روایت یک زن از نوزادانی که در روزهای پرتلاطم جنگ به دنیا می آمدند
مامایی زیر بمباران
مرجان قندی- گروه گزارش/ پانزدهم اردیبهشت، در تقویم جهانی روزی برای پاسداشت کسانی است که شاهد اولین بارقه های زندگی هستند. زنانی که یکی از مهمترین و پرمسئولیتترین حرفه ها را در حوزه سلامت و مراقبت از مادران و نوزادان برعهده دارند. در اتاقهای زایمان و قبل ترها عمدتاً در خانه ها، جایی میان درد و اضطراب، ماماها بودند که وجودشان ضرورتی دلگرم کننده بوده است تا لحظه تولد را به خاطرهای شیرین بدل کنند. شهناز سراجان، مامای بازنشسته آبادانی با چند دهه سابقه، یکی از چهرههایی است که مامایی را نه فقط حرفه، که رسالت زندگیاش میداند. روایت زندگی او، قصهای است از عشق و ایستادگی؛ از تولدهای زیر نظر اطبای هندی تا انجام زایمان هایی در زیر بمباران. او روایتگر سالها تجربه، چالشها و افتخارات در این حرفه است.
مامایی در دل جنگ
سراجان، آبادانی است و 73 سال دارد و بازنشسته است. در این شهر بزرگ شد و پس از دیپلم، رشته مامایی را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. دوران دانشجویی برای او پر از تجربههای متفاوت همراه با تمرینهای عملی بود. میگوید:« از زمانی که خودم را شناختم، دوست داشتم ماما شوم. برای فارغالتحصیلی، باید حداقل ۳۰زایمان موفق انجام میدادیم. اغلب استادانمان در خرمشهر هندی بودند و بسیار سختگیر. اگر در ثبت جزئیترین اطلاعات خطا داشتیم، آن زایمان در پروندهمان حساب نمیشد. سه سال برای گذراندن طرح در مسجد سلیمان بودم. بعد از آن به آبادان برگشتم. سال 1354 به استخدام شرکت نفت درآمدم و در زایشگاه بیمارستان شرکت نفت مشغول به کار شدم بیآنکه بدانم سالهای بعد، همان بیمارستان به سنگر مقاومت در دل یکی از سختترین جنگها بدل خواهد شد.»
زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد، سراجان در بیمارستان شرکت نفت آبادان بود. سراجان آن شب را هرگز فراموش نمیکند: «شیفت شب بودم. دشمن بعثی جایی در نزدیکی پالایشگاه آبادان را زده بود و ما در بیمارستان همه وحشتزده بودیم. پشت هم شهید و مجروح میآوردند. من و سایر کادر درمان بیمارستان مجبور بودیم با وجود خطرات، روحیه خودمان را حفظ کنیم و به کارمان ادامه دهیم. من در بخش زایشگاه بیمارستان بودم. اما مدام به بیماران و مجروحانی که در بخشهای دیگر بودند، سر میزدم و به آنها روحیه میدادم. با نزدیک شدن نیروهای دشمن به پالایشگاه، گفتند مردم باید شهر را تخلیه کنند. خانوادهام هم تصمیم گرفتند از شهر خارج شوند، اما من باید میماندم. مادرم نگرانم بود، نمیخواست برود، اما به او گفتم من باید اینجا باشم، مردم به ما نیاز دارند.»
14 زایمان در یک روز
یکی از بهیادماندنیترین خاطراتش، زایمانی بود که در وانت، در میانه جنگ و بمباران انجام شد. میگوید:« از آن روز هنوز حس ترس و وحشت را به خاطر دارم. در آن شرایط خبر آوردند که زن بارداری را آوردهاند که پشت یک وانت است و فرصت انتقال مادر به داخل زایشگاه نیست. همانجا پشت وانت وسط صدای توپ و خمپاره، نوزاد را به دنیا آوردم. لحظه سخت و پراضطرابی بود، اما خوشبختانه نوزاد سالم به دنیا آمد. همیشه میدانستم مامایی از جمله مشاغلی است که ترکیبی از استقامت، صبر و عشق به انسانیت را میطلبد. برای همین سعی میکردم همه ترسی که داشتم را پنهان کنم و کارم را به درستی انجام دهم. زنانی که مادر شدهاند، میدانند که درد زایمان چقدر شدید است، برای همین ماما باید صبور باشد و به مادر آرامش دهد در غیر این صورت کار صد برابر برای ماما و مادر سختتر میشود.»
تعداد نوزادانی که به دنیا آورده آنقدر زیاد است که آنها را به خاطر ندارد. او با اشاره به اینکه در بحبوحه جنگ، بعضی شبها موجی از زایمانها میرسید، ادامه میدهد: «یادم میآید در یکی از شبها در بحبوحه جنگ 14 زایمان انجام دادم. نمیدانم چه خبرشده بود. آنقدر آنها را پشت سر هم میآوردند که حتی برای تعویض دستکشهایم وقت کم میآوردم! اما موقعهایی هم میشد که سرتاسر روز حتی یک مورد زایمان هم نداشتم.»
