غفلت از سنت فکری ابوریحان
اختلاف نظر در علوم اجتماعی یک فضیلت اخلاقی است
برای علوماجتماعی سه سطح گفتمانی (دیسکورس)، رشتهای (دیسیپلین) و علمی (ساینس) قائل شدهاند که در ایران، در سطح علم به معنای «نظریهپردازی عمومی» چندان موفق ظاهر نشدهایم. اما علوماجتماعی در سطح گفتمانی، در ایران تا حد زیادی موفق بوده و توانسته مفاهیم و ایدههای خود را به حوزه عمومی و به زیست فکری و روزمرگیهای مردم وارد کند. اما علوماجتماعی در سطح رشتهای، دچار کاستیهای جدی است و اصحاب علوماجتماعی نتوانستهاند بین خودشان روابط بینامتنی و گفتوگوهای انتقادی و عقلانی ایجاد کنند. در گفتار پیشرو، دکتر نعمتالله فاضلی تحلیلی از این سه سطح بدست میدهد و در کنار بررسی چالشهای علوماجتماعی در ایران، به نقاط قوت آن هم اشاره میکند. مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی اوست که با عنوان «بیمها و امیدهای علم اجتماعی در ایران» در محل انجمن جامعهشناسی ایران با همکاری خانه اندیشمندان علومانسانی ارائه شده است.
دکتر نعمتالله فاضلی
انسانشناس و استاد دانشگاه
وزنکشی علوماجتماعی در ایران
برای ارزیابی علوماجتماعی در ایران باید سه سطح دیسکورس(گفتمان)، دیسیپلین(رشته) و ساینس(علم) را مورد بررسی قرار داد. ما در سطح «علم اجتماعی» (ساینس) چندان موفق ظاهر نشدهایم یعنی اینکه نتوانستهایم «نظریه علمی اجتماعی جهانی» خلق کنیم که البته معتقدم این ناتوانی، پیامدهای حیاتی برای ما ندارد؛ یعنی ما یا کشوری مثل هند اگر نتوانستهایم به تولید «نظریه علمی جهانی» در حوزه علوم اجتماعی برسیم این امر بحران عمیقی برای ما ایجاد نمیکند. البته برای ما ضروری است که بتوانیم نظریه علمی برای جامعه خودمان ارائه دهیم.
تولید نظریه چیزی نیست که کسی بتواند با اراده و برنامهریزی به آن برسد. یکی از بیهودهترین کارها این است که فکر کنیم میتوانیم «مدرسهای» بسازیم و در آن دهها ابوریحان و ابنسینا و فارابی و ابنخلدون و سعدی و حافظ تربیت کنیم؛ چرا که باید یک «پروسه تمدنی» طی شود تا چنین متفکرانی خلق شوند؛ این دانشمندان و نظریهپردازان بزرگ محصول «مدرسه تمدن» هستند.
تاریخ ما را چطور قضاوت خواهد کرد؟
دونالد گیلیس، فیلسوف و مورخ علم، نویسنده کتابهای «پژوهش چطور باید سامان یابد؟» و «فیلسوفان علم در قرن بیستم» میگوید: «به سادگی نمیتوان قضاوت کرد که آیا این دانشگاه و این دانشمند، سهمی از تاریخ علم خواهد داشت یا خیر؛ چون به عنوان مورخ علم دیدهام که برخی دانشمندان در زمان خودشان افراد برجستهای نبودند اما سی سال بعد، تاریخ درباره آنان قضاوت کرد و مشخص شد که یکی از بزرگترین متفکران تاریخ بودهاند.»
او معتقد است حداقل 30 سال زمان میبرد برای اینکه بفهمیم یک متفکر چه وزنی در عرصه علم و چه وزانتی در تاریخ دارد. او برای این ادعای خود، گوتلوب فرگه، ریاضیدان و فیلسوف آلمانی، را مثال میزند که در زمان خودش به عنوان یک استاد دانشگاه فعالیت میکرد و چهرهای شناختهشده نبود. اما بعدها مشخص شد؛ منطقی که بر اساس آن رایانهها شکل گرفتند محصول اکتشافات شگفتانگیز فرگه بود. 60 سال بعد، جهان به ارزش فرگه و نظریات او پی برد. بنابراین ما باید تلاش خودمان را در سطح نظریهپردازی برای جامعه ایران انجام دهیم و آیندگان درباره ما قضاوت خواهند کرد که چقدر توانستهایم در علوم اجتماعی ایران و شاید علوم اجتماعی جهان مؤثر واقع شویم.
