ابراهیم متقی، سید جلال دهقانی فیروزآبادی و فؤاد ایزدی در میزگرد «ایران» چشم‌انداز مذاکرات ایران و آمریکا را بررسی کردند

در مسیری پرپیچ و خم

در روزهایی که تحولات حساس دیپلماسی بیشتر از همیشه بر آسمان سیاست خارجی ایران سایه انداخته است، سه استاد برجسته روابط بین‌الملل در این حوزه در گفت‌و‌گویی پرحرارت، به بررسی ابعاد رویدادی پرداختند که نقطه تلاقی آن بار دیگر در «مسقط» شکل گرفته است. گفت‌و‌گوی «ایران» با ابراهیم متقی، سیدجلال دهقانی فیروزآبادی و فواد ایزدی نگاهی موشکافانه به میراث اولین دور مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا در عمان و افق‌های پیش رو دارد؛ جایی که یک نفر از ضرورت دستیابی به توافقی متوازن می‌گوید، دیگری مواضع بی‌ثبات دولتمردان آمریکایی را نشأت گرفته از تفاوت معنایی دوطرف به ماهیت برنامه‌های صنعت هسته‌ای ایران می‌داند و صاحب‌نظری دیگر روایت‌های کهنه را نیازمند بازنویسی می‌داند. آنچه می‌خوانید فقط ماحصل یک میزگرد نیست، نقشه خوانی دیپلماسی درحال حرکت و تلاشی برای رمزگشایی از پیام‌های درحال تبادل است که شاید سرنوشت پرونده هسته‌ای را رقم بزند.

اگر نقطه عزیمت مواضع اعلامی دولت ترامپ را یادداشت اجرایی او درباره ایران و دستورالعملی که به معنای بازگشت فشار حداکثری بود درنظر بگیریم، می‌بینیم که خواسته‌های آنها شروطی همچون برچیدن تأسیسات هسته‌ای ایران را مطرح می‌کرد. به نظر می‌رسد آنچه سبب شد راهی برای گفت‌و‌گوی غیرمستقیم باز شود تعدیلی بود که از خواسته برچیدن تأسیسات هسته‌ای ایران به عدم تسلیحاتی بودن برنامه هسته‌ای ایران تقلیل پیدا کرده است. با این توضیحات، فضای جلسه مسقط را چطور ارزیابی می‌کنید به هرحال اتفاق مهمی که افتاد این بود، به نظر می‌رسید پذیرش اصل غنی‌سازی از جانب آمریکا صورت گرفت و همین باعث شد که ادبیات دو طرف بعد از نشست مسقط از سازنده بودن گفت‌و‌گوها حکایت کند، هرچند که در روزهای بعد این ادبیات کمی دستخوش تغییر شد.
 دکتر متقی: همان‌طور که آقای دکتر ایزدی اشاره کردند در نشست مسقط هیچ توافقی صورت نگرفت. هیچ بحث جدی در ارتباط با قابلیت‌های هسته‌ای مطرح نشد. فقط روایت‌های ایرانی و آمریکایی بازخوانی شد. بازخوانی روایت این خوبی را دارد که می‌تواند درک مشترکی به وجود آورد. به نظر من (بین ایران و آمریکا در مورد پرونده هسته‌ای ایران) هنوز نه بحثی وجود دارد، نه مواضعی شکل گرفته و نه سیاستی به وجود آمده است. نکته‌ای که وجود دارد این است، وقتی آمریکایی‌ها می‌گویند ایران سلاح هسته‌ای نداشته باشد، ادراکشان با ادراک ما ایرانی‌ها در حوزه دانشگاهی و حوزه بویژه کارگزاری متفاوت است.
تفکر آمریکایی معتقد است وقتی شما زیرساخت و ابزار را در اختیار داشته باشید، این ابزار و این معادله قدرت بازتولید می‌شود. در این رویکرد، اراده، مقاصد و دیدگاه شما تحت تأثیر قرار می‌گیرد. وقتی طرف مقابل عنوان می‌کند شما نباید سلاح هسته‌ای داشته باشید، اگرچه می‌داند ما سلاح هسته‌ای نداریم و رویکرد جمهوری اسلامی ایران تولید سلاح هسته‌ای نیست ولی تأکید دارد اگر شما توانمندی غنی‌سازی داشته باشید یعنی اصطلاحاً Capability داشته باشید این قابلیت می‌تواند مقاصد شما را تغییر دهد.
