در ستایش عدالت ترمیمی
نگاهی به کتاب پرفروش نابخشودنی نوشته متیو منگو نویسنده فرانسوی
راضیه خوئینی
گروه کتاب
«زنگ ساعت تازه به صدا درآمده بود تا آنا را از خوابی که فکر میکرد دیگر از آن بازنمیگردد، بیدار کند. شبهای قبل، او احساس میکرد دیگر هرگز نمیتواند بخوابد، مدام غلت میزد، چرا که غرق در خشم و ویران از درد بود.»
این آغاز رمان «نابخشودنی/ Impardonnable» اثر متیو منگو، نویسنده فرانسوی است. رمانی تکاندهنده و مملو از مضامین ادبی و احساسی که جزو کتابهای پرفروش فرانسوی زبان طی چند ماه اخیر بوده است. در این رمان دو داستان با ظرافت درهم تنیده شدهاند؛ اول سرگذشت «آنا» مادری که دخترش لوسی را در تصادف با یک راننده متواری از دست داده و دیگری داستان مردی به نام پاول که هنگام بازگشت از یک میهمانی در حالت مستی، پسر نوجوانی را در جاده زیر میگیرد و پسرک جان میبازد. نویسنده با روایت ماجرای دو شخصیت رنجدیده از تخلفات و حوادث رانندگی، فرصتی برای تأملی هوشمندانه درباره اجرای عدالت و احساسات انسانی چون پشیمانی، بخشش، کینه و انتقام به خوانندگان میدهد. او با نوعی بیطرفی خاص دو دیدگاه متضاد در یک حادثه مشابه را بررسی میکند و بدون آنکه خود را در جایگاه یک قاضی با نگاه سیاه و سفید مطلق قرار دهد، امکان درک عمیق تجربیات، احساسات و عواطف هر دو شخصیت را برای خواننده مهیا میکند.
متیو منگو با رمان 234 صفحهای «نابخشودنی» تلاش میکند با به کارگیری آرایههای ادبی زبان فرانسه، مخاطب را به تفکری عمیق درباره انسانیت و احساسات بشردوستانه وادارد. این اثر توسط انتشارات گراسه اوایل ژانویه 2025 منتشر شد و با آنکه چند ماه از انتشار آن نگذشته ولی در جدول پرفروشهای آمازون قرار گرفته است.
تحلیل و نقد ادبی داستان
لوسی لسورد، منتقد ادبی و متخصص ادبیات نوجوانان و رمانهای پلیسی درباره این اثر نوشته: «این رمان به بررسی پیچیدگیهای انسانی و چالشهای اخلاقی در بستر دو تراژدی غمانگیز میپردازد و با نگاهی هوشمندانه مخاطب را به تفکر درباره پیامدهای انتخابهایش در لحظات حساس وامیدارد.» از نظر این منتقد، نویسنده با نثر زیبا و توصیفهای دقیق، خواننده را به دنیای درونی شخصیتها میبرد و احساسات پیچیده آنها را به تصویر میکشد. او به دقت به توصیف احساس گناه و بخشش میپردازد و اثرات آنها را به نمایش میگذارد. ساختار غیرخطی داستان به عمق و پیچیدگی آن کمک میکند و به مخاطبان اجازه میدهد به تدریج با جزئیات بیشتری آشنا شوند. این رویکرد باعث میشود هیچ یک از شخصیتها به طور مطلق خوب یا بد قلمداد نشوند و امکان همذات پنداری و دلسوزی را برای خواننده ممکن میسازد. این داستان حول محور دو شخصیت اصلی، آنا و پاول میچرخد که درباره یک موضوع مشترک دو تجربه متفاوت ولی دردناک دارند. یکی از حس انتقام و کینه رنج میبرد ولی دیگری از احساس عذاب وجدان و حس گناه و سالهای زیادی از زندگیاش را پشت میلههای زندان میگذراند.
انعکاسی ظریف و ماهرانه
به نوشته این تحلیلگر رمانهای ادبی، فضای داستان گاهی صمیمی است و بر زندگیهای متلاشی شده آنا و پاول تمرکز دارد و گاهی جهانشمول است و گاهی تصویری از یک سیستم قضایی ناکارآمد، تنبیهی و منسوخ شده مانند زندان به نمایش میگذارد که ارمغانی جز احکامی محدود و بیتأثیر برای خانوادههای قربانیان ندارد. با دنبال کردن پاول، شرایط اسفناک زندگی در زندانها، ناعادلانه بودن مجازاتها و بیفایدگی سیستم تنبیهی را کشف میکنیم. به واسطه شخصیت آنا، ما حس مصونیت از مجازات مجرم و بیعدالتی، انتظار کشیدنهای غیرقابل تحمل، سوگواری و به تسکین نرسیدن را درک میکنیم.
ساختار رمان از نظر این منتقد ادبی ماهرانه است و فصلهای آن به تناوب از دیدگاه آنا و پاول با سبک نوشتاری متفاوت ولی قابل تشخیص روایت میشود. نویسنده به هر دو شخصیت به میزان یکسان پرداخته و ترسها، شدت احساسات و پشیمانیهای آنها را مساوی به تصویر کشیده است. خواننده چارهای جز شنیدن، مشاهده دقیق و درک افکار شخصیتها ندارد و نمیتواند قضاوتهای عجولانه داشته باشد. همچنین شخصیتهای داستان اهریمنی یا خوب مطلق نیستند. نویسنده با قلمی فشرده اما با جزئیات فراوان میخواهد مونولوگهای درونی آنا و پاول را بهتر به رشته تحریر درآورد. سؤالات، تردیدها و خشمها را بدون شاخ و برگ اضافی با پاراگرافهای طولانی و مختصر به ما منتقل میکند، بهنحوی که متن برای هر خوانندهای قابل هضم باشد.
