یک جامعه شناس از نیمه خالی هوش مصنوعی در حوزه پژوهش می گوید
تراژدی فرهنگ
وقتی آلوین تافلر در کتاب «شوک آینده» پیامدهای اجتماعی اینترنت را پیشبینی میکرد فکر نمیکردیم روزی گریبانگیرمان شود. امروز هم بسیاری از متفکران از پیامدهای اجتماعی و روانی و حتی علمی و فرهنگی هوشمصنوعی (در آینده ای نه چندان دور) میگویند و از تعبیر «انقلاب» برای آن استفاده می کنند. بیتردید، هوشمصنوعی انقلابی در علم و ارتباطات انسانی ما خواهد بود که هم ثمرات بسیاری برایمان دارد و هم اثرات منفی آن دامنگیرمان خواهد شد که باید به هر دوی این پیامدها آگاه باشیم تا بتوانیم حضور این فناوری نوظهور را در زندگی روزمرهمان مدیریت کنیم. دکتر فردین علیخواه، استادیار جامعهشناسی دانشگاه گیلان، که آثار و آرای قابلاعتنایی در حیطه مطالعاتفرهنگی دارد از جمله متفکرانی است که در عین اذعان به اثرات مثبت هوشمصنوعی، نیمه خالی این لیوان را هم دیده است و «رابطه پر دردسر پژوهش و هوشمصنوعی» را در معرض تأمل میگذارد و میگوید در علوماجتماعی و تحلیلهای جامعهشناختی، گاه بدگمانی میتواند ما را به فکر وادارد و باعث شود گامی بلندتر در عرصه اندیشه برداریم. علیخواه در سخنرانی که در انجمن علمی جامعهشناسی دانشگاه شیراز داشت، سعی کرد چالشها و فرصتهای هوشمصنوعی برای پژوهشهای علوماجتماعی را به بحث بگذارد و به این پرسش اساسی پاسخ گوید که «آیا هوشمصنوعی گامی رو به جلو درحوزه پژوهش اجتماعی است؟»
محمد ذوالفقاری
گروه اندیشه
گمگشتگی اجتماعی
فردین علیخواه، جامعهشناس معتقد است که پیشرفت سریع انسان در توانمند کردن هوشمصنوعی باعث سردرگمی همه ما شده است و باعث شده با چالشهای جدیدی مواجه شویم که وظیفه متفکران است به عواقب آن هشدار دهند و مصایب و مواهب آن را برای جامعه تفسیر کنند. او برای تبیین نظری بحث خود به دیدگاه امیل دورکیم و مفهوم آنومی او ارجاع داد که «سردرگمی اخلاقی» و «گمگشتگی اجتماعی» انسان را توضیح میدهد: «دورکیم معتقد است که تغییرات سریع میتواند به سردرگمی و اغتشاش در زندگی منجر شود. وقتی هنجارهای قبلی تضعیف میشوند درحالی که هنوز هنجارهای جدید جایگزین آنها نشدهاند جامعه دچار نوعی گمگشتگی میشود و اکنون ما در مورد هوشمصنوعی به چنین سردرگمی دچار شدهایم؛ هوشمصنوعی آنقدر سریع در حال گسترش است که ما خود را در برابر این سرعت تغییرات عاجز از همراهی میبینیم.»
اما بیشترین نگرانی علیخواه برای ورود هوشمصنوعی به عرصه دانشگاه و میدان پژوهش است. او دغدغههای آکادمیک خود را با چنین پرسشهایی به تصویر میکشد: «اکنون در محیط دانشگاهی، این پرسش مطرح است که آیا دانشجویان و پژوهشگران باید از ابزارهای هوشمصنوعی برای ترجمه یا نگارش مقاله و پایاننامههایشان استفاده کنند؟ یا اینکه استفاده از فناوری هوشمصنوعی، نوعی هنجارشکنی برای امر پژوهش است؟ آیا کتابهایی که با کمک هوشمصنوعی تألیف یا ترجمه میشوند را میتوان کار علمی ارزیابی کرد؟ چنین فردی را باید محقق خواند یا دستیار هوش مصنوعی؟ آیا او دستیار هوشمصنوعی بوده یا هوشمصنوعی دستیار او؟ وقتی مدیری از کارمندش درخواست گزارش میکند و او نگارش و تدوین این گزارش را به هوشمصنوعی میسپارد؛ در اینجا، کارمند برای کدام فعالیتش حقوق میگیرد: «برای نگارش گزارش دقیق؟ یا برای آشناییاش با تواناییهای هوشمصنوعی؟»
امپراطوری آشفته
به زعم علیخواه ورود هوش مصنوعی به عرصه علوماجتماعی باعث میشود در آیندهای نزدیک با جماعتی از جامعهشناسان روبهرو باشیم که قدرت تحلیل آنان تحلیل رفته است: «امروزه هوشمصنوعی این وعده را به دانشجویان و محققان میدهد که چکیده مقالات را در اختیار آنان میگذارد؛ سایتهای هوش مصنوعی تبلیغ میکنند که پاورپوینت، تحلیل، نگارش مقاله و یافتن مسأله برای پژوهش را در اختیار کاربران میگذارند. در این شرایط، چه کار دیگری برای محقق باقی میماند جز انتشار پژوهش یا ارائه پژوهش؟!»