در حالی که ما اعلام می‌کنیم به عنوان نمونه غنی‌سازی ۲۰ درصد یا ۳.۶۷ داریم یا مثلاً تا ۶۰ درصد متوقف شده‌ایم و گزارش آن را هم به آژانس داده‌ایم.
آمریکایی‌ها معتقدند سانتریفیوژ، غنی‌سازی، هگزوفلوراید اورانیوم و چرخه سوخت همه اینها نشانه این است که ممکن است ایران بمب هسته‌ای داشته باشد. در حالی که ایرانی‌ها معتقدند بمب هسته‌ای با غنی‌سازی بالای 80 یا 90 درصد ممکن می‌شود.
پس ما با دو رویکرد متفاوت مواجه هستیم؛ ادبیات آمریکایی‌ها کاملاً قابل تغییر است. یعنی از یک طرف می‌گویند سلاح هسته‌ای نداشته باشید و از طرف دیگر عنوان می‌کنند قابلیت‌هایی که شما دارید باید برچیده شود. آنها بررسی می‌کنند تا ببینند اراده شما چقدر مستحکم است و چقدر از قابلیت ریسک برخوردارید برای اینکه حداقل‌های مورد نیاز خود را در ارتباط با قابلیت‌های خود حفظ کنید.
وقتی آمریکا وارد کار می‌شود و اسرائیل این فضا را تشدید می‌کند، در چنین شرایطی طبیعی است که فشارها علیه ایران تشدید شود. ایران در این وضعیت بر حفظ قابلیت‌های خود تأکید دارد؛ قابلیت‌هایی که در چهارچوب برجام، هم راستی‌آزمایی انجام می‌شد، هم شفاف‌سازی صورت می‌گرفت و هم بازرسی‌ها اجرایی می‌شد. بر اساس مذاکرات برجام، هر مرکز دانشگاهی، علمی یا پژوهشی نیز می‌توانست مورد بازرسی آژانس قرار گیرد. بنابراین دو رویکرد متضاد وجود دارد؛ ایران می‌گوید ما سلاح هسته‌ای نمی‌خواهیم و بازرسی‌ها را با هدف راستی‌آزمایی توافقی پذیرفت، اما آمریکا معتقد است هر قابلیت ابزاری ممکن است به استفاده فراصنعتی (تسلیحاتی) تبدیل شود. این ذهنیت‌های متفاوت، چه در جامعه، چه در مسئولان و چه در تیم‌های دیپلماتیک حاضر در مذاکرات، نیازمند توجه ویژه است. وقتی آمریکایی‌ها با اندیشه‌های رئالیستی رویکردی را بیان می‌کنند، این به چه معناست؟ عموماً دیدگاه تیم‌های مذاکره‌کننده ایرانی ــ چه قدیمی و چه جدید ــ با نگرش آمریکایی همخوانی ندارد. (این به معنای لزوم همخوانی نیست بلکه به معنای ادراک درست از دیدگاه طرف مقابل است) این چالش محوری است که می‌تواند فراروی دیپلماسی ایران قرار گیرد.

همان‌گونه که دکتر متقی اشاره کردند، به نظر می‌رسد به دلیل درک متفاوت دو طرف در روزهای اخیر که در ادبیات طرفین هم بازتاب یافته _ اعم از پذیرش اصل غنی‌سازی یا عدم پذیرش اصل غنی‌سازی_ اختلاف‌نظرهایی ایجاد شده و این موضوع نگرانی‌هایی برای گفت‌و‌گوهای دور دومِ پیشِ‌رو در شنبه (امروز) به وجود آورده است. آیا فکر می‌کنید اراده کافی در جریان غالب واشنگتن _ از جمله شخص ترامپ _ که به نظر می‌رسد به سمت جریان متعادل‌ترِ خواهان توافق متمایل شده، وجود دارد تا این چالش‌های فنی حل شود یا به حل آن نزدیک شویم؟
دکتر دهقانی: ادراک یا برداشت طبیعتاً بر اساس نقشه ذهنی و نظام شناختی افراد و جوامع متفاوت است. من هم با نظر آقای دکتر متقی موافقم. خیلی از تحلیل‌هایی که در ایران انجام می‌شود بر اساس نقشه ذهنی و نظام شناختی خودمان، طرف مقابل را تفسیر می‌کند. درحالی که نباید اینطور باشد. هم خوش‌بین‌ها و هم بدبین‌ها براساس نقشه ذهنی خودشان طرف مقابل را تحلیل و تفسیر می‌کنند. جالب اینکه در درس روش تحقیق بر اساس روش تفسیرگرایی و هرمنوتیک می‌گویند: «اگر می‌خواهید موضوعی را خوب بفهمید، باید خود را جای طرف مقابل بگذارید.» یعنی اگر من بخواهم سیاست آمریکا را در قبال گفت‌و‌گوها تحلیل کنم، باید خودم را جای آنها بگذارم، نه اینکه آنها را در چهارچوب ذهنی خودم جای دهم. این مشکلی است که ما به لحاظ تحلیلی داریم.