خلاصه رمان
«نامش پاول دوفورک است که تا همین اواخر شغل، خانواده، آپارتمانی بزرگ در منطقه شانزدهم پاریس و یک زندگی آرام داشت، اما یک شب، پس از نوشیدن مشروبات الکلی در راه بازگشت به خانه رانندگی کرد و یک پسر نوجوان اسکوترسوار را زیر گرفت. این تصادف باعث مرگ نوجوان و زندانی شدن پاول دوفورک برای سالها شد.»
دیگری اسمش آناست که دخترش، لوسی را در شرایطی مشابه از دست داد، اما مجرم از محل حادثه گریخت و آنا ماند با یک دنیا خشم و کینه. از آن به بعد، آنا مدام از حس انتقام و درد میسوزد. در این رمان برای کمک به هر دو شخصیت فرصتی داده میشود تا در شکل دیگری از عدالت، به نام عدالت ترمیمی، شرکت کنند. آنا باید پاول را ملاقات کند، به حرفهایش گوش دهد و با او صحبت کند و پاول بالاخره میتواند طلب بخشش کند. اما آیا میتوانیم کسی را که از او متنفریم، فقط به شکل نیابتی ببخشیم؟
خواننده ابتدا داستانهای جداگانه آنا و پاول را به نوبت دنبال میکند؛ گذشته آنها را از محاکمه گرفته تا دیوارهای بتونی یا خشمی که دو سال روی زندگی آنها سایه انداخته. تا قبل از ملاقات دو شخصیت داستان با هم، هیچ نقطه اوجی در رمان وجود ندارد و خواننده برای رسیدن به اوج آن باید منتظر بماند و ابتدا باید با احساساتی که شخصیتهایش را از بین میبرد، مانند شرم، خشم، ترس و میل به انتقام، آشنا شود. در نهایت نویسنده بنبستها و نقاط ضعف سیستم قضایی فرانسه را روشن میکند که فقط به دنبال مجازات است و امیدهای افراد دیگری را که خواستار بخشش هستند نادیده میگیرد، چرا که قانون برای اولی در مواجهه با مجرم بیش از حد سهلانگار است و باعث ایجاد خشم، نفرت و انتقام در خانواده قربانی میشود ولی دومی بار گناه خود را با مشقت زیاد پشت دیوارهای زندان سالها به دوش میکشد.
این رمان جسارت پرسیدن سؤالاتی را دارد که گاهی تابو شده یا حتی اندیشیدن به آنها دشوار است مانند آیا عدالت میتواند اجرا شود؟ چرا به جای عدالت ترمیمی، عدالت تنبیهی اعمال میکنیم؟ آیا با حکم زندان حتی طولانی، میتوان فقدان قربانی را جبران کرد؟ آیا زندان راهحل درستی است؟ آیا باعث دگرگونی و بازپروری گناهکاران میشود؟ در واقع منگو با این داستان موفق شده کیفرخواست هوشمندانهای علیه سیستم قضایی شکستخورده فرانسه صادر کند که عدالت را بر پایه مجازات قرار داده است.
کارنامه متیو منگو
متیو منگو (Mathieu Menegaux) سال 1967 در پاریس به دنیا آمد و از سال 2015 همکاری با انتشارات گراسه «Grasset» و پوان «Points» را آغاز کرد. هر کسی که به خواندن رمانهای او میپردازد، نمیتواند از تأثیر عمیق آنها رهایی یابد. او با نزدیکترین نگاه به واقعیت، داستانهای سخت و تلخی را روایت و این احساس را به خواننده منتقل میکند که بهطور واقعی در ذهن شخصیتها قرار دارد. این نویسنده 57 ساله کتاب «من خودم را کشتم- بهای سکوت» را سالهای 2015 و 2017 با انتشارات گراسه و سپس پوان منتشر کرد و برنده جایزه «روزهای کتاب سابله» و «بهترین رمان از نظر خوانندگان» در سال 2017 شد. در این رمان زنی به نام کلر از عمق سلولش در زندان زنان «فرن»، زنجیره وقایعی که او را به زندان میکشاند برای ما روایت میکند. داستان زنی که قربانی یک جنایت هولناک شده است. کلر در حصار تنهاییاش، مرتکب عملی غیرقابل جبران میشود و سکوت او به تنها خط دفاعیاش تبدیل میشود. این ماجرا از روزی شروع میشود که کلر حوصلهاش سر میرود و تصمیم میگیرد با دوچرخه به خانه برگردد. خودش هنوز نمیداند، ولی زندگیاش ناگهان دگرگون میشود. کلر در این رمان به طور متناوب قربانی و سپس جنایتکار میشود و در نهایت به زندان میافتد و سرسختانه از توضیح دادن در مورد خودش امتناع میکند. اما در آستانه محاکمهاش بالاخره تصمیم میگیرد و قفل سکوتش را میشکند. این نویسنده پس از نوشتن رمان «یک پسر کامل» در سالهای 2017 و 2018 با انتشارات گراسه و پوان، موفق به دریافت جایزه «کلود شابرول» در حوزه رمان سیاه شد که سال 2019 فیلم آن هم ساخته شد. این جایزه هر سال به رمانی اهدا میشود که قابلیت اقتباس برای سینما داشته باشد. از دیگر آثار او میتوان به «آیا مردان اینگونه قضاوت میکنند؟» در سالهای 2018 و 2019 اشاره کرد که جایزه «یورسنا» را از آنِ منگو کرد و تلویزیون «فرانس 2» با اقتباس از آن سریال «قضاوت ناعادلانه» را تهیه کرد.