترکی برای امضای توافقی تازه پیدا کنند، اما تاریخچه بیثبات و غیرقابلاعتماد بودن آمریکا انجام این کار دشوار را پیچیدهتر کرده است.
تبعات حمله به نظم جهانی
حمله ترامپ به نظم جهانی به اعتبار ایالات متحده آسیب میزند. بهطور مشابه، چون هیچ توجیه استراتژیک یا اقتصادی قانعکنندهای برای تصرف گرینلند از متحدی نزدیک یا الحاق کانادا وجود ندارد، تمایل ترامپ به در نظر گرفتن چنین جاهطلبیهایی برای دیگران سختتر قابل چشمپوشی یا اغماض است. بیاعتنایی دولت ترامپ به قواعد ممکن است به دیگر قدرتهای جهانی فرصت دهد تا تعیین کنند این قواعد چه باید باشند و دیگران را متقاعد کنند تا از آنها پیروی کنند. چین و روسیه آشکارا تمایل دارند برخی اصول نظم جهانی موجود را بازنویسی کنند و در تلاش هستند دیگر کشورها را متقاعد کنند که آنها شریکانی قابلاعتمادتر و قابلپیشبینیتر از ایالات متحده هستند. ممکن است آمریکاییها روزی از خواب برخیزند و ببینند بخش اعظم جهان از هنجارها، نهادها و قواعدی پیروی میکند که در پکن تدوین شدهاند، نه نهادهای عمدتاً آمریکامحوری که برای دههها بخش عمدهای از سیاست جهانی را شکل دادهاند.
منبع: Foreign Policy