روایتی از اهالی یک روستا که همگی دست در کار سفالگری دارند

«سفال» کسب و کار همه ماست

می‌گویند خاک اینجا برای سفال بسیار مقاوم است. ظروفی که ساخته می‌شود نسبت به سفال‌ شهرهای دیگر ازجمله لالجین مقاوم‌تر است. تنکابن را به مقصد سلیم آباد از جاده‌ای پشت سر می‌گذاریم که در میان توسکاها و افراها، درختانی نیز برای استقبال از بهار و میهمان آماده شده‌اند. جاده‌ای که کوچه پس کوچه‌هایش به طبیعت ختم می‌شود. مسیر سلیم آباد هر چند در میان جنگل‌های دوهزار تنکابن محصور شده است اما خانه‌های سنتی و تازه ساز ویلایی زیادی وجود دارند که خودنمایی می‌کنند. به مسیری شیب‌دار وخاکی هدایت می‌شویم که گویا قطعه‌ای جداشده از روستا در دل جنگل است. در دل جنگل‌های دوهزار دهکده‌ای هست که می‌شود رنگ سرخ سفال را در خاک آن دید. یکی از پیچ‌های جاده شمال را که بگیری به کارگاه خانوادگی سفال با قدمت یک قرن و نیم می‌رسی. تصور اینکه اعضای یک خانواده ۴ نسل درکنار هم زندگی کرده و با دل و جان یک کسب و کار را دنبال می‌کنند، جالب است. اینکه دهکده‌ای بسازند برای زندگی و کار هیجان تماشای این روستا را دو چندان می‌کند؛ روستایی به نام سلیم آباد.

نیلوفر منصوری
خبرنگار

 اینجا «سلیم آباد» است و خیلی‌ها آن را با سفال‌هایش می‌شناسند. جاده خاکی را در پیش می‌گیریم. کمی بدقلق است و رانندگی را سخت می‌کند. انتهای جاده خاکی بالای یک تپه کوچک، خانه‌ای روستایی با شیروانی‌های آبی که کلاهک‌ها و خمره‌های سفال نارنجی اطراف آن چیده شده‌اند خودنمایی می‌کند. نقش و نگار آنها نشان از دستان هنرمندانه‌ای دارد که خلقشان کرده است.

موزه زنده سفال
دهکده سفال، روستای محبوبی است بین مازندرانی‌ها که علاقه‌مندان به هنر سفال آن را خوب می‌شناسند. ساکنانش همه مشغول سفالگری هستند و هر کسی در ساخت نوعی ظرف خبره است. بابا محب، فرزندان، نوه‌ها و فامیل نسل در نسل هنر سفالگری را در اینجا زنده نگه داشته‌اند. در چوبی قدیمی‌کارگاه که باز می‌شود فضای زیبای درونش برای لحظه‌ای میخکوبت می‌کند. بی‌جهت نیست که به آن موزه زنده سفال می‌گویند. کارگاه سفالگری‌ کاهگلی با چرخ سفال قدیمی‌در دل زمین و دست ساخته‌هایی که هنوز خاکستری است. پسر بزرگ خانواده در کارگاه نشسته و تکه‌های گلی که از قبل آماده کرده یکی یکی روی صفحه چوبی می‌اندازد و گل را می‌چرخاند تا تخت شود. می‌گوید: «این خاک، خاص است چراکه وقتی داخل کوره می‌رود، نارنجی می‌شود و همین رنگ لعاب طبیعی است که دل همه را برده است.» راست می‌گوید خاک وقتی خیس است و زیر دست اکبر محبی تبدیل به یک ظرف می‌شود گِلی رنگ است اما همین که داخل کوره می‌رود چنان نارنجی خوش‌رنگی می‌شود که گویا رنگ آن را نقاش چیره‌دستی رنگ‌آمیزی کرده است. او استاد چیره دستی در ساخت دوشان‌های بزرگ، خمره‌های بزرگ و کلاهک‌های ساختمانی است.
ساخت انواع سفال مرحله‌بندی دارد؛ اول آماده کردن خاک و تهیه گِل و تمیز کردن آن تا برای ساخت آماده شود. اگر گِل آماده باشد 20 گمج ساخته می‌شود. گمج‌ها ظروفی هستند که هم قابلیت قراردادن داخل فر را دارند و هم می‌توانند مستقیم روی شعله گاز قرار گیرند. این ظروف در گیلان طرفداران بسیاری دارد. اکبر محبی توضیح می‌دهد: «عمر کوزه آب دو سال است چون املاح آب تصفیه می‌شود. اما گمج قلق دارد. بار اول آب باید ۵ ساعت در آن بجوشد بعد از آن چند بار روی گاز که قرار می‌گیرد زیرش شعله پخش کن داشته باشد. بعد از آن می‌توان داخل فر گذاشت. اما اگر یک دفعه آب سرد داخلش ریخته شود، می‌ترکد.»


