۲۵ اردیبهشت روز پاسداشت زبان فارسی و فردوسی است

راز جاودانگی حکیم توس

دکتر مهدی حسینی
پژوهشگر فرهنگ، هنر و ادبیات

 
هیچ اثری بی‌سبب جاودانه نمی‌شود و این جاودانگی، رازهایی با خود دارد. شاهنامه فردوسی، به عنوان یکی از گرانبهاترین متون جهان، به زبان فارسی نوشته شده است. با وجود اینکه زبان فارسی امروزه تنها 64/1 درصد گویش‌وران جهان را در بر می‌گیرد، برای پژوهشگران مراکز علمی غیرفارسی‌زبان، شاهنامه فردوسی همچنان موضوعیت دارد(1). به نظر می‌رسد پس از حدود هزار و پانزده سال، راز بزرگی برای مانایی در میان باشد که کمتر به آن توجه شده است.
فردوسی با وجود نژادگی، ایران‌گرایی و حتی شبهه شعوبی‌گری‌اش ـ که می‌بایست به سوگیری او منتهی شود ـ در این شاهکار یگانه، نقش روایتگری را برگزید. این انتخاب درست، متن کهنسال ایرانی را همچنان در بازار نظریه‌پردازی‌های معاصر و تئوری‌سازی‌های جهان جدید، در بازی نگه داشته است.
ره‌آورد این نقش‌پذیری، یکی از رازهای زنده بودن شاهنامه فردوسی و زنده نگه داشتن زبان فارسی است. کار سترگ حکیم توس، به مخاطره انداختن پیش‌داوری‌ها و دور افکندن سرسپردگی‌هاست. پیش‌فرض‌ها و پیش‌داوری‌ها گرچه شاید امکان فهمیدن و فهماندن را فراهم ‌کند اما به معنی چیرگی پیش‌داوری‌ها بر فهم نیست. اهمیت و تمایز شاهنامه فردوسی در قیاس با دیگر شاهنامه‌ها این است که تاریخ‌گویی، فردوسی را از جهانِ روایتگری دور نکرده است.
در واقع حکیم توس، همزمان با ارائه تاریخ و اسطوره و حماسه و شعر، نه فقط تاریخ گفته و نه فقط شعر سروده، بلکه در ساحت ادبیات فارسی، خرده‌داستان‌واره‌ها و کلان‌داستان‌واره‌های  کهن ایران زمین را به صورت حقیقتی واحد به نام شاهنامه به ما رسانده است.
پیوستار روایی این اثر، انسجامی جداناشدنی دارد. در واقع اندیشه فردوسی، مهم‌ترین عامل وحدت‌بخشی به شاهنامه است. این پیکربندی روایی از ترکیب تضادها، تعارض‌ها، تناقض‌ها و تسلسل رویدادها ساخته می‌شود. داستان از جوهری اندام‌وار(Organic) برخوردار بوده و اجزای آن به منزله اعضای یک پیکر است. حال آنکه تاریخ چنین نیست و پاره‌های آن تنها دانه‌های تسبیحی نامتناهی را تداعی می‌کند.
بن‌مایه اندیشه فردوسی که به چنین دستاورد بزرگی منتهی می‌شود، گشودگی به «دیگری» است. فردوسی با چنین رویکردی به گفته‌های «دیگران»، به مثابه دعاوی حقیقت گوش می‌کند و با برهم زدن نظام پیش‌فرض‌ها، اصل گفت‌وگو را اصیل می‌پندارد. آنجا که پیش‌فرض‌های اساطیری و سرسپردگی نظامِ برساخته تفکرِ پدرسالار، غلبه صدای ایرانیان و مردسالاری را خواهان است، صدای یک زن برمی‌خیزد. فردوسی در داستان زال و رودابه، صدای سیندخت را ـ به عنوان نماینده جامعه مغلوب و هم‌تبار ضحاک(2) ـ چنان برجسته می‌سازد که گفتمان روایی، گویی به سود اَنیرانیان می‌چرخد. صداهایی که به‌ خاطر میهن‌دوستی و بَرکشیدن ‌نژاد ایرانی، می‌توانست به تخفیف بیان روایی راوی منتهی شود، به نحوی شکل یافته که به هم‌رتبه شدن دو سوی داستان منجر می‌شود.
رخدادی که در آغاز، با مخالف‌خوانی منوچهرشاه و دشمنی‌های تاریخی، حتی امکان مذاکره دو طرف در آن محتمل نیست با فن گفت‌وگوگری سیندخت میان دو خاندان متخاصم، به توافق منجر شده و پیوند زال و رودابه رسمیت می‌یابد.
شخصیت‌پردازی فردوسی، داستان را به شکلی پیش می‌برد که حضور و غلبه گفته‌پرداز و راوی پیدا نیست. او با شگردهای روایی، پیش‌فرض‌های اساطیری را به گونه‌ای آورده که گاه چندصدایی شنیده می‌شود.