نوزادانی با زخم جنگ
انتقال آرامش به مادران، بزرگترین مسئولیت اطرافیان و ماماها در دوران بارداری و زایمان است. سراجان با تأکید بر اینکه مامایی تنها یک شغل نیست بلکه یک مسیر پر از عشق و ازخودگذشتگی است، میگوید: «هر کسی که این راه را انتخاب میکند، باید عاشق حرفهاش باشد و با تمام وجود تلاش کند تا لحظه تولد را برای مادر به خاطرهای خوش تبدیل کند. همیشه پس از زایمان، نوزاد را به مادرش نشان میدادم و به او میگفتم که دردها تمام شدهاند، تا همه لحظههای قبلی که برایش سراسر رنج بوده، به شیرینی تبدیل شود. وقتی زائو را میآوردند، استرس میگرفتم، چون او درد زیاد و شرایط خاصی داشت. اما زمانی که نوزاد را بیرون میآوردم و گریهاش فضا را پر میکرد، خدا را شکر میکردم. شیفتهای ما در زایشگاه یک ماهه بود یعنی هر ماما یک ماه به طور شبانهروز در زایشگاه بود. شرایط واقعاً سخت بود اما چون کارم را دوست داشتم در هر شرایطی حتی روزهای پر استرس جنگ پای کارم میایستادم و دم از سختی نمیزدم. اما در این حرفه هم مثل هر شغل دیگری اتفاقات تلخی میافتد که هرگز از ذهن فراموش نمیشود. آن سالها انجام سونوگرافی و تجهیزاتی مثل امروز وجود نداشت یا خیلی کم بود. خیلی از مادران تا لحظه تولد نوزاد از وضعیت فرزندشان مطلع نبودند. در سالهای جنگ چند مورد زایمان داشتم که نوزادانی غیرطبیعی به دنیا آمدند که بیشتر آنها از اثرات جنگ بود. سال 63 زایشگاه آبادان تعطیل شده بود و من مأمور شدم تا به شهر امیدیه بروم. در یکی از زایمانهایی که انجام دادم نوزادی غیرطبیعی به دنیا آمد که تا کمر وضعیتاش نرمال بود اما از کمر به پاییناش مانند بدن یک ماهی بود. این تجربه تأثیر عمیقی بر روحیهام گذاشت. با موارد اینچنینی میدیدم که چطور سلامت جنین به آرامش مادر وابسته است و فشارهای روانی میتوانند اثرات جبرانناپذیری بر کودک داشته باشند. با اینکه نوزاد زنده به دنیا آمد اما من او را به مادرش نشان ندادم. البته تا چند ساعت بعد هم بیشتر زنده نماند. آنقدر این مورد عجیب بود که پزشک اطفال آمد با دوربین عکاسی از نوزاد بهعنوان یک مورد نادر عکس گرفت. تا همین چند وقت قبل هم من آن عکس را نگه داشتم اما چون هر بار با دیدنش ناراحت میشدم، دخترم آن را از من گرفت.»
سراجان به تفاوت شرایط برای زایمانهای امروز با دهههای گذشته اشاره میکند و یادآور میشود: «در حال حاضر با پیشرفت تجهیزات پزشکی، روشهای زایمان هم تحول پیدا کرده است. امکانات جدید، روند زایمان را ایمنتر کرده، اما هنوز نقش ماماها در انتقال آرامش و امید به مادران، غیرقابل جایگزین است. امروز اینقدر شرایط خوبی مهیا میشود که همسر همراه مادر میتواند حضور داشته باشد که روند زایمان را بسیار راحتتر میکند. حتی برخی یک نفر را برای عکاسی و فیلمبرداری از لحظه تولد نوزاد در اتاق زایمان میآورند تا این لحظات را ثبت کند. اما در دورهای که من ماما بودم وقتی مادر را تحویل میگرفتیم همراهانش تا ساعت ملاقات زایشگاه او را نمیدیدند! مگر در موارد خاص که پشت در منتظر میماندند.»
بازگشت به آبادان، تولد دوباره امید
پس از پایان جنگ، زایشگاه آبادان که طی دورهای در جنگ تعطیل شده بود، مجدداً راهاندازی شد و یکی از خاطرات زیبا و معنادار سراجان در این دوران رقم خورد. میگوید: « با وجود سختیهای این شغل، مامایی لحظات شگفتانگیز و شادیبخش هم زیاد دارد. مثل اینکه مادری که سالها قبل در زمان جنگ زایمانش را من انجام داده بودم و بعدها معلم کلاس اول دخترم شد. از دخترم پرسیده بود، شغل مادرت چیست؟ دخترم گفته بود: «بچه به دنیا میآورد!» این ارتباطات و خاطرات شیرین، برایم نمادی از تأثیر عمیق مامایی بر زندگی افراد است. اما در نهایت، پس از سالها فعالیت در این حرفه و مأموریتهایی که در زایشگاههای شهرهای مختلف آبادان و تهران داشتم، تا سال 78 توانستم به این کار ادامه دهم. چون در کنار زیباییهای این حرفه، فشارهای جسمی آن غیرقابل انکار است. در طول این سالها فشار زیادی روی دستان و شانههایم تجربه کرده بودم و در نهایت هر دو کتفام دچار پارگی تاندون شد و پزشک پیشنهاد داد تا برای سلامتی خودم این حرفه را زودتر از موعد بازنشستگی، کنار بگذارم.»
مامایی؛ هنری آمیخته با مهر
سراجان پانزدهم اردیبهشت روز ماما را فرصتی برای قدردانی از کسانی میداند که با مهربانی و صبوری، زندگیهای جدیدی را به دنیا میآورند. میگوید: «ماماها افرادی هستند که صبوری و مهرورزیدن برجستهترین ویژگی آنهاست، چون در حساسترین لحظات زندگی همراه مادران هستند. به نظرم مامایی نه فقط یک تخصص پزشکی، بلکه هنری است که با مهربانی و ازخودگذشتگی آمیخته شده است. هر سال در این روز حس خوبی دارم چون برای من یادآور همه خاطراتی است که طی این سالها در اتاق زایمان داشتم و شاهد تولد جدیدی بودم که خودم هم در آن نقش داشتم. در این روز وقتی یک نفر تماس میگیرد و روز ماما را به من تبریک میگوید، حس میکنم هنوز فراموش نشدهام. هنوز کسانی هستند که به یاد دارند من، یک ماما بودم.»