تاریخچه 4 نسل بابامحب
علی‌معظم پسر دیگر بابا محب است. می‌گوید: «حدود 150 سال پیش پدر پدربزرگم از گیلان به‌اینجا مهاجرت کرد. اجداد ما استوانه‌های سقف خانه‌های گیلانی را می‌ساختند. استوانه را از وسط برش می‌زدند تا دو تکه مثبت و منفی روی هم قرار بگیرند و پوشش بام را تکمیل کنند. اما به دلیل فشار کار بالا آنها گیلان را شبانه ترک می‌کنند و در کوه‌های این منطقه مخفیانه زندگی می‌کنند. او روایتی را که پدربزرگ از آن روزها گفته این‌گونه بیان می‌کند: «به دلیل شدت کار و فشار بالا در سه ماه تابستان 50 کارگر فوت می‌کردند. پدربزرگم سال 1310 پیاده از رشت به مازندران آمد و در کوه‌های اینجا پنهان و ماندگار شد. آن هم در برف و سرمای شدید که گاهی شدت بارش برف تا سه متر می‌رسید.»
به گفته‌این هنرمند، اوایل دهه 50 سفالگری به دلیل برآورده نشدن نیازهای مالی محو شد. علی‌معظم می‌گوید: «دهه 60 مردم فقیر بودند و هنر را نمی‌شناختند. سفال نمی‌خریدند. اما الان اوضاع تغییر کرده و از سال 95 مردم به‌این هنر و صنعت گرایش پیدا کرده‌اند. بنابراین بچه‌ها وقتی دیدند که پدر و مادرشان در این شغل فقیر مانده‌اند دنبال این شغل نرفتند و به سمت مشاغل اداری رفتند. به همین جهت چراغ هنر سفالگری محله کلاً خاموش شد. وقتی نسل گذشته به‌اینجا آمد از نهادها و سازمان‌های حمایتی درخواست حمایت کردیم تا نسل بعدی این هنروصنعت را ادامه بدهند. اگر حمایت نباشد بچه‌های امروزی و نسل بعد این سنت را ادامه نمی‌دهند و ما آخرین نسل باقی خواهیم ماند. پدران ما با سختی این هنر را حفظ کردند ما هم تلاش می‌کنیم نگه داریم.»

دانشگاه سفال
«قدیم فروش خیلی سخت بود. دهه 60 همه ‌اینها را گونی می‌کردند و سوار قاطر به روستاها و محله‌ها برای فروش می‌بردند. این میان تعدادی هم می‌شکست و از بین می‌رفت. امروز با پیشرفت تکنولوژی وضعیت بهتر شده است و فضای مجازی خیلی کمک می‌کند.»
این هنرمند با بیان این جملات ادامه می‌دهد: «بچه‌هایی که ‌اینجا کار می‌کنند محیط کارگاهی شان به دلیل قدیمی بودن کوچک است. به همین جهت پیشنهاد دادیم ‌اینجا را وسعت بدهیم وتبدیل به مرکز آموزشی هنری و گردشگری سفال کشور کنیم. دانشگاهی شود که هنرجوها بیایند، آموزش ببینند، تجربه کنند، کار کنند و شب اقامت کنند و بمانند. این طرح 5 سال پیش نوشته شد و به وزیر سابق آقای ضرغامی ‌داده شد. اما هنوز موافقت نشده است. تقاضا کردیم بخشی از زمین سه هکتاری را به ما بدهند که فعالیت گردشگری انجام دهیم. سال 69 منابع طبیعی با آن موافقت کرد اما مسئولان شهرستان تنکابن با آن موافقت نکردند و از آن زمان تاکنون مسکوت مانده است. از آن زمان پیگیر هستیم اما هنوز مجوزی دریافت نکرده‌ایم تا بتوانیم گردشگری انجام بدهیم.»