اما به هر حال، مفاهیم در روابط بین‌الملل و دیپلماسی معانی‌ خودشان را دارند که هرچند متعین نیستند و نمی‌توان گفت همه یکسان می‌فهمند، اما حداقلی از معنای متعین وجود دارد. دیالوگ، میتینگ، مذاکره، چانه‌زنی، تعلیق همگی معانی متفاوتی دارند. واکنش به اظهارات و توئیت ویتکاف در تحلیل‌های آمریکایی‌ها در رسانه‌های این کشور، این بود که او تغییر موضع داده است. کلام، گفتار و شیوه بیان موضوع از جانب او کاملاً تغییر کرده است؛ این چیزی نیست که ادراک ما بد فهمیده باشد.
او ابتدا گفت، ایران باید ظرفیت غنی‌سازی را جمع کند البته قابل مذاکره است و بعد گفت که ایران به غنی‌سازی بیش از ۳.۶۷ درصد نباید برسد. همه گفتند احتمالاً برچیدن برنامه در کار نیست. دوشنبه‌شب بحثی با فاکس‌نیوز مطرح شد که غیرنظامی بودن برنامه هسته‌ای ایران فقط مربوط به هسته‌ای و غنی‌سازی نمی‌شود، بلکه به موشک‌ها و نوع موشک‌هایی که ایران انبار کرده است هم مرتبط می‌شد. آیا مقصود هر نوع موشک بالستیک است یا همان‌گونه که در ضمیمه قطعنامه ۲۲۳۱ آمده، موشک‌های بالستیکی که برای حمل کلاهک هسته‌ای طراحی شده باشند ممنوع هستند؟ یک بار دیگر در زمان برجام اختلاف پیش آمد که دوستان گفتند اینجا نوشته موشک‌هایی که «طراحی‌شده برای حمل کلاهک» که باز هم با «هر نوع موشک بالستیک» فرق می‌کند. عرض من این است که این یک تغییر موضع بود.
من فکر می‌کنم در واشنگتن واقعاً در تیم ترامپ اختلاف وجود دارد. اختلاف بر سر این است که آیا گزینه نظامی باید باشد یا اگر قرار است توافقی صورت گیرد، آیا باید بر اساس برچیدن توان هسته‌ای ایران باشد یا خیر. آیا می‌توان توافقی مشابه برجام صورت داد؟ ویتکاف سه‌شنبه‌شب در توئیتی که زد صراحتاً گفت، غنی‌سازی هسته‌ای و تسلیحاتی کردن توانایی هسته‌ای ایران باید متوقف و حذف شود. او از لفظ Eliminate یعنی برچیدن کامل برنامه هسته‌ای صحبت کرد. این خیلی با آنچه قبلاً گفته می‌شد فرق می‌کند. حالا چه اتفاقی افتاده؟ احتمالاً این نظر خودشان بوده یا در مصاحبه‌ای گفتند که پرزیدنت ترامپ من را مأمور کرده تا حتی‌الامکان موضوع را با توافق حل کنم، یعنی جایی هم برای چیز دیگری باز می‌گذارد.
