گزارش «ایران» از مراسم بزرگداشت عماد افروغ با حضور علی ربیعی، مشاور رئیسجمهوری
هم نظریه پرداز بود هم کنشگر
رضا ملکی
خبرنگار
مراسم دومین سالگرد درگذشت دکتر عماد افروغ با حضور خانواده ایشان و جمعی از اساتید، پژوهشگران و مسئولان فرهنگی در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد که حاضران کوشیدند از ابعاد مختلف اندیشه، منش و عملکرد این استاد فقید جامعهشناسی سخن بگویند و نقش او را در «روشنگری اجتماعی» بازخوانی کنند. آنان متفقالقول بودند که افروغ را نمیتوان در دستهبندیهای سیاسی متعارف جا داد. او فراتر از جناحها، به «مردم» و «عدالت» فکر میکرد؛ نه اصلاحطلب بود، نه اصولگرا، اما هر دو را نقد میکرد و گاه به هر دو نزدیک بود. صدای مستقل او، امروز بیش از هر زمان دیگری غایب اما ضروری است؛ صدایی که اخلاق را فدای قدرت نکرد و دانش را برای مردم به کار گرفت؛ به همین دلیل «صدای وجدان آگاه جامعه» شناخته میشد. مرور اندیشه و زیست افروغ نه فقط یک بزرگداشت ساده، بلکه دعوتی است به بازاندیشی در نسبت ما با علم، اخلاق، سیاست و مردم. افروغ تنها یک جامعهشناس نبود؛ او آیینهای صادق برای جامعهای بود که در گیرودار شعارها، گفتمانها و جناحبندیها، حقیقت را گم کرده است. افروغ نه بر کرسی قدرت تکیه زد، نه در حاشیه نشست؛ او در میانه میدان ایستاد، با مردم، برای مردم و گاه علیه آنچه به نام مردم تحمیل میشد. او نشان داد که میتوان «منتقد» بود و همزمان «متعهد»؛ میتوان از سنت برخاست و در مدرنیته سخن گفت؛ میتوان دیندار بود و در برابر نفاق سکوت نکرد. افروغ، مرز میان روشنفکری متعهد و آکادمیزدگی بیخاصیت را از نو ترسیم کرد. او با جرأتی کمنظیر، گفتمان انقلاب را از درون نقد کرد بیآنکه در دام نفی یا تملق بیفتد. نقدهایش نه تخریبگر بود، نه تزئینی؛ بلکه تلاشی بود برای نجات اندیشه از انجماد و سیاست از ابتذال. امروز که جامعه ایرانی در دوگانههای فرسایشی و بیاعتمادی دست و پا میزند، بازگشت به اندیشه افروغ، بازگشت به صداقت و ریشههاست؛ به علمی که از واقعیت برمیخیزد، نه از ترجمه؛ به اخلاقی که در عمل متجلی میشود، نه در شعار؛ به سیاستی که برای مردم است، نه برای ماندن در قدرت. افروغ، نه چهرهای فراموش شده، بلکه فرصت از دست رفتهای است که اگر دوباره فهمیده شود، میتواند راهی تازه در اندیشه و عمل اجتماعی ایران بگشاید.
از متفکر انقلابی تا جامعهشناس انتقادی
دکتر علی ربیعی، دستیار اجتماعی رئیسجمهوری/ این مراسم را نه تنها یک جلسه بزرگداشت بلکه تلاشی برای تداوم یک منش و اندیشه دانست و گفت:«ما در جامعهشناسی ابتدا باید نسبت خودمان با جامعه را مشخص کنیم. افروغ این نسبت را خوب میشناخت.
او هم فروغ در علم داشت، هم در منش. منتقد بود اما خیرخواه. نظریهپرداز بود اما کنشگر. به قول خودش «نقد درست» آن است که برای بهبود حال مردم باشد.» دکتر ربیعی تلاش کرد وجه ممیز دکتر افروغ با دیگر جامعهشناسان را تبیین کند، به این اعتبار، اهالی علوم اجتماعی را به چند دسته تقسیم کرد:«برخی این علم را میآموزند تا تدریس کنند، عدهای دیگر این علم را میآموزند تا مسألهشناسی و علتیابی کنند، گروهی دیگر از اهالی علوم اجتماعی وضع موجود را توصیف و نقد میکنند و گامی در جهت حل مسائل برنمیدارند.
