گفتوگوی «ایران» با محمد ملکشاهی کارگردان نمایش «کتابخانه نیمه شب»
قصهای تلخ را شیرین روایت کردیم
مریم شهبازی - روزنامهنگار/ نمایش «کتابخانه نیمهشب»، اولین تجربه مستقل محمد ملکشاهی در مقام کارگردان، اقتباسی آزاد و خلاقانه از رمان پرفروش و تحسینشدهای به همین نام اثر «مت هیگ»، نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی است؛ روایتی که با اجرا در تماشاخانه ملک، قصهای پیچیده از زندگی، مرگ و انتخابهای از دسترفته را به شیوهای دلنشین برای مخاطبان به تصویر میکشد. این نمایش که توانسته تلخی داستان اصلی را با رگههایی از کمدی تلطیف کند، سفر شخصیت اصلی را میان مرگ و زندگی، نه صرفاً در قالبی تراژیک، روی صحنه آورده است. ملکشاهی، در این اقتباس تنها سه انتخاب سرنوشتساز «نورا» را از دل کتاب بیرون کشیده و زندگی از دسترفته او را در مواجههای تازه بازآفرینی کرده است. حالا این نمایش پس از پایان اجراهای تهران، آماده است تا سفر خود را به شهرهای دیگر آغاز و قصه کتابخانه جادوییاش را بر صحنههایی تازه روایت کند. درگپوگفت امروزمان با محمدملکشاهی جزئیات بیشتری از این نمایش را میخوانید.
چطور شد که اقتباسی از رمان «کتابخانه نیمه شب» را روی صحنه بردید؟
حدود سه سال قبل وقتی«کتابخانه نیمه شب» را خواندم، از همان صفحات ابتدایی کتاب، قلم تصویری نویسنده جذبم کرد. ماجرای آن را مقابل چشمانم میدیدم، درست مانند یک فیلم.
فقط قلم تصویری نویسنده جذبتان کرد یا بحث مضمون آن هم بود؟
من این نمایش را به روی صحنه بردهام، اما برخلاف گفته برخی دوستان، خود کتاب یا حتی نمایش را اصلاً کاری عمیق نمیدانم. تعجب میکنم که میگویند بنمایههای فلسفی دارد! البته منکر مضمون جذابش هم نیستم. به خصوص که علاقهمندان کتاب در همه جای دنیا ارتباط خوبی با آن گرفتند. راستش حسی که موقع خواندن رمان «کتابخانه نیمه شب» پیدا کردم و قلم تصویری نویسنده، مهمترین دلیل انتخابم بود. خیالم راحت بود که کار خوبی از آب درمیآید. «کتابخانه نیمه شب» اولین کار مستقلی بود که قرار بود بهعنوان کارگردان به روی صحنه ببرم. واقعیت آن است که خواهان به حداقل رساندن ریسکهای احتمالی بودم. اما حالا که فکر میکنم، تولید چنین کارهایی هم کم ریسک ندارد و یک کار اقتباسی خارجی شاید چندان گزینه خوبی برای کار اول یک کارگردان نباشد. کتاب را که خواندم به نظرم یک پروژه برنده آمد.
چقدر به اصل کتاب وفادار ماندید؟
نمایشنامه این کار اقتباسی آزاد است، رمان «کتابخانه نیمهشب» را عیناً روی صحنه نبردهایم. در نسخه نمایشی رگههایی از کمدی هم دیده میشود.
برعکس ماجراهای رمان که در قالب درام به تصویر کشیده شدهاند!
بله. ولی گروهمان به این کار نگاه مثبت داشت. همین نظر همهمان را جلب کرد. به گمانم تا حد قابل قبولی هم مخاطبان را با خودمان همراه کردیم.
یعنی بحث مضمون چندان برای شما مطرح نبود و بیشتر به دنبال کسب نتیجهای موفقیتآمیز برای اولین کارگردانیتان در عرصه نمایش بودید؟
نه. هر دوی این موارد برای من مهم بود. اگر مضمون رمان به نظرم جذاب نبود که سراغش نمیرفتم. مرگ یکی از موضوعاتی است که از دیر باز بشر را درگیر خود کرده است. «کتابخانه نیمه شب» را انتخاب کردم، اما نمیخواستم هرآنچه در رمان آمده بود را به روی صحنه ببرم. هرچند که آن هم کار جذابی میشد و مخاطبان خودش را جذب میکرد. من دنبال ساخت یک کار چند وجهی بودم که هم موجب رضایت مخاطب شود و هم به دغدغه ذهنی خودم نزدیک شود.