در اینجا دو احتمال وجود دارد: یا اینکه واقعاً در آن جلسه طیف تندرو ترامپ را به برچیدن برنامه هسته‌ای ایران مجاب کردند که اگر اینطور باشد، بعید می‌دانم گفت‌و‌گوها به مذاکره برسد، چون خط قرمز ایران غنی‌سازی است. البته آنها برای اولین بار اعلام کردند که مذاکره یا توافق باید «توافق ترامپی» باشد. توافق ترامپی یعنی اشاره به اینکه اوبامایی نباشد؛ یعنی آمریکایی‌ها توافق حداکثری می‌خواهند مبنی بر اینکه نه‌تنها هسته‌ای، بلکه موشکی و منطقه‌ای هم در آن باشد. این تجهیزات و تسلیحاتی که آوردند هم برای پشتیبانی از این خواسته است، مگر اینکه نتوانند به خواسته خود برسند.
یک احتمال دیگر این است که این مواضع ضد و نقیض یک ابزارسازی دیپلماتیک باشد؛ شما حداکثر را می‌گیرید که طرف مقابل به حداقل راضی شود. پس این شاید یک ابزار چانه‌زنی است که ویتکاف در مذاکرات روز شنبه از آن برای امتیازگیری استفاده کند.
گزینه اول توافق ترامپی این است که کلاً برنامه غنی‌سازی ایران جمع شود که این به توافق نمی‌رسد. پس اگر توافق بخواهند و بخواهند که ترامپی هم باشد، به نظرم باید این ویژگی‌ها را داشته باشد: اگر محدود به هسته‌ای شود، اولاً ضرب‌الاجل و بند غروب نداشته باشد؛ یعنی پرونده هسته‌ای ایران برای همیشه یک برنامه تحت نظارت ویژه باشد. یعنی بعد از ۱۰ سال پرونده هسته‌ای ما در آژانس و سازمان ملل عادی نشود و همان‌طور که اشاره شد، کاملاً برنامه تحت نظارت باشد، برنامه ما راستی‌آزمایی شود. حالا راستی‌آزمایی می‌تواند شبیه پروتکل پلاس باشد. یعنی ممکن است آمریکایی‌ها به سازمان‌های بین‌المللی و آژانس اصلاً اعتماد نداشته باشند و بگویند راستی‌آزمایی باید توسط خود ما صورت گیرد. یا اگر قرار شد غنی‌سازی ۳.۶۷ درصد باشد، ذخایر را در ایران نگه نداریم و به یک بانک ذخیره اورانیوم آژانس در قزاقستان منتقل شود. این دیدگاه توافق ترامپی است.
 
با توجه به اینکه ترامپ توافق اوبامایی را نمی‌خواهد و شکل خاص خود را برای مذاکره‌ طلب می‌کند، تصور شما از مذاکره با او که تجربه سختی با ایران داشته، چیست؟ آیا شکل مذاکره با ترامپ که خواسته‌هایش متفاوت از برجام است و هر متن نزدیک به برجام را رد می‌کند، ممکن است به تفاهمی بینجامد؟ اگر بله آن شکل از تفاهم چیست؟
ایزدی: ما سه چالش در این پرونده داریم. چالش اول خود دولت ترامپ است که اکثریت قریب ‌به‌اتفاق افرادی که پست‌های مهمی در این دولت دارند مثل وزیر خارجه، وزیر دفاع، مشاور امنیت ملی یا رئیس سازمان سی‌آی‌ای، بشدت ضدایرانی هستند. اینها قبلاً در کنگره بودند یا جاهای مختلفی حضور داشتند و در هر موقعیتی، مشی اصلی‌شان انتقاد از ایران بود.
