درباره عکس از منظر گفتمان شناسی (۲)
تصویر ایرانی در شبکه معنایی
سعید اسلامزاده
روزنامهنگار و منتقد هنری
در بخش اول به این مسأله اشاره کردم که هر عکس در بافت فرهنگی مشخص معنا پیدا میکند و فهم عکسهای بومی، در اقلیم دیگر بدون دریافت اطلاعات جانبی و شناخت نظام ارتباطی اجزای عکس ناممکن است، اما در بخش دیگری از دستهبندیهای عکاسانه مثل عکسهای ورزشی و سیاسی، به علت کثرت اطلاعات رسانهای در اخبار که همراه با متنهای تکمیلی، ویدیوهای خبری، گزارشهای مختلف مکتوب و تصویری که در جهان پخش شده است، بهراحتی با جزئیات و مناسبات و نظام ارتباطی و نشانهشناختی عکسهای سیاسی و ورزشی آشنا شدهایم. اما بیتردید بدون اطلاع از قبائل سرخپوست و آشنایی با اسطورهها و شمایلهای افسانهای و آیکونهای متافیزیکی آنها به فهم درستی از عکسها نخواهیم رسید و دست بالا آنها را تصاویری دیدنی معرفی میکنیم.
فهم جامعه ایرانی از عکس (به علت قدمت طولانی ورود دوربینهای عکاسی به ایران) به حدی رسیده است که توانایی خواندن و خوانش عکسهای مختلف را داشته باشیم. یعنی جامعه ایرانی دستکم در بخش تحصیلکرده، به سواد عکاسانه و خواندن عکس تا حد زیادی مجهز و آموخته شده است. برای همین، گفتمان عکس در ایران و شناخت و فهم از آن، تا حدی قابل تأمل است. اما در زمینه گفتمانشناسی عکس در فرهنگ ایرانی با شناخت و سوادی مواجهیم که چند سویه و متکثر است و من منشأ آن را در دانشگاه و انبوه کتابهای ترجمهای میدانم. البته که بر کسی پوشیده نیست برگردان فارسی کتابهایی درباره عکس و عکاسی تا چه اندازه بر فهم تئوریک و قالبهای فلسفی فهم ما از عکس کمک کرده است. اما به نظر میرسد خطای راهبردی دانشگاه و جامعه عکاسی ایران، این بوده که آن نظریهها را فصلالخطاب فهم زیباییشناسی و قاببندی و هارمونی و معنای عکس در نظام عکاسی ایرانی دانستهایم. بههمین دلیل در عکسهایی که شبکه معنایی پیچیده و نظام ارتباطی گستردهای را به مخاطب نشان میدهد، نگاه بومی نداشتهایم و با معیارهای هنر مدرن و پست مدرن که در دانشگاهها و کتابهای نقد عکس مطرح شده، هر عکسی را تحلیل و نقد و داوری کردهایم. جامعه عکاسی ایران با نظامهای گفتمانی متعدد و متکثری مواجه است و همین باعث شده تا نحوه مواجهه متفاوتی با عکس را در میان عکاسان ببینیم. عدهای متکی بر دانش آکادمیکاند که واجد ارزشهای علمی و هنری بسیاری است و عکس را با معنای جهان شمول بودن نشانهها و ذاتی بودن معنای عکس، تعریف میکنند و عدهای نیز معتقدند که عکس در فرهنگ ایرانی شامل دادهها و نظام نشانهای و شبکه ارتباطی ایرانی است که ممکن است یک غیر ایرانی که دور از فرهنگ ایرانی زیسته، چندان با معنای عکس ایلات و عشایر و یا حتی عکسهای خیابانی از شهرهای کوچک و بزرگ ما ارتباط معنایی برقرار نکند و یک اثر را صرفاً با مقوله ترکیببندی و هارمونی اجزای عکس فهم و تحلیل کند و نیازی به درک ارتباط میان اجزای عکس برای خود احساس نکند. این مسأله حتی در عکسهای اجتماعی هم مطرح میشود. تفاوت زاویه نگاه و کادربندی یک عکاس غیربومی از یک رویداد فرهنگی – مذهبی و آیینی ایرانی، با یک عکاس آشنا به آن فرهنگ، تفاوتهای اساسی دارد. تأکید بر جزئیات محیط اجرای آیین و رویداد بین عکاسان متفاوت است. اما در مقابل ممکن است شباهتهای زیادی میان عکسهای عکاسان جهان از عکاسی از یک رویداد سیاسی مثل انتخابات یا تظاهرات مردمی ببینیم. در رجوع به آژانسهای عکس در جهان عکسهایی شبیه به هم را از صحنههای رقابتهای سیاسی و ورزشی مشاهده میکنیم. چراکه نظامِ شناختی و ارتباطی واقعهای مثل مسابقه فوتبال و یا رأیگیری در یک منطقه دورافتاده هم، در همه جای جهان شناخته شده است.