دکتر سراجزاده از ایده «مایکل بورُوُی» برای پیوند دانشگاه و جامعه میگوید
الگویی برای آزادی و برابری
۱۵ بهمن ماه، مایکل بورُوُی (Michael Burawoy) جامعهشناس ۷۷ ساله انگلیسی که سابقه بیش از سه دهه تدریس در دانشگاه برکلی کالیفرنیا را داشت بر اثر سانحه رانندگی درگذشت. تصدی مناصبی چون ریاست انجمن جامعهشناسی آمریکا و ریاست و نایب رئیسی انجمن بینالمللی جامعهشناسی، از او یک چهره بینالمللی ساخته بود و با بنیانگذاری ایده «جامعهشناسی مردممدار»، در مرکز توجه اهالی علوماجتماعی قرار داشت. بورُوُی در تیرماه سال ۸۷ به دعوت دکتر حسین سراجزاده، استاد جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی که در آن زمان ریاست انجمن جامعهشناسی ایران را برعهده داشت، به ایران آمد. به این اعتبار، با او درباره مایکل بورُوُی و اهمیت ایدهاش برای جامعه ایران به گفتوگو نشستیم.
جناب دکتر سراجزاده، ایده مایکل بورُوُی برای بنیانگذاشتن «جامعهشناسی مردممدار» چه بود؟
درباره انواع جامعهشناسی، میان اندیشمندان این علم همواره مباحث مختلفی مطرح بوده است؛ بخصوص از این حیث که آیا جامعهشناسی محدود به فعالیت دانشگاهی است یا باید این فعالیت علمی- دانشگاهی را در ساحت جامعه نیز امتداد داد. از این منظر، مایکل بورُوُی جامعهشناسی را به چهار دسته کلی تقسیم میکند.
1. «جامعهشناسی حرفهای» که به تعریف بورُوُی این بخش از جامعهشناسی محدود به انجام کار حرفهای علمی در سطح دانشگاه است و چندان نگاه انتقادی به محیط بیرون از دانشگاه ندارد یا خود را درگیر داوری ارزشی درباره شرایط اجتماعی نمیکند.
2. «جامعهشناسی انتقادی» که باز پژوهشگر جامعهشناسی در دانشگاه به نظریه و آموزش مشغول است، اما با رویکرد انتقادی، شرایط موجود را نقد میکند اما خودش درگیر کنش اجتماعی نمیشود.
اما از نگاه بورُوُی دو دسته دیگر جامعهشناسی هم وجود دارد که محدود به فضای دانشگاه نیستند؛ دسته سوم «جامعهشناسی سیاستگذار» است که پژوهشگر در کنار فعالیت علمی خود در دانشگاه، امتداد آن را در عرصه سیاستگذاری پیگیری میکند تا از مجرای این علم و دستاوردهای پژوهشی خود، در برنامههای مدیریتی جامعه تأثیرگذار باشد.
اما دسته چهارم همانی است که بورُوُی به آن تعلق خاطر بیشتری داشت و آن را ترویج میکرد public Sociology یا همان «جامعهشناسی حوزه عمومی» است که در میان پژوهشگران ایرانی به «جامعهشناسی مردممدار» معروف است. از نگاه بوروی، جامعهشناس مردممدار از طریق ورود به جامعه، خودش را با مسائل مردم، جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی تحولخواه درگیر میکند تا از این طریق هم از ساحت جامعه ایده و داده اخذ کند و هم رهاوردهای علمی خود را به آنان عرضه کند. در واقع، در این دسته از جامعهشناسی یک رابطه دو سویه میان ساحت دانش و جامعه مدنی برقرار میشود و جامعهشناس نه تنها به فضای دانشگاه و عرصه نظریه محدود نیست بلکه خود یک کنشگر اجتماعی خواهد بود که کار آکادمیک جامعهشناسانه او با کنشگری اجتماعی برای تغییر، ارتباط وثیقی دارد.
چرا برای بورُوُی «جامعهشناسی حوزه عمومی» ارجحیت داشت؟
علت تمایل بورُوُی به دسته چهارم، تعلقات نظری خاص اوست؛ بورُوُی متعلق به سنت چپ جامعهشناسی است و اگرچه خودش را یک جامعهشناس مارکسیست معرفی میکند اما مراد او مارکسیسم کلاسیک نیست؛ با آنکه روی طبقه کارگر و شرایط کار آنان در اقتصاد بازار کار کرده، اما نگاهش محدود به این طبقه نیست.
همچنین وی انتقاداتی جدی به مارکسیسم دولتی هم دارد و شیوه مدیریتی در این نظامها را انسانی نمیداند. به طور کلی، بورُوُی روایتی از سنت چپ جامعهشناسی و مارکسیسم جامعهشناسانه را بیان میکند که به تعبیر او، نوعی از جامعهشناسی است که تلاش میکند رابطهای را میان «علم جامعهشناسی» و «جامعه مدنی» برقرار کند تا در برابر زیادهخواهیها و اثرات نامطلوب «اقتصاد بازار» و دستاندازی دولت به حوزه عمومی و زندگی مردم بایستد.