پشت دیوارهای ضخیم گفتوگو
در ایران چالشهای علوماجتماعی عمدتاً در دو سطح «دیسیپلین» و «دیسکورس» اتفاق میافتد. در سطح «رشتهای» مهمترین چالش علوماجتماعی این است که در اجتماع علمی ایران یا گفتوگویی صورت نمیگیرد یا گفتوگوها بسیار ضعیف هستند و نمیتوانند منجر به رقابت فکری و تضارب آرا شوند و «انرژی عاطفی» خلق کنند. رندال کالینز در کتاب «جامعهشناسی فلسفهها» درباره اینکه «چطور اندیشهزاده میشود» میگوید اندیشه در محافل علمی و حلقههای فکری شکل میگیرد؛ این محافل علاوه بر اینکه مناسک و آداب اندیشهای دارند و روابط مرید و مرادی را شکل میهند کار-ویژه دیگری که دارند این است که «انرژی عاطفی» خلق میکنند؛ به این معنا که اگر مقاله و کتابی نوشته میشود اهالی علوم اجتماعی آن را بهصورت مسأله ببینند و روی آن کار کنند تا پیرامونش مباحثه علمی شکل گیرد. این روند فارغ از خوب یا بد بودن ایدهها است؛ اساساً ایدهها از جنس خوب و بد نیستند بلکه از جنس دیالوگ و متن هستند. در این معنا، میتوانیم مدعی باشیم که در ایران اجتماع علمی یا نداریم یا آنقدر ضعیف است که قادر نیست انرژی عاطفی خلق کند و پای ما را در این عرصه محکم نگاه دارد.
فضیلت اختلافنظر
وقتی روابط بینامتنی و روابط گفتوگویی بین اهالی علوم اجتماعی ضعیف میشود حوزه عمومی هم کمتر با آن ارتباط میگیرد؛ چون خواننده وقتی از خواندن مباحث علوم اجتماعی گرم میشود که ببیند دو صاحب فکر، اخلافنظر دارند. لوئیز کاروئانا در کتاب «علم و فضیلت» استدلال میکند که «اختلاف نظر» در عرصه علم، یک فضیلت اخلاقی است. اما ما در ایران به این «سنت گفتوگویی عقلانی بینامتنی» که مثلاً در سنت فکری ابوریحان وجود داشت پایبند نیستیم.
یک گفتمان علمی وقتی میتواند مؤثر و کارآمد واقع شود که اجتماع علمی آن، در پشت صحنه خوب کشتی بگیرند. اما ما خوب کشتی نمیگیریم و خوب وارد معرکهآرا نمیشویم در نتیجه گفتمانهای ما به حد کافی دقتهای مفهومی لازم را ندارند. البته در این زمینه گامهای کوچکی برداشته شده است مثلاً دکتر محسن رنانی مجموعه «روایت توسعه» را با همین هدفگذاری تدوین میکند.
دستاوردهای علم اجتماعی
با وجود این ضعفها، اما نباید بر دستاوردهای قابلتوجه ما در حوزه علوماجتماعی چشم بست. در حوزه دیسیپلین(رشتهای)، عمده دانشگاههای کشور رشتههای علوماجتماعی را در مقاطع مختلف عرضه میکنند و این امر را نباید دستکم گرفت چرا که سودمندیهای بسیاری برای حیات اجتماعی ما داشته است.
در حوزه دیسکورس (گفتمانی) هم شاهد هستیم مفاهیم علوماجتماعی در حوزه عمومی، مطبوعات و شبکههای اجتماعی بطور گسترده ورود پیدا کرده است. مفاهیمی چون پارلمان، انتخابات، شهر، کلانشهر، اقتصاد، سیاست، تورم، آسیباجتماعی و... از جمله مفاهیم علوماجتماعی هستند که اکنون به زبان عمومی جامعه بدل شدهاند و گفتمان جامعه و فرهنگ عمومی را شکل دادهاند. بطوری که جامعه اکنون با این مفاهیم میاندیشد و موقعیت خود را تحلیل و ارزیابی میکند. بنابراین علوم اجتماعی توانسته گفتمان جامعه را تا حدود زیادی شکل دهد و به عرصههای عمومی راه پیدا کند.
بــــرش
زندگی در عصر علوماجتماعی
چه بخواهیم و چه نخواهیم در عصر علوماجتماعی زندگی میکنیم. اگرچه کتابهای علوماجتماعی در مقایسه با رمان و موسیقی و فیلم، تیراژ و مخاطبان کمتری دارد اما آثار ادبی و هنری در دنیای امروز همان کار علوماجتماعی را میکنند. برخی از نظریهپردازان علوماجتماعی معتقدند در جهان امروز این آثار هنری و ادبی هستند که مفاهیم علوماجتماعی را گسترش میدهند و ذهن جامعه را تربیت میکنند. نظریهپردازان علوماجتماعی بر این باورند که «مفاهیم» فناوریهایی هستند که ما، به کمک آنها خود را میفهمیم! اینها نتیجه گفتمان (دیسکورس) علوماجتماعی است که از طریق تألیف و ترجمه و حتی فیلم و آثار هنری در جامعه بسط پیدا کردهاند و زبان امروز جامعه ما شدهاند. مردم با این زبان، موقعیت خود را فهم میکنند؛ با این زبان میاندیشند و با این زبان مطالبهگری میکنند و حتی با همین زبان آثار ادبی و هنری همچون فیلم و رمان و شعر و موسیقی خلق میکنند؛ پشت پرده همه اینها «علم اجتماعی» است. در ایران به وضوح شاهد هستیم که «فهم اجتماعی» از هنر فراگیر شده و جای فهم ذوقی و زیباییشناختی نشسته است و این یکی از دستاوردهای بسط گفتمان علوم اجتماعی در جامعه ایران است.