مشکل دومی که وجود دارد کنگره آمریکا است. در سال ۲۰۱۵ قانونی تصویب شد به اسم اینارا (INARA) که ذیل آن قانون، کنگره آمریکا این حق را برای خودش قائل شد که اگر توافقی با ایران انجام شود، کنگره می‌تواند بخش‌های مرتبط با کاهش تحریم را رد کند. یعنی اگر در توافق با ایران کاهش تحریمی اتفاق بیفتد، کنگره رأی می‌دهد و اگر رأی آورد، کاهش تحریم توسط رئیس ‌جمهوری اعمال نمی‌شود. یعنی جایی که می‌خواهند از ایران امتیاز بگیرند مشکلی ندارند، اما آنجا که می‌خواهند امتیاز بدهند، کنگره می‌تواند ورود کند. در دوره بایدن، چون این ذهنیت ایجاد شد که ممکن است دولت بایدن به برجام برگردد، در کنار قانون اینارا طرحی به مجلس نمایندگان ارائه شد که نام آن «دادن مجوز برای وتو کردن کاهش تحریم‌های ایران» بود. اصلاً نوشته شد که آن توانمندی که رئیس‌ جمهوری دارد که کاهش تحریم داشته باشد، این مجوز را به کنگره دادند که بتواند آن را متوقف کند و در مجلس نمایندگان هم رأی آورد. منتها زمانی که معلوم شد بایدن قصد بازگشت به برجام را ندارد، کنار گذاشته شد. جالب اینکه در سوم مارس سال‌جاری میلادی (حدود دو ماه قبل) دوباره این متن در مجلس نمایندگان مطرح شد و حالا که بحث ایران دوباره برجسته شده، می‌خواهند این طرح را به قانون تبدیل کنند. در کنگره هم نفوذ لابی اسرائیل بسیار بالاست؛ یعنی شما هم ترامپ را باید راضی کنید، هم کنگره را و حتی باید نتانیاهو را هم راضی کنید که به توافق برسید. خب این خیلی سخت است و برای همین هم خیلی نباید خوشبین بود.
مشکل سومی که ما داریم در داخل کشور است و این را ما در مذاکرات برجام هم تجربه کردیم. مثلاً یکی از مقامات ارشد مذاکره‌کننده گفته بود: «هر توافقی بهتر از عدم توافق است.» شما اگر جای آمریکایی‌ها قرار بگیرید، خب هرچه را جلوی شما قرار بدهند، امضا می‌کنید. یا زمانی که رئیس‌ جمهوری وقت می‌گفت «خزانه‌ها خالی است»، چند بار این مسأله را تکرار کرد. یکی از معاونین وزارت خارجه که آن زمان در تیم مذاکره‌کننده بود و الان هم مقام ارشد وزارت خارجه است، تعریف می‌کرد که طرف مقابل به ما گفته است: «شما اگر پول ندارید، اصلاً چرا باید مذاکره کنیم؟ هسته‌ای صلح‌آمیز یا غیرصلح‌آمیز.» اینها مواردی است که در داخل تجربه کردیم و آن مشکلاتی که در گذشته داشتیم. شما اگر این سه چالش را حل کنید، می‌توانید به توافق امیدوار باشید.
ضمن اینکه باید گزینهٔ دیگر ترامپ -یعنی گزینهٔ نظامی- را عملاً غیرقابل استفاده کنیم. ایران باید در مذاکرات اخیر و خارج از آن، این پیام را منتقل کند که «ما نه تنها حملهٔ نظامی نداریم، بلکه گزینهٔ نظامی هم نداریم» (به تعبیر آقای عراقچی). طرف مقابل باید درک کند که نیروهای نظامی ایران -ارتش و سپاه- به‌شدت ایدئولوژیک هستند، از وضعیت غزه دلخونند و منتظر فرصتی برای پاسخگویی‌اند. اگر آمریکا به این جمع‌بندی برسد که حملهٔ محدود هزینهٔ کمی دارد یا پاسخ ایران قابل تحمل است، به محض شکست مذاکرات، حمله خواهد کرد. بنابراین، نیروی نظامی ما باید چنان تصویری ارائه دهد که واشنگتن باور کند هر حمله‌ای با پاسخِ غیرقابل پیش‌بینی و پرهزینه روبه‌رو می‌شود. این ذهنیت باید ایجاد شود که نیروی نظامی ایران پیگیرِ یافتن فرصتی برای ضربه زدن به آمریکاست. در عین اینکه مذاکره می کنیم نباید در فضای مذاکره غرق شویم.

