طلاق به خاطر تصاحب سند خانه
گروه حوادث: بارش باران که شدت گرفت سرعت رفت و آمد مردم هم بیشتر شده بود انگار عجله داشتند هر چه زودتر خود را به سرپناهی برسانند و از خیس شدن درامان بمانند. در این میان زوج جوانی نیز دوان دوان وارد ساختمان دادگاه خانواده شدند اما انگار عجله آنها برای فرار از باران نبود چون در جست وجوی شعبهای بودند که برای ساعت 10 صبح به آنها وقت رسیدگی داده بود و حالا آنها با 10 دقیقه تأخیر رسیده و نگران بودند که به علت دیر رسیدن جلسه رسیدگی به زمان دیگری موکول شود.
وقتی با چشم غره مدیر دفتر و با اجازه قاضی وارد شعبه شدند قاضی در حال مطالعه پرونده زوج جوان بود. لحظاتی بعد چشم از پرونده برداشت و رو به زن جوان گفت: شما خواهان طلاق هستید؟ من دقیقاً متوجه نشدم چرا میخواهید جدا شوید؟
زن جوان برگهای را که در دست داشت بالا گرفت و گفت: به خاطر این آقای قاضی. این سند خانهای است که پدرم برای من خریده و ما بعد از عروسی در آنجا ساکن شدیم اما بعد از 2 سال این آقا خون مرا در شیشه کرده که باید سند را به نام او بزنم وگرنه یا زن میگیرد یا طلاقم میدهد. دو ماه است که پایش را در یک کفش کرده و برایم شب و روز نگذاشته است غافل از اینکه من بیدی نیستم که از این بادها بلرزم طلاق میگیرم اما زیر بار حرف زور نمیروم. قاضی گفت: دخترم آرام باش با این پراکنده گویی من متوجه نمیشوم چه میگویی.
ناگهان مرد جوان از جایش بلند شد و گفت: اجازه بدهید من برایتان تعریف کنم. ما از کودکی با هم همسایه بودیم و وقتی بزرگ شدیم به علت علاقه و عشقی که به هم داشتیم ازدواج کردیم. من این خانه را با پول خودم خریدم اما به نام همسرم زدم حالا که میگویم خانه را به نام خودم بزن بازی درآورده و میخواهد طلاق بگیرد.
زن جوان با شنیدن این حرف از کوره در رفت و گفت: تو این خانه را خریدی؟ خانه را پدرم خریده است. تو یک معتاد بیکار مفت خوری همین. آقای قاضی نه سر کار میرود و نه احساس مسئولیتی دارد فقط با تعصبات بیجا مرا آزار میدهد و مانع سر کار رفتن من هم میشود. مادر و خواهرش هم جادوگر هستند خواهرش در شهر دیگری زندگی میکند او برایش دعا و جادو میفرستد من مدام از داخل بالش و تشک و زیر فرش و بالای کابینت خانهام دستنوشتههای عجیب و غریب پیدا میکنم. میخواهند مرا جادو کنند تا زبانم بسته شود و مقابل پسرشان اعتراضی نکنم اما تأثیری در من ندارد چون اعتقادی به این حرفها ندارم. بارها مرا کتک زده و گفته نباید به سر کار بروی. مرا تهدید کرده میگوید زن میگیرم خب برو بگیر. یک مدت معتاد شده بود من ترکش دادم اما جواب خوبیهایم را اینطوری داد. پدر من با سختی این خانه را خرید چرا باید سندش را به نام شوهرم بزنم. مرد جوان گفت: من دوست ندارم همسرم سر کار برود خانهای که میگوید یک خانه قدیمی و مخروبه بود. من کلی خرج بازسازی خانه کردم و آن را شیک و تمیز درست کردم کلی وسایل خریدم حالا به او میگویم اگر مرا دوستداری خانه را به نام من بزن اما حاضر است طلاق بگیرد ولی خانه را نگه دارد.
قاضی با شنیدن حرفهای این زوج جوان گفت به این زودی حکم طلاق صادر نمیکنم ابتدا باید ۲ ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوق
در این پرونده مشاهده میکنید که نبود درک متقابل، لجبازیهای کودکانه، بیمسئولیتی، دخالتهای بیجای اطرافیان و دیدگاههای غلط در مدیریت زندگی مشترک و... سبب شده این زوج جوان در کمتر از دو سال دچار بحرانهای زیادی شوند. شوهر با دنبال کردن مسائل حاشیهای و بیارزش مثل زدن سند خانه به نام او و منع همسرش برای کار کردن و موارد دیگر، زندگی خودش را وارد چالشهای زیادی کرده که همین مسائل هم سبب ایجاد تنش بین این زوج جوان شده و چون دیدگاهی برای حل مشکل ندارند و نمیتوانند مشکلات را با گفتوگو حل کنند آنها از هم دور و دچار طلاق عاطفی شدهاند که این مسأله کاملاً نمایان است و اگر دیدگاههای غلط را تغییر ندهند بیشک طلاق قانونی و جدایی در انتظارشان است.
زوجهای جوان نباید به خاطر عشقهای هیجانی و با سادهانگاری از کنار مسائل مهم بگذرند چرا که خیلی زود بعد از ازدواج دچار بحرانهای شدیدی میشوند که اگر شناخت و درک و گذشت نباشد به جدایی و یا اتفاقات جبرانناپذیر دچار میشوند.