نگاهی تحلیلی به یک فیلم «پیرپسر»

نقد پدرسالاری

جعفر گودرزی
رئیس انجمن منتقدان سینمای ایران


خانه‌ای که سقفش از ناله‌های فروخورده ترک برداشته، دیوارهایش بوی چرک و عرق و شکست می‌دهد، و سایه‌ پدری را بر سر دارد که نه ستون است و نه تکیه‌گاه، بلکه هیولایی است که جان می‌گیرد و امید را می‌درد. «پیرپسر» روایت یک خانواده نیست، بلکه تصویری است از جامعه‌ای که در آن، پدران سرنوشت را با دستان خود می‌نویسند و پسران را در چاه گذشته، در باتلاق تقدیر، و در جهنمی که نامش خانه است، مدفون می‌کنند. علی و رضا، دو برادری که از یک خون‌اند اما از دو دنیا؛ یکی غرق در کتاب، دیگری غرق در نفرت و انتقام، اما هر دو در یک گور دسته‌جمعی از رویاهای بربادرفته گرفتارند. خانه‌شان، کهنه، پوسیده، و لبریز از خاطراتی است که باید ویران شود، اما مگر گذشته را می‌شود خراب کرد؟ مگر می‌توان خانه‌ای را که دیوارهایش با زخم و توهین و کابوس سرپا مانده، از نو ساخت؟
علی، شخصیتی است که در تلاش برای شکستن این چرخه، به کتاب‌ها و سینما پناه می‌برد. نمادگرایی واضح در حضور «برادران کارامازوف» داستایفسکی در کتابخانه‌ای که او کار می‌کند، بر این نکته تأکید دارد که علی نیز درگیر سؤالات هستی‌شناسانه و اخلاقی است. آیا می‌توان در دنیایی که پر از بی‌عدالتی، خشونت و خیانت است، خوب ماند؟ یا آنکه اخلاق صرفاً یک توهم است و انسان‌ها در نهایت به حیواناتی شکارگر بدل خواهند شد؟
بازی حامد بهداد در «پیرپسر» همچون آتشی زیر خاکستر است؛ بی‌صدا و وحشی، اما در هر لحظه آماده انفجار. حضور او در نقش علی، با تلاشی بی‌وقفه برای فرار از دنیای پوچ و زخم‌خورده‌اش، مخاطب را در موقعیتی قرار می‌دهد که حتی در لحظات خاموشی، تنش و دردی بی‌پایان را حس می‌کند. بهداد توانسته به‌طرزی بی‌نظیر بین بی‌رحمی و آسیب‌پذیری این شخصیت معلق باشد.
و پدر؛ پدری که نامش غلام است، اما هیچ‌وقت نوکر کسی نبوده، جز عقده‌ها و خشم‌های فروخورده‌اش با بازی خیره‌کننده و بی‌نظیر حسن‌پور شیرازی. لبخندش هم حتی چیزی شبیه دندان‌ نشان‌ دادن یک گرگ زخمی است. مردی که روزگاری خیانت کرد، عشق را از زن‌های زندگی‌اش دریغ کرد، پسرانش را تحقیر کرد، و حالا که به آخر خط رسیده، دست از انتقام از دنیا نمی‌کشد. او زنده است، اما مثل مرده‌ها زندگی می‌کند، و خانه‌اش قبرستانی است که در آن، رویاها زنده‌به‌گور می‌شوند. رضا (محمد ولی‌زادگان با بازی تلخ، محکم و گزنده‌اش)؛ برادری که بین تسلیم و طغیان معلق است. او نه مثل علی رویای فرار دارد، نه مثل غلام دست از سلطه کشیده است. رضا، مثل آینه‌ای است که دو تصویر را با هم منعکس می‌کند: نیمه‌ای که می‌خواهد فرار کند و نیمه‌ای که در همان چرخه نفرین‌شده باقی می‌ماند. او هم مثل پدرش دست بزن دارد، خشم در گلویش گیر کرده، اما هنوز ته چشم‌هایش چیزی از ترس کودکی مانده است. او به اندازه علی رویاپرداز نیست، اما به اندازه غلام هم در تاریکی غرق نشده است. شاید اگر علی را نداشت، مسیرش همان مسیر غلام می‌شد، و شاید اگر غلام را نداشت، مثل علی کتاب می‌خواند. اما او «رضا» است؛ مردی که نه فرصت رویاپردازی دارد، نه مجال سلطه. اما مگر در این خانه، عشق جایی دارد؟ رعنا (با بازی تأثیرگذار و هوشمندانه لیلا حاتمی) هم مثل بقیه زخمی است، اما یاد گرفته زخم‌هایش را پنهان کند، با خنده، با حضور در جمع‌هایی که فلسفه را می‌فهمند اما زندگی را نه. او بازی را بلد است، اما علی، هنوز کودک است. هنوز فکر می‌کند می‌توان از این خانه، از این تاریخ، از این چرخه بیرون زد. اما مگر می‌شود؟ مگر اجازه می‌دهند؟ «پیرپسر» فقط یک داستان نیست، خودِ سینماست. نه فقط در اشاره‌هایش به «برادران کارامازوف»، نه فقط در عشق علی به فیلم و تصویر، بلکه در ذات خود، در زبانش، در میزانسن‌هایی که حرف می‌زنند، در دیالوگ‌هایی که مثل پتک فرود می‌آیند. فیلم از اولین نمایش تا آخرین صحنه، تپش دارد، خشونت دارد، درد دارد. هیچ‌چیز در آن قراردادی نیست، هیچ لحظه‌ای از سر تصادف شکل نمی‌گیرد. هر قاب، زخم دارد. فیلم، ضربه می‌زند، زخمی می‌کند، خفه می‌کند. انگار که پدر، دست‌هایش را روی گلوی تماشاگر هم گذاشته باشد و تا لحظه آخر فشار دهد. لحظه‌ای که حقیقت مثل تیغ فرو می‌رود، خون جاری می‌شود، و دیگر هیچ‌کس زنده نمی‌ماند. «پیرپسر»، یک تراژدی یونانی در دل خیابان‌های تهران است. خانه‌ای که در آن پسران، قربانی پدر می‌شوند، عشق در سایه‌ خشونت از بین می‌رود، و انتقام، تنها ارثیه‌ای است که باقی می‌ماند. فیلم، سنگینی‌اش را روی سینه‌ات می‌گذارد و حتی پس از پایانش از تو جدا نمی‌شود. کاش نمی‌دیدی. کاش هیچ‌کس چنین سرنوشتی را نمی‌دید. فیلم تمام نمی‌شود، سنگینی‌اش در رگ‌های تو جاری می‌شود. کاش هیچ‌کس چنین سرنوشتی را نبیند.

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • جهان
  • اقتصادی
  • زیست بوم
  • گزارش
  • علم و فناوری
  • ایران زمین
  • ورزشی
  • حوادث
  • اجتماعی
  • فرهنگی
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
<
۱۴۰۳ بهمن
>
ش
ی
د
س
چ
پ
ج
۲۹ ۳۰ ۱ ۲ ۳ ۴ ۵
۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲
۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹
۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۶
۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۱ ۲ ۳
۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰
شماره هشت هزار و ششصد و هفتاد و چهار
 - شماره هشت هزار و ششصد و هفتاد و چهار - ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
۱۵