به هر حال، فضای پس از مذاکرات اکنون در کابینه آقای ترامپ به نقطه اوج خود رسیده و مرزبندی‌ها را مشخص‌تر کرده است. با توجه به چهره‌های مخالف مذاکره و مخالف حل دیپلماتیک مسأله خاورمیانه در این کابینه، به نظر می‌رسد در مواضع اعلامی، نگاه متعادل‌تری وجود داشته باشد. با توجه به اتفاقات چند روز اخیر و گفت‌و‌گوهای دور دومِ پیشِ رو، فکر می‌کنید آیا میل جناحی که خواهان حل دیپلماتیک مسأله با ایران است، غلبه خواهد کرد؟ در چنین فضایی، ایران چگونه باید وارد گفت‌و‌گوهای دور بعدی شود؟
دکتر متقی: واقعیت این است که راهبرد آمریکایی‌ها مشخص است. ادبیات متناقضی که به کار می‌گیرند، برای ما متناقض است، اما برای آنها یک واقعیتِ موجود است. نکته این است که باید مواضع خود را آنقدر تغییر دهید که طرف مقابل را در وضعیت سردرگمی (confuse) قرار دهید. راهبرد آنها مشخص است: می‌دانند چه سناریوهایی دارند و می‌دانند ایران در چه وضعیتی قرار دارد. مواضعشان را مرتب تغییر می‌دهند، مثل یک تک‌تیرانداز که انعطاف بالایی دارد و از نقطه‌ای به نقطه دیگر می‌رود و شلیک می‌کند. شما نمی‌دانید چند نفرند و در کجا قرار دارند. غلبه زمانی محقق می‌شود که طرف مقابل را گیج کنی و نگذاری درک دقیقی از راهبرد تو داشته باشد. ترامپ و تیمش در رابطه با ایران این الگوی رفتاری را دارند. بحث‌های متناقضی که مطرح می‌کنند، بخشی از راهبرد و الگوی رفتاری آمریکایی است.
اما واقعاً آمریکا چه می‌خواهد؟ تحلیل این است که قابلیت‌های نظامی خود را مثل B-2 و(B-52) برای دیپلماسی اجبار به کار می‌گیرد. اما اگر بخواهند کنش تاکتیکی انجام دهند، ناوهای هواپیمابر و بمب‌افکن‌های سنگین عمقی و سنگرشکن شاید به کار گرفته نشوند. نگاه آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها این است که تجهیزات، تسلیحات و لجستیک ارائه دهند، همان کاری که در دوره‌های قبل انجام دادند. اساساً هواپیمای F-35 را زمانی به اسرائیل دادند که اسرائیلی‌ها به این نتیجه رسیدند که درگیری با ایران اجتناب‌ناپذیر است. بنابراین راهبرد فعلی آمریکا این است که مذاکرات را در فضایی فرسایشی و طولانی پیش ببرد، هرجا ابهامی دیدند آن را در قالب گفت‌وگو و نشست‌ها بالا و پایین کنند تا طرف مقابل به انفعال کشیده شود. سپس می‌گویند: «اگر این موارد در دستور کار قرار نمی‌گیرد، مذاکرات متوقف می‌شود» و بعد از توقف مذاکرات، به گزینه‌های دیگر متوسل می‌شوند.
این مسأله مانند شوک اقتصادی است که جمعه رخ می‌دهد و شنبه شوک معکوس می‌خورد. شوک معکوس، شکنندگی را بیشتر می‌کند. قیمت دلار، طلا و کالاها در وضعیت خاصی قرار می‌گیرند و پایین می‌آیند، اما تأثیر تورمی آن بر اقتصاد و زندگی جامعه ایران تشدید می‌شود. این شکنندگی ساختاری را ایجاد می‌کند. بازی آمریکایی‌ها دو گزینه دارد: اول، «غلبه» که احتمالاً با قدرت نظامی یا کنش عملیاتی از طریق بازیگر نیابتی مثل اسرائیل محقق می‌شود. دوم، حفظ ایران با کاهش قدرت آن. اسرائیلی‌ها معتقدند ایرانِ ضعیف، بهترین وضعیت برای امنیت آمریکا و اسرائیل است (بر اساس استراتژی «زدن سر مار»). اما دیدگاه ترامپی‌ها این است که این مار هم خطر و هم منفعت دارد؛ برخی کشورهای منطقه می‌ترسند، پس می‌توان تسلیحات فروخت، تجهیزات ارائه داد و موازنه جدیدی در منطقه ایجاد کرد.
من معتقدم که 6 ماه پرنوسان پیش رو داریم. مواضع آمریکایی‌ها نامتوازن و فاقد هارمونی است. در شش ماه آینده نیز ممکن است مذاکره، گفت‌وگو و حتی کنش تاکتیکی نظامی چاشنی این فضا شود. وقتی در شرایط ابهام، آشوب و بحران هستید، هر گزینه‌ای امکان‌پذیر است.
