پنج نکته درباره پدیدهای به نام «پایتخت» که کمتر گفته شدهاند
توصیههایی برای مراقبت از مرغ تخم طلا!
درباره سریال پایتخت و محبوبیت و تأثیرگذاریاش حرف زیادی برای گفتن نمانده. چیزی هم برای انکار یا تأکید وجود ندارد. اینکه سریال همه جامعه را دربر میگیرد و هنگام پخش هر قسمتاش خیابانها خلوت میشوند و مصرف اینترنت هم کاهش پیدا میکند، نیاز به شاهد و مستند ندارد. اینکه برای تماشای قسمت آخر سریال مردم در برج میلاد صف میکشند و اینکه رکوردهای پخش آگهی جابهجا میشود و حتی «سنگ آسمانی» یا «شهاب سنگ» به عنوان یکی از مؤلفههای سریال تبدیل به سوژه میشود و سایتهای فروش آنلاین پر میشوند از آگهی سنگ، همه از تبعات یک سریال-پدیده است. قبلاً هم مشابهش را دیده بودیم و مدتهاست کمتر با چنین نمونههایی مواجهیم. دلایلش قابل بررسی است و البته اینجا نمیخواهیم به آن بپردازیم. افت کیفیت عمومی سیما یکی از بزرگترین دلایل است. اینجا به چند نکته درباره سریال اشاره میکنیم که کمتر گفته شده یا اگر هم به آنها پرداخته شده، جای توجه بیشتری دارد.
سیاوش باقی
روزنامهنگار
اول:
فیلمنامه، فیلمنامه لعنتی
فصل آخر پایتخت به وضوح از ضعف فیلمنامه رنج میبرد. همه آنچه بالا در وصفش گفتیم هم، واقعیت فیلمنامه را پوشش نمیدهد. توضیحات و توجیهات دیگر هم بیفایده است. سریال پایتخت پس از خشایار الوند به سراشیبی افتاده و امروز اوضاعش از همیشه خرابتر است. به نظر میرسد دخالتها و اعمال سلیقههای محسن تنابنده هم – که تازه خودش فیلمنامهنویس کارکشتهای است- به جای کمک بیشتر مخرب بوده. مسأله روشن است؛ پایتخت مرغ تخم طلای سیما و تیم سازنده آن یعنی سیروس مقدم و تنابنده است؛ سریالی که هرچقدر خرجش میکنند بیش از آن را برمیگرداند. علاوه بر اینکه یکتنه میتواند بیننده را با سیما آشتی دهد. در چنین شرایطی اولین تمهید باید پیدا کردن و نوشتن فیلمنامه درجه یک باشد چون کارگردان و بازیگران امتحان پس داده و تماشاگران سریال که همگی هستند، تنها چیزی که میتواند به پایتخت ارزش بیشتر یا کمتری بدهد، داستان و جزئیات جذاب است. عجیب است که تیم سازنده همچنان خساست یا بدسلیقگی میکنند و به داد بچهشان نمیرسند.
دوم:
سرمایه، سرمایه لعنتی
اشاره کردم که سریال دخل و خرج دارد. آنقدر گردش مالیاش شیرین است که هر هزینهای برایش بکنند جای دوری نرفته. از آوردن ستارههای بیشتر و پرداختهای گزاف تا هزینه کردن برای تروکاژهای سینمایی و ولخرجیهای دیگر. سریال از سر و رویش درآمد میبارد و همه عواملش را غرق در ثروت میکند. این وسط تلویزیون هم با کمترین دردسر -چون پروژه را تقریباً برونسپاری میکند- هم بیننده و هم درآمد را یکجا به حساب میریزد. در چنین شرایطی مقاومت و مانعتراشی برای ساخت فصلهای بیشتر جهل مرکب است. محصولی که همه از آن منتفع میشوند و مردم هم راضی هستند چرا باید اینقدر کند و با دردسر و گیروگور ساخته شود. چرا همه میخواهند برایش اعمالنظر کنند و ترمزش را بکشند. هر پلتفرمی در دنیا چنین سریال پرمخاطبی داشت در طول این 14 سال که از پخش فصل یکم پایتخت میگذرد، سال به سال سعی میکرد فصلی به آنتن برساند و همه توان و ظرفیتش را به کار میگرفت تا بیشترین بهره را از این مرغ تخم طلا ببرد. به قول هوتن شکیبا این وسط کی ضرر میکند؟
سوم:
سندروم فرزند بیقرار
این بلیه که کارگردانهای سینما میخواهند فرزندان دلبندشان را حتماً توی کارهایشان بگنجانند، متأسفانه به پایتخت هم رسید و تقریباً نتیجه مشابهی با اغلب تجربههای پیشین داشت. آقای مقدم و خانم الهام غفوری عزیز، همین یک بار کافی بود. سهیل جان قبلاً هم تلاشهایی داشته و دیگر میتوان با اطمینان گفت که استعداد و نبوغ او قطعاً جایی خارج از حوزه بازیگری سینماست. البته اگر در آینده معجزهای نشود. این امتحان را حسن فتحی هم کرده بود. او به حرف کسی گوش نمیدهد و امیرحسین جان هم با آن چهره و قد و بالا دارد جلوی دوربین پدر حیف میشود. از مسعود کیمیایی بالاتر که نداریم. اگر از پولاد بازیگر بزرگی درآمد، کارگردانهای دیگر هم تلاش خودشان را بکنند.