چرا به فضای درام رمان حال و هوای کمدی دادید؟ به خصوص که اینجا بحث اتفاقی همچون خودکشی و تلخیهای آن درمیان است!
اصلیترین دلیلش همین ذات تلخ خودکشی بود، اتفاقی که گریبان شخصیت اصلی رمان را میگیرد. با تزریق کمدی به ماجرای آن کمی فضای داستان تلطیف میشود. باز هم تأکید میکنم که دنبال جلب نظر مخاطبان و اهالی تئاتر بودم. موضوع رمان تا اندازه زیادی برای تحقق این خواستهها به من کمک کرد.
تأکید کردید که اعتقادی به فلسفی بودن این نوشته «مت هیگ» ندارید، اما درباره بنمایههای روانشناختی آن چطور؟ به خصوص که برخی از آن به مانند یک تراپی یاد میکنند و اینکه میتواند به کاهش رنج حسرت برخی «ایکاشها» در مسیر تصمیمگیریهای زندگیمان کمک کند!
من این را هم قبول ندارم. به نظرم این رمان نه عمق فلسفی دارد و نه بنمایههای روانشناختی! اما ماجرای جالبی دارد. همانطور که اشاره شد، مرگ خودش به تنهایی موضوع جالبی است. به نظرم این رمان بیشتر از آن که اثری فلسفی یا روانشناختی باشد، اثری ساده اما در عین حال جذاب و خواندنی است. یکی از مصادیقش هم فروش بیشتر از 10 میلیون نسخه آن فقط در آمریکاست. «کتابخانه نیمه شب» اگر یک کتاب عمیق فلسفی بود که این تعداد مخاطب سراغش نمیرفتند! نه فقط در ایران، در اغلب کشورها، آثار عمیق مخاطبان خاص و کمتری دارند. شاید معقولتر آن است که از کارم تعریف و تمجید آنچنانی کنم. اما این صادقانهتر است. نمیتوانم اغراق کنم. از بیانش هم ناراحت نیستم. نه اینکه بگویم کار سخیفی را روی صحنه بردهایم؛ منتهی در آن حد و اندازهای هم که میگویند نیست. وگرنه حتی شوخیها و کمدی این کار به نظرم خیلی بالاتر از آنچیزی است که در سینما و حتی تئاتر کمدی میبینیم، نمونههایی که متأسفانه برای جذب مخاطب از شوخیهای جنسی هم دریغ نمیکنند. چنین اتفاقی در این نمایش رخ نداده است.
چرا داستانی با مضمونی درام و کمی تلخ را به سمت و سوی کمدی بردید؟
اصل ماجرای این رمان درام و هرازگاهی هم با تلخیهایی درآمیخته است. اما نویسنده کتاب کوشیده تا داستان را در حد ممکن با روایت شیرینی ارائه کند. اینجا بحث وضعیت جامعه بود که ما را به فکر ایجاد تغییری در حال و هوای داستان انداخت. با خودمان فکر کردیم و دیدیم که درست نیست برای جامعهای که تحت فشار است و آستانه تحمل پایینی پیدا کرده، بدون هیچ ملاحظهای چنین موضوعی را به تلخی تمام روی صحنه ببریم. به نظرمان خارج از تحمل تماشاگران بود. از طرفی موقعی که کار تألیف نمایشنامه را شروع کردیم، این موضوع مطرح شد که اگر بخواهیم آنقدر جدی و مشابه کتاب به مسأله خودکشی بپردازیم، از نظر ممیزی هم با مشکلاتی روبهرو میشویم. احتمال این بود که مجوز نگیریم. بنابراین رگههایی از کمدی را به آن وارد کردیم. حتی در سایت فروش بلیت هم تأکید کردیم که بنویسند کمدی- درام! چون به هرحال در بخشهایی با پردههایی کاملاً جدی روبهرو میشویم. کارمان با مونولوگی شروع شد که در آن خبری از کلمه خودکشی نیست.