مفهوم «تراژدی فرهنگ» جورج زیمل دستاویز علیخواه میشود تا بتواند این شرایط را بهتر تبیین کند: «زیمل معتقد است که کلانشهر که مصداقی از مدرنیته و برساخت بشری است، در نهایت بر او سیطره پیدا کرده است. به نظر میرسد که همین اتفاق در مورد هوشمصنوعی در حال وقوع است. بشر چیزی به نام هوشمصنوعی ساخته است و این پدیده بر او و زندگیاش مسلط شده است. این هوشمصنوعی است که به پژوهشگر میگوید روی کدام موضوع کار کن، چطور تحلیل و تفسیر کن، چطور از چکیده مقالات در تحقیقات استفاده کن، چطور پاورپوینت تهیه کن و چطور تحقیقات را ارائه کن!»
هشدار یک واقعه
علیخواه این پرسش را پیشروی مخاطبانش میگذارد که اگر تواناییهای هوشمصنوعی همچنان گسترش یابد، آیا ما در علوماجتماعی و پژوهش واقعاً گامی به جلو برداشتهایم؟ یا اینکه تنها مهارت ما «توانایی استفاده از هوشمصنوعی» خواهد بود در حالی که سایر تواناییهایمان را از دست دادهایم؟ خود او به این دست از پرسشها چندان خوشبینانه پاسخ نمیدهد و معتقد است که «تراژدی فرهنگ» گریبانمان را خواهد گرفت و در آینده با پژوهشگرانی روبهرو خواهیم بود که توانایی پژوهش و تفکرشان بشدت به تحلیل رفته است و در عوض، «قدرت تحسینبرانگیز استفاده بهینه از هوشمصنوعی» جای آن مینشیند! از مباحث این جامعه شناس میتوان چنین برداشت کرد که او نگاه خوشبینانهای به آینده پژوهش در علوماجتماعی ندارد و پسرفت این علم را در آیندهای نزدیک هشدار میدهد و از مغزهایی میگوید که هوشمصنوعی میرباید.
بــــرش
تنهای تنها و عاطفههای از دسترفته
دکتر علیخواه مدعی است که هوشمصنوعی در حال جایگزین شدن روابط انسانی است بنابراین وظیفه جامعهشناسان و عالمان علوماجتماعی است که تأثیر اجتماعی این پدیده بر روابط عاطفی انسانها را بررسی کنند. او معتقد است به دلیل ورود هوشمصنوعی به زندگی روزمره ما، تنهایی انسان در عصر جدید معنا و مفهوم دیگری یافته است. او بر اساس شواهد میدانی خود و تحلیلهای جامعهشناختی تصریح میکند: «آنچه طرح میکنم پیشگویی نیست، بلکه مبتنی بر شواهدی است که در یک سال گذشته در زندگی دانشگاهی و روزمره خود دیدهام و شاهد بودهام که ارتباط عاطفی با هوش مصنوعی در حال شکلگیری و گسترش است مثلاً میبینیم که برخی از هوشمصنوعی میپرسند «آیا من زیبا هستم؟»، «تو به من بگو، صورت من نیاز به چه عملهای زیبایی دارد؟»، «به نظر تو، چه کار کنم وقتی پدر و مادرم به من زور میگویند؟» حتی برای خرید لباس هم از هوشمصنوعی مشورت میگیرند؛ اینها اموری است که قبلاً افراد از نزدیکان خود میپرسیدند و از آنها مشورت میخواستند. از این روست که بر این باورم، هوشمصنوعی در حال جایگزین شدن روابط انسانی است.»