گرافیستها برای بقا و معنا با چالش جدید روبهرو هستند
هوش مصنوعی پاسخ به سلیقه تهی شده
حسین نوروزی
گرافیست
هوش مصنوعی آمده است؛ نه فقط برای کمک، بلکه شاید برای حذف. برای کنارزدن انسانهایی که زمانی کارشان خلاقیت بود. حالا گرافیک دیزاینرها دیگر تنها با یکدیگر رقابت نمیکنند، بلکه با سامانههایی روبهرو هستند که در چند ثانیه دهها اتود تولید میکنند؛ بیوقفه، بیپرسش و البته رایگان.
اما مسأله فقط ورود یک ابزار فناورانه نیست؛ موضوع، عمیقتر و تلختر از آن است. این زنگ خطر، تنها نشانه یک تهدید بیرونی نیست، بلکه فاجعهای است که سالهاست در درون ما، در بستر جامعه ما، بیصدا رشد کرده است: فروپاشی سلیقه عمومی.
در دو دهه گذشته، سلیقه مردم ایران -دستکم در حوزه دیداری- به نحو نگرانکنندهای سقوط کرده است. طراحی دیگر برای بسیاری نه مسأله معنا، هویت یا اصالت، بلکه تنها مسألهای ظاهری، تزئینی و تکراری است. آنچه میفروشد، آن چیزی است که زرق و برق دارد، رنگ دارد و مهمتر از همه شبیه همان چیزی است که همه جا هست. همین کفایت میکند.
دیگر کسی نمیپرسد که این طرح «چه میگوید» یا «چه با خود دارد» یا حتی «چه نسبتی با ما و فرهنگ ما برقرار میکند». کافیست در نگاه اول «خوب باشد». اما خوب بودن، حالا یعنی آشنا بودن، یعنی ساده بودن، یعنی تکراری بودن.
و اینجاست که هوش مصنوعی دقیقاً مطابق با این «نیاز» وارد عمل میشود. الگوریتمهایی که بر اساس انبوه تصاویر و نمونههای پیشین، خروجیهایی میسازند که استاندارد هستند، بیخطر هستند، بیروح هستند، اما در نگاه اول، «قابل قبول» به نظر میرسند.
در واقع، هوش مصنوعی پاسخی است دقیق به سلیقهای که سالهاست تهی شده، سلیقهای که از معنا فاصله گرفته و به فرمِ صرف بسنده کرده است. در چنین شرایطی، چرا باید به یک گرافیکدیزاینر انسانی رجوع کرد؟ چرا باید گفتوگو کرد، زمان صرف کرد، تحلیلی فرهنگی ارائه داد، یا درکی زیباییشناختی را وارد فرآیند طراحی کرد؟ اگر ماشینی میتواند طرحی بسازد که ظاهراً کار را راه میاندازد، چرا باید به یک دیزاینر اعتماد کرد که هم گرانتر است، هم کندتر و هم از نظر بازار امروز سختگیرتر و پرسشگرتر؟ پاسخ ساده است: بازار امروز، بویژه در بخش خصوصی و تجاری، دیگر چندان خواهان خلاقیت عمیق نیست. برندسازی، طراحی جلد کتاب، صفحهآرایی نشریات، حتی پوسترهای فرهنگی و رویدادهای هنری، بسیاریشان به سمتی رفتهاند که اگر طرحی صرفاً زیبا، آشنا و «شبیه طرحهای قبلی» باشد، کفایت میکند.
در چنین شرایطی، خلاقیت نه فضیلتی ضروری، بلکه گاهی حتی مزاحم تلقی میشود و این همان نقطهایست که بسیاری از گرافیکدیزاینرها، دلسرد میشوند، و حق دارند. اما آیا این پایان ماجراست؟ آیا دوران دیزاینرهای انسانی، دیزاینرهای معناگرا، دیزاینرهای با دغدغه فرهنگی، واقعاً تمام شده؟ نه لزوماً. آینده هنوز نوشته نشده است. آنچه اکنون در حال وقوع است، گرچه یک زلزله است، اما تمام زمین را نبلعیده. هنوز امکان بقا هست؛ اما نه برای همه.
تنها کسانی میتوانند بمانند که این ابزارهای نو را نه بهعنوان تهدید، بلکه بهعنوان مواد خامی در اختیار بگیرند؛ کسانی که بتوانند هوش مصنوعی را بفهمند، آن را تحت کنترل خود بگیرند و به خدمت نگاه شخصی، تحلیل فرهنگی و درک دیداری خود درآورند. گرافیک دیزاینرهایی که صرفاً «کاربر ابزار» نباشند، بلکه «خالق معنا» باقی بمانند.
به عبارت دیگر، دیزاینرهای واقعی شاید هنوز بتوانند در این میدان بمانند؛ اما باید نقش خود را بازتعریف کنند. از یک تولیدکننده فرم صرف، به یک اندیشمند دیداری، یک روایتگر تصویری و یک تحلیلگر فرهنگی بدل شوند و البته این راه آسانی نیست، چرا که در جامعهای که مطالبه طراحی خوب دیگر عمومی نیست، دیزاینر بودن خود به امتیازی لوکس تبدیل میشود و این شاید دردناکترین بخش ماجرا باشد.
در دورهای که بسیاری از مردم، دیگر برای کیفیت دیداری ارزش قائل نیستند، که بسیاری نهادها و مؤسسات فرهنگی نیز اولویت خود را به کمهزینهترین و سریعترین گزینهها دادهاند، گرافیک دیزاینر بودن یک امتیاز خواهد شد؛ نه از آن جنسی که دستاوردی باشد، بلکه از آن جنس که گویی تجملیست، حاشیهایست، اضافیست. اما در عین تلخی، این واقعیت را باید دید. باید آن را فهمید، تحلیل کرد و بر اساس آن دوباره ایستاد. گرافیک دیزاینرهایی که به معنا وفادارند، هنوز میتوانند کار کنند؛ اگر بدانند که در کنار معنا، باید به ابزار نیز مسلط شوند. اگر نپذیرند که شبیه شوند، بلکه تلاش کنند تا متفاوت بمانند. اگر نه برای بازار، که برای آینده.
آری، هوش مصنوعی آمده اما سلیقه عمومی، پیش از آن سقوط کرده بود و در این میان، هنوز دیزاینرهایی هستند که زندهاند اگر بخواهند.