آن هم در شرایطی که رمان، از همان صفحات ابتدایی با خودکشی «نورا»، شخصیت اصلی داستان شروع میشود؟
بله و این تغییر نه تنها در شروع نمایش مشهود بود، بلکه درهیچ کجای نمایشمان خبری از این واژه نبود. البته در متن ما چند مرتبهای از این کلمه استفاده شده بود اما حذفش کردند. به کار لطمه چندانی وارد نشد، با این ملاحظات حتی اگر میخواستیم هم به راحتی قادر به اقتباس عینی رمان نبودیم.
در کتاب شخصیت «نورا» خودش را در مواجهه با انتخابهایی میبیند که آنها را از دست داده است، در اجرای این اثر تنها به بخشی از این انتخابها توجه کردهاید؟
تلاش کردهام تا حدی به خود رمان وفادار بمانم، منتهی در چهارچوب ذهنی خودم و نویسندهها. بیشک با توجه به زمانی که برای اجرای نمایش درنظر گرفته بودیم، در زمان حدود هفتاد دقیقهای قادر به تصویر کشیدن همه آنها نبودیم. نمایش را به سه انتخاب محدود کردیم، مسئول کتابخانه فقط همین سه فرصت را در نمایش ما به او میدهد.
مسئول کتابخانهای که در رمان نقش مهمی دارد، یک زن است. اما هر دو شخصیت نمایش شما مرد هستند!
این بزرگترین ریسکمان بود. خوشبختانه جواب هم داد. اگر قرار بود برای شخصیت مسئول کتابخانه، همچون خانم«الن» که در رمان مسئولیت کتابخانه را به عهده دارد، یک پیرزن فرتوت را در برابر تماشاگران بگذاریم بیشک، دستمان را برای وارد کردن رگههای طنز به کار میبست. اگر هم کاری دراین رابطه میکردیم جذاب نمیشد. بنابراین جای خانم الن را با یک شخصیت مرد عوض کردیم.
مواجهه مخاطبانی که رمان را خوانده بودند و با چنان پیشزمینه به تماشای کار نشستند چه بود؟
اینها آمده بودند تا کاری مشابه رمان «کتابخانه نیمه شب» را ببینند، به نظرم برای این بخش از مخاطب تجربه رضایت بخشی نبود. اما فروش کلی نمایش خوب بود و استقبال زیادی از آن شد. فکر میکنم سریعترین رکورد فروش نمایشی امسال ایران را داشتیم. حدود هفتاد و پنج اجرا به روی صحنه بردیم.
از روند انتخاب بازیگران نمایش بگویید و اینکه چطور شد سراغ هنرمندان شناخته شده رفتید؟ این هم برای کاهش ریسکهای احتمالی در شکست نمایش بود؟
برای نقش «نورا» افراد مختلفی پیشنهاد شدند اما خانم نیکی مظفری همان ابتدا با ما ارتباط گرفت و گفت که خیلی دوست دارد این نقش را بگیرد. برای بازیگر نقش مرد هم افراد مختلف پیشنهاد شدند، آقای محمد شعبانپور یکی از گزینههای پررنگ بود. روند انتخاب بازیگران به دلایل مختلفی طولانی شد. اما از انتخاب هردو خیلی خوشحال هستم. به خصوص درباره بازیگر نقش مرد که باید به جای چند شخصیت به ایفای نقش میپرداخت که کار سختی بود. نتیجه کار به نظرم خیلی خوب از آب درآمد.
برای کار بعدی باز هم سراغ نمایشی با موضوع مرگ میروید؟
اگر بخواهم سراغ کار بعدی بروم بله، به احتمال بسیار باز هم انتخابم موضوعی با مضمون مرگ است. مرگ برای من موضوع جذابی است.
برنامهای برای اجرای مجدد این نمایش در سال جدید دارید؟
در سال جدید برای اجرای آن در شهرستانها برنامه داریم. امیدواریم که شرایط لازم برای این کار فراهم شود.