دوشان پدربزرگ
آنگونه که علی‌معظم می‌گوید: «ظرف‌هایی از زمان پدربزرگ ساخته می‌شد که نام شان دوشان است. ظرف بزرگی که در قدیم مرسوم بوده و ساخت آن زمانبر است. پروسه زمانی ساخت آن 20 روز طول می‌کشد و 4 ماه زمان می‌برد تا خشک شود. هر 50 نفر که‌اینجا مشغولند تقسیم کار داریم و هر کسی بنا به توانایی خود ظرف مخصوص خود را می‌سازد. من که سفالگر هستم نمی‌توانم 500 قلم ظرف سفال خوب بسازم و هر کسی در ظرفی تسلط و احاطه دارد و روی آن کار می‌کند. برخی گمج می‌سازند و برخی خمره دوشان. گروهی هم نمکار می‌سازند که در قدیم داخل آن برای خورش فسنجان سبزی و مغز گردو خرد می‌کردند.» او می‌افزاید: «ظرف‌هایی که با گل شمال ساخته می‌شوند 20 روز زمان می‌برد تا خشک شوند. بعد از ساخت باید در اتاق‌هایی بماند که از نور و باد و باران و آلودگی به دور باشد. بعد از خشک شدن به کوره منتقل می‌شوند. سوخت کوره‌های قدیم با چوب بود. کار خیلی سخت بود و تلفات سفالی هم زیاد بود. الان کوره‌ها گازی شده‌اند و تلفاتشان کمتر شده است.»

نسل سفالی
محبعلی خدا را شاکر است که توانسته خانواده را در روستا کنار هم جمع کند و به کارآفرینی مشغول شوند. می‌گوید: «محصولات تولیدی ما علاوه بر فروش داخلی در تمام شهرها به کشورهای دیگر هم صادر می‌شود. عراق، ‌آلمان، کویت و ژاپن کشور‌هایی هستند که محصولات ما را می‌خرند. بیش از 1200 نوع سفال در این کارگاه تولید می‌شود. از خمره‌هایی با ظرفیت 200 کیلو که معمولاً برای تولید کره و ماست از آن استفاده می‌شود تا سوت‌ها و اکسسوری‌های مختلف.»
او ادامه می‌دهد: «سفالگری را از 6 سالگی نزد پدرم استاد علی باباخان و عمویش استاد اسدخان آموختم و این هنر و صنعت را به امید اینکه نوه‌های ما آن را ادامه بدهند حفظ کرده ایم. 8 دختر و پسر دارم که اینجا ازدواج کرده و با فرزندانشان همین جا زندگی می‌کنند و سفال می‌سازند. اینجا بچه‌ها از 6 سالگی سفالگری یاد می‌گیرند.»


رقیه نوه دختری بابامحب ادامه حرف‌های بابا محب را می‌گیرد و می‌گوید: «کار کردن او به ما بچه‌ها و نوه‌ها انگیزه می‌دهد. کار کردن اینجا خیلی برایمان شیرین است. 8 ساعت کار می‌کنیم و بعد هم به کارهای خودمان می‌رسیم. اینجا کسی برای کار و زندگی شهر نمی‌رود. آنهایی هم که به شهر رفته‌اند برمی‌گردند و اینجا مشغول می‌شوند. آزادی و آرامش و هوای پاک روستا را جایی نمی‌توان پیدا کرد.»

 

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • جهان
  • اقتصادی
  • اندیشه
  • گزارش
  • علم و فناوری
  • ایران زمین
  • ورزشی
  • حوادث
  • اجتماعی
  • فرهنگی
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
<
۱۴۰۳ اسفند
>
ش
ی
د
س
چ
پ
ج
۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۱ ۲ ۳
۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰
۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷
۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴
۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۱ ۲
۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹
شماره هشت هزار و هفتصد و چهار
 - شماره هشت هزار و هفتصد و چهار - ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
۹