ضریب نفوذ دانشگاه در جامعه
«نظام دانایی» باید قدرت حل مسائل جامعه را داشته باشد
«ضریب نفوذ دانشگاه در جامعه» از معیارهای مهم توسعهیافتگی است. برای اینکه «نظام دانایی» به جامعه راه پیدا کند و گرهگشای مسائل جامعه شود باید «نهاد دولت» و «نهاد دانشگاه» در رابطه معناداری قرار گیرند؛ و این رابطه فراتر از بهکارگیری افراد متخصص و شخصیتهای دانشگاهی در نهاد دولت است. اینها نکاتی است که دکتر نیلی، رئیس سابق دانشگاه تهران، در تاریخ شفاهی دانشگاه تهران روایت میکند.
مریم اکبری
خبرنگار
محمود نیلی احمدآبادی، استاد تمام گروه مهندسی متالورژی و مواد دانشکده فنی دانشگاه تهران است که بیش از ۷ سال ریاست دانشگاه تهران را برعهده داشت و بعد از علیاکبر سیاسی، بیشترین مدت ریاست بر این دانشگاه را داشته است. روایت او از تاریخ دانشگاه تهران، اکنون در قالب کتابی با عنوان «جامعه، دانشگاه و دانایی؛ تاریخ شفاهی دانشگاه تهران به روایت محمود نیلی احمدآبادی» به کوشش عباس قنبری باغستان، احمدرضا خضری، حسین میرزایی و به همت انتشارات اطلاعات منتشر شده است؛ با این هدف که نشان دهند دانشگاه محل عزیمت علم در جامعه است.
نیلی در این کتاب تصریح میکند که در جامعه ما رابطه ارگانیکی بین «جامعه»، «دانشگاه» و «دولت» وجود ندارد. هرچند دولت از خروجی دانشگاه و افراد متخصص بهره میگیرد اما ارتباط «نهاد دولت» با خود دانشگاه قطع است درحالیکه اگر این ارتباط برقرار شود بسیاری از مسائل امروز جامعه حل خواهد شد. از نظر او، جامعه برای دانشگاه هزینه میکند تا دانا شود و از این دانایی سود برد و دچار اشتباهات مکرر و مشکلات و اتفاقات ناگوار نشود. اما اکنون جامعه ما از این دانایی به قدر مطلوب بهره نمیبرد چون رابطه نهاد دولت با نهاد دانشگاه قطع شده است. این درحالی است که از ظرفیتهای خوبی چون دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای کشور برخورداریم و از طرف دیگر، بسیاری از مشاوران و کارگزاران دولت، اعضای هیأت علمی دانشگاهها هستند. اما ورود تک تک افراد به نهاد دولت کفایت نمیکند؛ تا خود دانشگاه و نهاد دانشگاه وارد جامعه و دولت نشود مشکلات جامعه حل نخواهد شد.
نکته دیگری که دراین کتاب مورد تأکید قرار میگیرد ضرورت ارتباط مؤثر و معنادار بین نهادهای مختلف کشور است. نیلی معتقد است در چنین سطحی از ارتباط است که توسعه پایدار معنا مییابد. او در این روایتها تلاش میکند نشان دهد که موضوعات دانشگاهی، مسائل انتزاعی نیستند و از فروریختن پلاسکو و بحران سیل و بسیاری از بحرانهای دیگر مثال میآورد تا نحوه ارتباط بحرانها با دانشگاه را تبیین کند و بگوید اگر خارج از مثلث «دانشگاه، جامعه و علم» حرکت کنیم در حل بحرانها ناکام میمانیم. اکثر بحرانهای اجتماعی از «غفلت نشانهها» بهوجود میآیند و ما در سطوحی از مدیریت، گرفتار چنین غفلتهایی هستیم. چون دانشگاه را به عنوان یک فرآیند دائمی و ذاتی در تمام مسائل وارد نمیکنیم در حالیکه دانشگاه علاوه بر اینکه میتواند برای بسیاری از تنگناهای ما راهحل ارائه دهد، میتواند با آیندهنگری برای مسائل آینده هم افقگشا باشد.