نوسانات، دیپلماسی اجبار، کنش تاکتیکی و مقاومت ایران وجود خواهد داشت. اما نهایتاً هرچه شناخت ما بیشتر باشد و پایداری غیرشعاری و شناختی در فرآیند مذاکرات داشته باشیم و بتوانیم قدرت تاکتیکی را با قابلیت‌هایی مثل توان هسته‌ای متوازن کنیم، تأثیرگذارتر خواهیم بود.
این بازی طبیعتاً می‌تواند موضوعات مختلفی را دربر بگیرد. هرجا که مقاومت یا مقابله کنی، طرف مقابل می‌گوید «به قواعد بازی توجه نکردی» و بازی تهدید را از سر می‌گیرد. بنابراین فضای عدم اطمینان وجود دارد، اما احتمال اینکه این وضعیت به جنگ بینجامد یا آمریکایی‌ها بخواهند سناریوی افغانستان ۲۰۰۱ یا عراق ۲۰۰۳ را در ایران تکرار کنند، از نگاه من کمتر از ۵ درصد است. پس باید سناریوهای مختلفی آماده کنیم. مسأله این نیست که وقتی طرف مقابل یک سناریو ارائه داد، ما فقط یک پاسخ داشته باشیم. اگر بتوانیم در برابر هر گزاره آنها دو سناریو ارائه دهیم، شانس موفقیت‌مان بالاتر می‌رود.

سؤالی که سخن آقای دکتر متقی پیش می‌آورد این است که به هر حال ما قابلیت‌هایی که در فضای ابهام داریم به چه شکل و در کدام حوزه می‌تواند تعریف شود؟
دکتر دهقانی: آنها دنبال برچیدن تأسیسات هسته‌ای ما هستند و بحث راستی‌آزمایی را سخت‌تر می‌بینند. در فرهنگ آمریکایی، بهترین راه اطمینان از عدم ساخت بمب اتم توسط ایران، نفی کامل توانایی آن است. اما راه دیگری هم وجود دارد: راستی‌آزمایی دقیق‌تر و نظارت بیشتر. بنابراین قابلیت‌هایی وجود دارد. حالا ما در گام اول باید طرف آمریکایی را اقناع کنیم که ایران می‌تواند توانایی هسته‌ای داشته باشد، اما تسلیحاتی نشود. فکر می‌کنم این بحث احتمالاً در دور دوم نشست (امروز) مطرح شود. اگر به توافق نرسیم (که به نظر من نکته بسیار مهمی است)، قابلیت‌های ایران است که تعیین‌کننده خواهد بود. ببینید، ایران نه لیبی است، نه افغانستان و نه عراق. آمریکایی‌ها به لحاظ استراتژیک به این نتیجه رسیده‌اند که فشار اقتصادی یا حمله نظامی توانایی هسته‌ای ایران را از بین نمی‌برد. لذا راه مسالمت‌آمیز یا مذاکره را درپیش گرفتند. حالا فرض کنید ۵ درصد احتمال دارد به ایران حمله کنند، آیا تمام توان ما از دست می‌رود؟ ایران هم نیروی انسانی دارد، هم قابلیت‌ها و هم توانایی مقابله و بازسازی توان هسته‌ای خود را دارد. بحث دیگر این است که روایت نادرست آمریکا از موضع ضعف مذاکراتی ایران، واقع‌بینانه نیست. در برجام، ابزارهای ما نه منطقه‌ای بود و نه موشکی؛ فقط بر اساس توان هسته‌ای معامله کردیم. اکنون اما هم دانش هسته‌ای افزایش یافته، هم تکنولوژی و هم میزان مواد غنی‌شده ۶۰درصد. اینها نشان‌دهنده افزایش قدرت پاسخگویی و بازدارندگی نظامی است. اگر قرار باشد فشار مذاکراتی وارد کنیم، ابزارهای دیگری وجود دارد. اگر طرف مقابل خارج از قاعده عمل کند، ممکن است در استراتژی اولیه خود تغییراتی ایجاد کنیم. پایبندی ایران به نظارت آژانس، تبعیت از ان‌پی‌تی و حفظ دکترین هسته‌ای، فرضیاتی است که ممکن است تغییر کند. اگر طرف مقابل تهدید به گزینه نظامی کند، ایران نیز می‌تواند گزینه‌های نامتعارف را اعمال کند. توان دفاعی ایران قابلِ ملاحظه است. اگرچه قدرت ضربه دوم هسته‌ای را نداریم، اما قدرت متعارف دوم را داریم.   این نیز بخشی از جنگ روانی است.