اما منش اندیشهای و مشی علمی دکتر افروغ فراتر از همه اینها بود. او در عین شالودهشکنی، مسألهشناسی هم میکرد و مهمتر از همه اینکه مسأله را درست تشخیص میداد، بنابراین راهحلهایش درخور تأمل بود. افروغ ایستادن در کنار مردم و راهگشایی برای بهبودی حال مردم را بلد بود. نظریهپردازی با منشی میانجیگرایانه بود. میانجیگری راه بیبدیل امروز است و یکی از مشکلات ما این است که میانجیها با جنس جامعهشناسی نداریم.»
متفکر منتقد اما متعهد
دکتر علیرضا شجاعیزند، استاد جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس/ نیز دکتر افروغ را یک «سرمایه فکری ملی» معرفی کرد که نقد را نه ابزاری برای نفی، که روشی برای روشنگری میدانست:«او از نقد هیچکس ابا نداشت، حتی خود را نیز در معرض نقد قرار میداد و این شجاعت، از استقلال فکری و اصالت دستگاه اندیشهاش سرچشمه میگرفت. افروغ نه کنشگری بیجهت بود، نه اهل مصلحتاندیشی موقعیتی. او دارای مبنا بود، بر شالودهای روشن ایستاده بود و از آن جایگاه به نقد و کنش میپرداخت. بنابراین نمیتوان افروغ را در قالبهای متعارف جناحی تحلیل کرد. او نه اصولگرا بود، نه اصلاحطلب و در عین حال به هر دو جریان تعلق داشت، چرا که دغدغه اصلیاش عدالت، اخلاق و حقیقت بود، نه پیروزی یک جناح بر دیگری. نسبت او با سیاست، نسبتی درونی و اخلاقی بود، نه ابزاری و منفعتطلبانه. تلاش برای تقلیل او به یک جریان سیاسی خاص، در واقع تحریف و تحقیر اندیشهاش است. افروغ را باید در کلیت پروژه فکریاش شناخت. او تنها به تحلیل وضعیت نمیپرداخت، بلکه از «اندیشه به کنش» و از «نظر به عمل» عبور میکرد. اندیشهاش از دل جامعه میآمد و برای جامعه بود. او با داشتن بنیان نظری، همزمان نقد قدرت میکرد و نقد جامعه را نیز از یاد نمیبرد. این ویژگیها او را از بسیاری از روشنفکران زمانه متمایز میکرد و به الگویی کمیاب از روشنفکری متعهد و ریشهدار بدل میساخت؛ الگویی که امروز بیش از همیشه به آن نیاز داریم.»
اندیشمند انقلابی به دور از رادیکالیسم
دکتر مسعود کوثری، مدیر گروه ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران/ نیز افروغ را بهرهمند از اندیشههای حضرت امام خمینی(ره) و مرحوم علی شریعتی دانست و با تمایز گذاشتن بین رادیکالیسم و انقلابیگری، او را «متفکر انقلابی» خواند بدون اینکه در گرداب رادیکالیسم بیفتد:«سلوک و اندیشه دکتر افروغ، آمیزهای از تعالیم دکتر شریعتی و امام خمینی(ره) بود.
همین پیوند میان تفکر اجتماعی و معنویت انقلابی، او را به سوی جامعهشناسی و پژوهش فرهنگی سوق داد. او توانست میان اندیشه و عمل پیوندی آشکار ایجاد کند بنابراین آنچه میاندیشید، در رفتار و کنش اجتماعیاش نیز مشهود بود.»
دکتر کوثری با مرور آثار دکتر افروغ به میراث علمی او توجه داد و گفت که انقلاب اسلامی اگر با افرادی چون افروغ پیروز شد، باید با افرادی همچون افروغ که فکور و جسور هستند نیز جلو برود:«افروغ نه فقط اندیشید، بلکه زیست. او میتوانست در کتابخانه بماند و از خلال نوشتن و خواندن به جامعهشناسی مشغولیت داشته باشد، اما میان مردم میرفت و با درک دغدغهها و مسائلشان به تحلیل جامعه ایران میپرداخت؛ هیچگاه سعی نکرد از روی کتابهای ترجمه شده برای جامعه نسخه بپیچد.
کتابهایش مثل «ما و مدرنیته»، «تأملاتی درباره علوم اجتماعی در ایران» و «گفتمان سنت و تجدد» نشان میدهند که افروغ از درون سنت ایرانی-اسلامی و با نگاه بومی به تحلیل اجتماعی رسیده بود. او نمونه کمیاب جامعهشناسی است که از نظر علمی، معتبر و از نظر انسانی، صادق بود. باید به افروغ بازگردیم؛ نه فقط برای فهم جامعه، بلکه برای اصلاح آن.»