جامعهشناسی مردممدار چه دستور کاری دارد؟
هدف و معیار ارزشی-اخلاقی جامعهشناسی مردممدار این است که در پی ارتباط مؤثر جامعهشناس با جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی، کوششی برای تغییر در راستای دو ارزش «آزادی» و «برابری» صورت گیرد. جامعهشناس مردممدار تلاش میکند تا تبعیض، بیعدالتیهای اجتماعی و رنج بشر را کاهش دهد. این ایده میتواند دارای مصادیق متعدد باشد؛ چرا که جامعهشناس مردممدار در هر دوره تاریخی، با یک شرایط اجتماعی منحصربهفرد مواجه است؛ اما اصل ثابت این است که او برای تغییر به نفع آزادی و برابری و کاهش آلام گروههای مختلف اجتماعی به خصوص فرودستان میکوشد و در این مسیر با جنبشهای اجتماعی عصر خود پیوند برقرارمیکند. برای مثال، در کشوری که تحت سلطه استعمار و امپریالیسم است، جامعهشناس مردممدار مطابق دستور کار خود با جنبشهای ضداستعماری ارتباط برقرار میکند؛ یا جامعهای که از تبعیضهای قومیتی، نژادی، مذهبی یا جنسیتی رنج میبرد، دستور کار جامعهشناسی مردممدار ارتباط با جنبشهای مبارزهکننده با این تبعیضها خواهد بود.
در موضوعاتی همچون بحرانهای محیطزیستی نیز این ارتباط میتواند شکل گیرد؛ یعنی جامعهشناس مردممدار برای کاهش رنج اجتماعی ناشی از این بحرانها با سازمانهای مردمنهاد یا فعالان محیطزیست ارتباط گرفته و دستور کار خود را دنبال میکند. به عنوان مثال، بورُوُی و بسیاری از جامعهشناسان مردممدار در سطح جهان در جنبشهای اجتماعی علیه نسلکشی اسرائیل در غزه بسیار فعال بودند.
جامعهشناسی مردممدار در جهان چه افقی را دنبال میکند؟
در عرصـــــه بیــــنالمـــللی، رشــــد جامعهشناسی مردممدار با شیب ملایمی در حال افزایش است. بخصوص این اتفاق در کشورهایی که محدودیتهای کمتری برای کنشگران اجتماعی ایجاد میشود، ملموستر است. بورُوُی نیز به خاطر جایگاهی که در انجمن بینالمللی جامعهشناسی به عنوان معاون انجمنهای ملی و بعد رئیس آن انجمن داشت، توانست ایدهاش را در میان انجمنهای جامعهشناسی سایر کشورها گسترش دهد.
در کنار این، او دارای جاذبههای شخصیتی و کاریزمای ویژهای هم بود که به راحتی با دانشجویان، مردم و اقشار مختلف ارتباط برقرار میکرد. او، هنر ارتباط با دیگران در حوزه عمومی را به خوبی دارا بود. ویژگیهای فردی او به علاوه انتظار از علوماجتماعی برای «مفید به حال جامعه بودن» و «کمک به بهبود زندگی مردم در شرایط بحرانی» باعث شده که ایده جامعهشناسی مردممدار توجه بیشتری را به خود جلب کند.
بــــرش
جامعه شناسی مردم مدار در ایران چه موقعیتی دارد؟
تقریباً از اواخر دهه هشتاد شمسی، بویژه با سفر مایکل بورُوُی به ایران، «جامعهشناسی مردممدار» اقبال بیشتری در میان پژوهشگران کشورمان پیدا کرد.
این سفر به دعوت انجمن جامعهشناسی ایران صورت گرفت و او معاون وقت انجمن بینالمللی جامعهشناسی بود. کمی پیش از این سفر دو هفتهای، مقاله بسیار خواندنی او با عنوان «درباره جامعهشناسی مردممدار» در مجله انجمن جامعهشناسی ایران منتشر شد و در سخنرانیهای خود در شهرهای ایران -از جمله در دانشگاه تهران، علامه طباطبایی، اصفهان، شیراز و بابلسر- حضور پیدا کرد و به توضیح ابعاد آن پرداخت و اهالی علوم اجتماعی ایران را با این مفهوم بیشتر آشنا کرد.
البته با تعریفی که مایکل بورُوُی از «جامعهشناسی مردممدار» دارد، تعدادی از جامعهشناسان ایرانی پیش از این مقطع نیز مشمول این تعریف میشدند؛ آنانی که در کنار درس و بحث دانشگاهی خود، همواره نسبت به تحولات جامعه و ایفای نقش در آن، احساس وظیفه داشتند. برای مثال، خود مایکل بورُوُی، دکتر شریعتی را یک جامعهشناس مردممدار توصیف میکرد. اما پس از سفر مایکل بورُوُی به ایران، ایده او در میان دانشجویان و جامعهشناسان کشور ما رواج بیشتری پیدا کرد.
برخی از دانشگاهیان و بخصوص جامعهشناسان جوانتر کوشش کردند تا خود را به نحوی مصداق این جامعهشناسی قرار دهند. بنابراین، به میزانی که نقشآفرینی جامعهشناسان ایرانی در جهت دو ارزش نامبرده یعنی «آزادی» و «برابری» بیشتر، و محافظهکاری کمتر شود، طبعاً جامعهشناسی مردممدار در دانشگاه و جامعه بروز بیشتری خواهد داشت.
البته ورود به این نوع جامعهشناسی هزینههایی هم دارد و ما شاهد بودیم برخی استادان به خاطر این نوع کنشگریهای مسئولانه نسبت به جامعه و بهبود زندگی مردم و نقد برخی روندها و رویکردها، با محدودیتهایی روبهرو بودهاند؛ اما با وجود برخی موانع، این دسته از جامعهشناسی در ایران با شیب آرامی در حال رشد است.