نگاهی به نقش تلویزیون و نمایش خانگی در وضعیت کنونی سینما
رسانه به کمک رسانه بیاید
مازیار معاونی
منتقد سینما
در تحلیل و بررسی وضعیت کنونی مدیومهای سهگانه نمایشی تصویری مشتمل بر سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی، یکی از مواردی که اغلب نادیده گرفته میشود این است که این سه عرصه اگر چه منابع سرمایه، ساختار اداری و شیوه عرضه مجزایی از هم دارند، اما در نهایت به واسطه اشتراک در عرضه محتوای نمایشی در فرم تصویری، پیوستگی غیرقابل انکار و اثرگذاریهای مهمی بر هم دارند که نمیتوان از کنار آنها به سادگی گذشت. شاید یکی از مهمترین و بهروزترین مصادیق این مدعا، وضعیت کنونی سینمای ایران در چند سال اخیر از منظر هجمه بیامان آثار نازل سینمای کمدی باشد که به گواه صاحبنظران این حوزه، امکان تنفس برای آثاری متعلق به دیگر گونههای نمایشی را اگر نگوییم قطع، دستکم بشدت کاهش داده، آنگونه که اکران چند اثر غیرکمدی در بهار امسال به وجدمان آورده است. در مواجهه با این وضعیت بغرنج و البته ناخوشایند، سادهانگارانه است اگر از نقش و تأثیرگذاری سایر مدیومهای تصویری بر مدیوم سینما غافل شویم و مشکلات فعلی این مدیوم را تنها و تنها در دایره خود آن جستوجو کنیم. میتوان بحث را باز هم مصداقی جلو برد و این پرسش مهم را مطرح کرد که در تمام بازه زمانی نزدیک به یک ماهی که فصل هفتم از سریال تلویزیونی دنبالهدار «پایتخت» روی آنتن بود و مناسبات طنزآمیز ریز و درشت میان کاراکترهای این سریال خاطرهانگیز در مناسبات جاری اجتماعی و بیشتر از آن در فضای مجازی رواج فراوانی داشت، رونق فیلمهای کمدی نوروزی سینماها در چه حد و اندازهای بود و آیا میزان استقبال از این آثار دستکم در سانسهای شبانه با هفتههای قبل از پخش «پایتخت» یکسان بود یا خیر؟ البته این مدعا ناظر به آمار رسمی سینماهای کشور و آثار کمدی در سه هفته اول فروردین نیست که آن بحث آماری، مجال جداگانهای میطلبد ولی بعید است بینندگان حرفهایتر آثار نمایشی که میزان استقبال از این آثار را در مدیومهای سهگانه سینما، تلویزیون و نمایش خانگی رصد میکنند، در اصل این ادعا یعنی تأیید میزان اقبال عامه مردم به پخش یک سریال تلویزیونی نوستالژیک و قابل قبول از منظر کیفی و به حاشیه رفتن کمدیهای نازل سینمایی خردهای وارد نمایند. خوانندگان این یادداشت حتماً به خاطر دارند اخباری مبنی بر کمیاب شدن آنتن تلویزیون در هفتههای پخش این سریال را که اگر هم مزاح بود، ولی جدیتی غیرقابل انکار در بطن خود داشت و گواهی بود بر میزان استقبال از یک سریال تلویزیونی، آنهم پس از گذشت چند سال متوالی.
اما ضلع سوم این مثلث نمایشی/تصویری، شبکه پانزده ساله نمایش خانگی است؛ شبکهای که بر خلاف سالهای آغازین فعالیتش دیگر روی چندان خوشی به ساخت آثار کمدی نشان نمیدهد و همانگونه که سینما در سیطره آثار کمدی فرو رفته و دیگر کمتر خبری از آثار موسوم به سینمای اجتماعی روی پرده سینماهاست، در این شبکه هم به دنبال موفقیت آثاری نظیر «شهرزاد»، «پوست شیر» و... موجی از ساخت سریالهایی با محوریت مضمونی شبکههای مافیایی، گروگانگیری، خشونت و نظایر آن به وجود آمده که درست بر عکس سینما، مسیر را بر ژانرهای نمایشی دیگر بویژه سریالهای کمدی تنگ کرده است. از طرفی سینما همچنان به عنوان پدیدهای برای ساخت خاطرات جمعی و خانوادگی، مدیومی کارآمد و بیرقیب است که حتی با وجود گرانی بلیت و هزینههای رفتوآمد و سایر هزینههای جانبی، آیین سینما رفتن در سبد سرگرمی بخشهای قابل توجهی از مردم جای دارد؛ بویژه گونه عامهپسندتر کمدی، که برای تفریح و دور شدن از دشواریهای زندگی امروزی گونه محبوبتری است. با این اوصاف، مخاطبانی که در شبکه نمایش خانگی جز کشتار، مافیا، آدمربایی و در یک کلام «تلخی»، مضمون دیگری نمیبینند و روی آنتن تلویزیون هم بجز استثنائاتی نظیر همین سریال «پایتخت»، شاهد مضامینی دور از مناسبات واقعی جامعه -کمدیهای چند پله پایینتر از ساختههای موفق مهران مدیری، سروش صحت، رضا عطاران و... - هستند، بدیهی است که نیاز روحیشان به کمدی را از طریق سینما ولو با آثار نازل و کلیشههای دستچندمی برآورده کنند که در انحصار بازیگران محدودی است که از فرط تکرار، شمایلی کسالتآور پیدا کردهاند.
ماحصل سخن اینکه، به نظر میرسد یکی از مهمترین راههای گریز از انحصارِ تهدیدکننده و مخرب سینمای کمدی، توجه نهادهای ناظر فرهنگی به مناسبات و میزان اثرگذاری و اثرپذیری تمام رسانههایی است که ذیل عنوان مدیومهای نمایشی/تصویری فعالیت میکنند، حتی اگر به بهای دخالت محدود و کوتاهمدت در سیاستگذاری نمایشی و وضع قوانین محدودکننده و بستههای تشویقکننده نمایشی تمام شود. این شاید یکی از همان استثنائات ناخوشایندی باشد که گاهی باید همچون یک داروی تلخ، طعمش را تحمل کرد.