در واقع این گفتمان روایی، کاری می‌کند که داستان خود مشغول روایتگری خود باشد. این درحالی است که پیش از سُرایش، آغاز و انجام داستان‌ها بر فردوسی روشن است. چنانچه این مسأله با داستان‌هایی که در خدای‌نامک‌ها، شاهنامه‌های منظوم و منثور پیش از فردوسی که از منابع مکتوب او بوده‌اند ـ یا حتی هزار بیت دقیقی توسی که به امانت در شاهنامه گنجانده شده است ـ قیاس شود به‌روشنی می‌توان دریافت که فردوسی این ماجرای محتوم را به نحوی انتظام بخشیده که دانستن آغاز و انجام و حوادث داستان، هیچ از کشش داستان‌ها نمی‌کاهد. بنابراین در نظام فکری حکیم توس، کوششی برای چیرگی بر «دیگری» نیست، زیرا در نظر فردوسی، تورانیان با وجود خوی اهریمنی، تنها ابژه‌هایی خاموش یا فقط دسیسه‌گرانی ستم‌پیشه نیستند، بلکه به مثابه «تو»ی واقعی، اجازه سخن گفتن دارند. فردوسی در شاهنامه، دشمن ایران را به عنوان انسان واقعی به رسمیت می‌شناسد و می‌شناساند. ره‌آورد این رویکرد فردوسی، توانایی شنیدن «دیگران» و شنوا ساختن آنان برای شنیدن صدای «ایران» است.
در کتاب «جمهوری» وقتی سقراط می‌گوید جایگزینی برای رقابت و نزاع و زورمندی وجود دارد، پولمارخوس از او می‌پرسد: «کسی را هم که آماده شنیدن نیست می‌توانید متقاعد کنید؟» سقراط در پاسخ می‌گوید: «اگر گوش فرا دادن را رد نکند.» بازنمود همین دیدگاه است که دیالوگ‌های شاهنامه را مهم و پر قدرت می‌سازد. فردوسی گفت‌وگوی میان شخصیت‌ها را بسیار خوب و سنجیده سروده است. مونولوگ‌ها و خودگویی‌ها هم همزمان با پیش بردن داستان، طرح‌واره راوی را برای شکل‌گیری دیالوگ‌ها کامل می‌کند. این هنر فردوسی است که از فراسوی اسطوره و تاریخ، کلان‌داستان ایران را فرا می‌خواند، گرد کهنگی را از نقش‌هایش می‌تکاند، آنها را دوباره زنده می‌کند، برایشان کنش داستانی می‌سازد، به آنها تشخص می‌بخشد، بدن‌مندی تازه‌ای را در موقعیت‌های جدید می‌آفریند، بدون سرسپردگی به دشمنی یا دوستی، شخصیت ­ها را ایستا یا پویا می‌کند و داستان را مبتنی بر گفت‌وگو پیش می‌برد.
خلق این ساختار دیالکتیک، بر گشودگی به خود و دیگری تکیه دارد. او بیش از هزار سال پیش، به احتمال زیاد در چنین روزهایی که سرایش شاهنامه را آغاز می‌کرد، توانا بودن را در دانا بودن می‌دید و راستی و درستی را نتیجه نیرومندی خرد می‌دانست و می‌پنداشت که از سستی، دروغ آید و کاستی. بی‌تردید فردوسی هنگام سرایش شاهنامه به ایران و زبان فارسی می‌اندیشید.
ایرانی که سرنوشتش را از سرگذشتش، زبان فارسی و شاهنامه فردوسی نمی‌توان جدا یافت. جای‌نامی که بارها به درون خود فرو رفته و بنابر خویش‌کاری سرشتی‌اش، سر کشیده است. فردوسی به نیکی می‌دانست که ایران، به عنوان یک مفهوم هویت‌ساز، سرزمین شگفتی است و رازهایی با خود دارد که هر بار به وقتش با بازنگری در پیش‌فرض‌ها و به خطر انداختن سرسپردگی‌ها و ایجاد زمینه گفت‌وگو، خود را بازمی‌آفریند و دوباره شکوفا می‌شود.
 
پی نوشت:
1- بنابر آمار مرکز مطالعات دانشگاه کمبریج، درصد سهم کشورهای جهان در شاهنامه‌پژوهی تا سال 2025 به این ترتیب است:
تاجیکستان: 12 درصد، روسیه: 9 درصد، فرانسه: 8 درصد، آلمان: 6 درصد، ایالات متحده آمریکا: 5 درصد، بریتانیا: 5 درصد، هند و پاکستان: 3 درصد، سایر کشورها: 4 درصد.
2- سیندخت همسر مهراب‌شاه کابلی و مادر رودابه است. مهراب در شاهنامه از نسل ضحاک معرفی شده و کابلستان شاهنامه در حاشیه جنوب‌شرقی ایران قرار دارد.

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • جهان
  • اقتصادی
  • زیست بوم
  • گزارش
  • علم و فناوری
  • ایران زمین
  • ورزشی
  • حوادث
  • اجتماعی
  • فرهنگی
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و چهل
 - شماره هشت هزار و هفتصد و چهل - ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