«لزوم عدالت آموزشی» در گفتوگو با دکتر محمدرضا کلاهی
مدرسه باید شهروند کارآمد بیافریند
نظام آموزشی که دانشآموزان را به استعداد «درخشان» و «تاریک» تقسیم کند در نهایت به «خط تولید ورشکستهها» تبدیل میشود!
«عدالت آموزشی» یکی از دغدغههای اصلی مسعود پزشکیان چه در ایام انتخابات و چه در این چند ماه آغاز دولت وفاق بوده است که نشان میدهد عزم دولت چهاردهم برای اصلاح سیستم آموزشی کشور جدی است. برای بازنگری در نظام آموزشی، نیاز داریم ابتدا آسیبها را شناسایی کنیم. به این منظور با دکتر محمدرضا کلاهی، جامعهشناس و عضو هیأت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم به گفتوگو نشستیم. نقد تند و تیز او به نظام آموزشی کشور نشان میدهد «عدالت آموزشی» نه تنها یک ارزش اخلاقی بلکه نیاز مبرم جامعه امروز ماست که اگر اجرایی نشود، مدرسه را به «خط تولید ورشکستهها» بدل خواهد کرد!
جناب دکتر کلاهی، «عدالت آموزشی» یک مطالبه جدی جامعه امروز ماست. عدالت آموزشی چرا و چطور در ایران به بحران بدل شد؟
«عدالت آموزشی» یعنی دسترسی همگان به خدماتی با کیفیت یکسان؛ چه در دوره مدرسه و چه در دوره دانشگاه. اما با پولی شدن آموزش در ایران، پس از دوران دفاع مقدس، در میان مدارس دولتی نیز انواع و اقسام مدارس از قبیل نمونه مردمی، نمونه دولتی و... ایجاد شد. بنابراین «نظام سلسلهمراتبی» در شاکله آموزش کشور شکل گرفت و مدارس به «مدارس خوب» و «مدارس بد» تفکیک شدند. این روند تبعیض آموزشی با تأسیس «سازمان استعدادهای درخشان» (سمپاد) به شدیدترین شکل خود رسید. این فرآیند، دوگانهای ساخت که در آن دانشآموزان به دو دسته «استعداد درخشان» و «استعداد معمولی» تفکیک میشدند و عدالت آموزشی با پیدایش چنین روندی دچار بحران شد. این فرآیند گرچه عدهای را به قله میرساند، منجر به افت میانگین کیفیت آموزشی کشور و در نهایت تضعیف جامعه میشود.
« عدالت آموزشی» چرا اینقدر مورد تأکید جامعهشناسان و سیاستگذاران فرهنگی قرار میگیرد؟
زیربنای تقویت جامعه «مدرسه» است. این هدف، با «نظام آموزشی سلسلهمراتبی» محقق نخواهد شد. خلاف تصور رایج، «عدالت» صرفِ یک ارزش اخلاقی، در کنار سایر ارزشهای اخلاقی نیست. چنین نیست که اگر عدالت رعایت نشود، فقط یکی از ارزشهای اخلاقی نقض شده باشد. عدالت، بستر و ابزار اصلی ساخت و تقویت جامعه است و این، یک موضوع بنیادین است. در نظام آموزشی ایدهآل، کلاس درس، ماکتی از کلیت جامعه است که افراد متفاوت و متنوع در آن همزمان کنار هم حضور دارند.
دوگانهسازیهایی چون تیزهوش/معمولی یا استعداد درخشان/معمولی در نظام آموزشی چه پیامدهای اجتماعی و مصائب فرهنگی در پی خواهد داشت؟
در جامعه، افراد مختلف با انواع استعدادهایشان هر کدام نسبتی با کل جامعه برقرار میکنند. دوگانهسازیهایی از قبیل تیزهوش-کمهوش این نسبت را مخدوش میکند و این کاری است که در نظام آموزشی تبعیضآمیز کنونی ما انجام میشود. کسی که استعداد حل مسأله ریاضی یا فیزیک دارد، الزاماً باهوشتر از دانشآموزی نیست که در حوزههایی نظیر نقاشی، ادبیات، تاریخ، نجاری یا طراحی لباس استعداد دارد. وقتی دانشآموزان را به «استعدادهای درخشان» و «استعدادهای تاریک» دستهبندی کنیم، روندی را آغاز کردهایم که استعدادهای بسیاری از دانشآموزان نادیده گرفته میشود و تبعات آن دامنگیر فرد، خانواده، جامعه و آینده کشور خواهد شد.