چهارم:
این سلبریتیهای دردسرساز
سریال پایتخت و موفقیت خیرهکنندهاش شمشیر دولبه است. تصور اینکه هر برنامه خوشسابقهای میتواند برای سیما تبدیل به محصولی جذاب شود، ایده اشتباهی است. این را ایرج طهماسب و برنامه میهمانی در همین سال گذشته ثابت کردند. این را حتی در استفاده از رضا گلزار و برنامه پرهزینهاش دیدهایم. برنامهای که بازخوردهایش نشان میدهد تلاش بیهودهای بوده است. اتفاقی که برای فرزاد حسنی و مسابقهاش در شبکه نسیم هم قابل پیشبینی است. برنامهای که میخواهد دنباله مسابقه هفته نوذری باشد ولی بعید است موفقیت آن را تکرار کند. تلویزیون باید متوجه شده باشد که برنامه پرمخاطب یعنی چی. که با آمار دادن و هزینه کردن در شبکههای اجتماعی نمیشود برنامه معمولی را بالا برد. موفقیت پایتخت باید گوشی را دستشان داده باشد که قبلش چه داشتهاند و دوباره پس از پایتخت جز فوتبال برنامه های چندانی در اختیار ندارند. استفاده از نوستالژیهای قدیمی، سوار شدن روی موجهای سابق و آوردن چهرههای مشهور؟ پلتفرمها ته این ایدهها را درآوردهاند.
پنج:
ماجرای عجیب نقی، فهیمه
و معمولیهای دیگر
نکتهای که شاید کمی نامربوط باشد ولی خالی از لطف نیست. محسن تنابنده با همه استعداد و توان بالای بازیگریاش، بیرون از پایتخت حرف زیادی برای گفتن ندارد و باورش سخت است. اغراق نمیکنیم ولی تنابنده را جز در نقش نقی معمولی کجا به یاد میآورید؟ سنپطرزبورگ؟ قهرمان اصغر فرهادی؟ دیگر کجا؟ واقعیت این است که او در دنیای سینماییاش بیش از هر چیز نقی معمولی است. در نقشها و کارهای دیگرش به این موقعیت حتی نزدیک هم نمیشود. آیا خودش از این وضعیت راضی است؟ تا ابد که قرار نیست نقی معمولی بماند. این شرایط کم و بیش برای فهیمه یا خانم نسرین نصرتی هم قابل بیان است. اگرچه نصرتی همه شهرتش را با حضور ناگهانی در پایتخت به دست آورده و مثل خیلی از بازیگران مشهور سریالهای مشهور دنیا، ممکن است این بزرگترین و درخشانترین بخش کارنامهاش باشد. برعکس ریما رامینفر که خودش را بارها ثابت کرده و همای سعادت فقط در پایتخت نیست که بر سرش نشسته. اما فاصله ارسطو یا احمد مهرانفر هم در پایتخت و بیرون از پایتخت بسیار زیاد است. آیا او استعدادهای کشف نشدهای دارد که همچنان باید منتظر بروزشان بمانیم یا قرار است برای همیشه او را با نقش ارسطو و زنان و نامزدهای پرتعدادش در پایتخت به یاد بیاوریم؟