 

برش

پیشنهاد آقای دکتر ایزدی برای پیگیری مؤثر مذاکرات ایجاد پشتوانه‌سازی نظامی بود نظر شما دراین باره چیست؟
دکتر متقی: با نظر دکتر ایزدی درباره آمادگی نظامی موافقم. اما این را باید در نظر داشت که اهداف ما در عملیات نظامی نباید باعث ناامنی در منطقه شوند. ما امروز در وضعیت مظلومیت ژئوپلیتیکی قرار داریم؛ وقتی که یک تهدید مشترک آمریکا و اسرائیل علیه ما وجود دارد، طبعاً برخی از کشورها باید بدانند که ذات بحران، تصاعدیابنده است. یعنی وقتی بحرانی شکل می‌گیرد، تصاعد پیدا می‌کند. در این وضعیت، هدف بسیار مهم است. اگر از اهدافتان منحرف شوید، طرف مقابل به دو هدف می‌رسد: هم شما را تضعیف می‌کند، هم مجموعه‌های منطقه‌ای که می‌توانند حداقل به لحاظ دیپلماتیک رویکردی تعادلی داشته باشند را علیه ما بسیج می‌کند.
بنابراین بحثی که وجود دارد این است که اولاً روند موجود، روند محدودسازی قدرت ایران است از طریق سازوکارهای دیپلماتیک. نکته دوم این است که ایران ممکن است بسیاری چیزها را بپذیرد، اما سؤال این است که چه چیزی به دست می‌آورد. چه دستاورد پایداری کسب می‌کند؟
به نظر من بازخوانی برجام برای مذاکره‌کنندگان بسیار مهم است. چالش ما در آن زمان چه بود؟ چرا ترامپ از برجام خارج شد؟ ضرورتی که آن افراد (که خود درگیر بودند) مطرح می‌کردند، این بود که برجام بهترین است. اگر بهترین بود، چرا ترامپ از آن خارج شد؟ چالش چه بود؟ چالش این بود که توافق در وضعیت متوازن قرار نداشت؛ چه به لحاظ معادله قدرت، چه به لحاظ زمان‌بندی و واگذاری قدرت.
نکته آخر اینکه اگر در این مذاکرات موازنه و توازن وجود نداشته باشد، طبیعی است که تداوم نخواهد داشت. یعنی ترامپ روند دیپلماسی را آغاز می‌کند، قابلیت‌هایی که شما دارید را از شما می‌گیرد (همان بازی سال ۲۰۱۵ که انجام دادند): امتیازات مرحله‌ای می‌دهد، اما چون دست بالاتر مربوط به اوست، در مرحله بعدی متوقف می‌کند.   «این بسیار مهم است که بدانیم قدرت، پشتوانه قدرت است. کشوری که ابزارهای خود را داوطلبانه از دست بدهد، در معرض فشار بیشتری قرار می‌گیرد. این اقدام نه‌تنها اراده ملی را تضعیف می‌کند، بلکه دستاوردی نیز ندارد. بنابراین، تجارب برجام می‌تواند برای تیم مذاکره‌کننده مفید باشد، مشروط بر اینکه گوش شنوایی وجود داشته باشد.» ما باید در فضایی قرار بگیریم که امکان بازخوانی گذشته را داشته باشیم. آمریکایی‌ها یک اقدام مثبت دارند که حداقل می‌توانیم از آن بیاموزیم: هرگاه با چالش تاکتیکی، دیپلماتیک یا راهبردی مواجه می‌شوند، بازخوانی می‌کنند.
نکته دوم، شناخت شکل‌بندی سیاست بین‌الملل است. سومین نکته این است که اگر ترامپ قصد احیای برجام را داشت، هرگز از آن خارج نمی‌شد. راهبرد آمریکایی‌ها مبتنی بر تصاعد انتظارات است؛ از یک نقطه آغاز می‌کنند و به اهداف گسترده‌تر می‌رسند. باید بدانیم چگونه توازن ایجاد کنیم. امیدوارم تیم مذاکره‌کننده در تحقق آن موفق باشد.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و هجده
 - شماره هشت هزار و هفتصد و هجده - ۳۰ فروردین ۱۴۰۴