خلاقیت دانشآموزان چقدر در نظام آموزشی ما مورد توجه قرار میگیرد؟
نظام آموزشی فعلی کشور بسیاری از نیازهای اساسی جامعه را به دانشآموزان یاد نمیدهد؛ آموزش منحصر به مباحث نظری شده است. اکثر دانشآموزان برای ادامه تحصیل، در کنکورهای ریاضی و تجربی به رقابت میپردازند. اما فعالیتهای واقعی بیشماری در جامعه در جریان است که در نظام آموزشی ما هیچ جایی ندارد. برای مثال، صنایع کارگاهی نظیر نجاری و کار چوب، کارگاههای طراحی و دوخت لباس، کارگاههای طراحی و ساخت انواع در و پنجره و بسیار کسبوکارهای دیگر وجود دارد که در مدرسه کاملاً نادیده گرفته میشود. مدرسه، دانشآموزان را در معرض آشنایی با چنین حرفههایی قرار نمیدهد. چه تعداد از دانشآموزان علاقهمند، شغل آینده خود را چنین حرفههایی متصور میشوند؟ این حرفهها، از قضا حرفههایی خلاقانه و پرتنوع هستند اما اساساً در چشمانداز آینده دانشآموز و خانواده قرار نمیگیرند. در نهایت طردشدگان کنکورهای مهندسی و پزشکی، از بدِ حادثه به این حرفهها روی میآورند در حالی که آموزشی هم برای آن ندیدهاند.
با نگاه به اقدامات و مواضع چند ماهه اخیر دولت چهاردهم بویژه شخص رئیسجمهوری، «عدالت آموزشی» به عنوان یک دغدغه جدی از سوی این دولت پیگیری میشود؛ توصیههای شما به دولتمردان چیست؟
از نگاه من تعطیلی سازمان استعدادهای درخشان برای سروسامان دادن به نظام آموزشی کشور یک اقدام ناگزیر است. باید اساساً استعدادهای مختلف با تنوع و گستردگیشان دیده شوند نه آنکه صرفاً یک گلخانه خاص برای پرورش عدهای از افراد در یک حوزه خاص ساخته شود. بهای تداوم این نگاه، همان «ماشین تولید افراد بازنده» است و برای توقف این ماشین، باید چنین روندهایی تعطیل و روندهای سالمتر، عادلانهتر، واقعیتر و اجتماعیتر حاکم شود.
توزیع عادلانه امکانات آموزشی در مدارس دولتی از قبیل منابع انسانی (مدرس یا معلم) و امکانات زیرساختی یک گام دیگر است که باید پیگیری شود. درست آن است که مدارس پولی حذف شوند. با توجه به اینکه این کار در وضعیت فعلی ممکن نیست، حداقل سقف مشخصی برای شهریه مدارس غیردولتی به صورت واقعی تعیین شود و هیچ مدرسهای اجازه نداشته باشد بیشتر از آن سقف، دریافت کند و باید بر این سقف نظارت کامل صورت گیرد چراکه اکنون هم چنین سقفی هست ولی بسیاری از مدارس خصوصی با دور زدن آن با عناوین پوششی، مبالغی بسیار بیشتر دریافت میکنند.
بــــرش
دانشآموزان جا مانده از قافله کنکور خیال میکنند که هیچ استعدادی ندارند. این امر چه پیامدهای اجتماعی و فرهنگی برای جامعه ما خواهد داشت؟
بله، دقیقاً همینطور است. برای مثال در کنکور تجربی سال گذشته بیش از 500 هزار نفر شرکت کرده بودند. میدانیم که رتبه خوب در رشته تجربی، با اغماض، زیر 5 هزار است. یعنی نظام کنکور، از 500 هزار نفر فقط 5 هزار نفر اول را موفق تلقی میکند (یعنی یک درصد.) اگر دانشآموزی مثلاً رتبه 10 هزار را کسب کند «شکستخورده» است. رتبههای 50 هزار و 100 هزار و بالاتر که اصولاً حساب نمیشوند. نتیجه آن نظام کنکور، سازوکاری است که هر سال 99 درصد از اعضای جامعه را در سرآغاز جوانی خود به شکست میرساند. 99 درصد دانشآموزان، سرشکسته و ناموفق مدرسه خود را به پایان میرسانند. نظام آموزشی ما به یک ماشین تولید شکستخوردگان تبدیل شده است، نه فرآیندی برای پرورش آدمهای مهارتدیده آماده ورود به جامعه و کار. از آن سو، صدها کسبوکار در کشور وجود دارد که اساساً از آموزشهای مدرسهای حذف شده و مغلوب آموزشهای تکساحتی شدهاند. کسبوکارهایی که هر کدام نوابغ و پیشروان خود را دارد که همین حالا در حال کار کردناند و در کار خود موفق هستند. روند موجود آموزش مدرسهای، دانشآموز را قربانی کرده و در ابتدای جوانی احساس تحقیر به او تزریق میکند.