فارن افرز ماهیت و پیامدهای سیاست «اول امریکا»ی ترامپ را بررسی کرد

اقتدار خودخواسته یا انزوای خودساخته؟

برخی ناظران معتقدند که دولت دوم ترامپ، نویدبخش احیای واقع‌گرایی در سیاست خارجی امریکاست. رابرت اوبراین که در دولت اول ترامپ مشاور امنیت ملی بود، در مقاله‌ای در «فارن افرز» با اشتیاق وعده «بازگشت واقع‌گرایی با چاشنی جکسونی» را داد. این دیدگاه بشدت اشتباه است. واقع‌گرایان اغلب، گاهی بشدت، درمورد بهترین مسیر عمل اختلاف‌نظر دارند، بنابراین به‌راحتی نمی‌توان گفت که «سیاست خارجی واقع‌گرایانه» چیست، اما به راحتی می‌توان گفت که چه چیزی نیست و برند «اول امریکا»ی دونالد ترامپ هم اساساً واقع‌گرایی نیست. واقع‌گرایی با این فرض آغاز می‌شود که در سیاست جهانی، آنارشی حاکم است: هیچ مرجع نهایی نمی‌تواند اختلافات را حل‌و‌فصل کند یا خویشتنداری را تضمین کند و در این زمینه، لازم است نسبت به توانایی‌های دیگران و تهدیدهای بالقوه‌ای که ممکن است ایجاد کنند، هوشیار بود. واقع‌گرایان همچنین با مجموعه‌ای از فرضیات مشترک درمورد قدرت و درگیری متمایز می‌شوند. آنها اختلافات بین دولت‌ها را عموماً نه به‌عنوان سوء‌تفاهم یا اختلاف‌نظر بر سر موضوعات قابل‌حل، بلکه به‌عنوان مظاهر جاه‌طلبی‌های متضاد می‌بینند. واقع‌گرایی فرض می‌کند که در سیاست جهانی هیچ‌چیز واقعاً حل‌و‌فصل نمی‌شود؛ کشورها دائماً در حال رقابت برای کسب جایگاه و مزیت هستند. پس از پایان یک‌سری مناقشات سیاسی، چالش‌های جدیدی ظهور می‌کنند: به عنوان مثال، پس از جنگ جهانی دوم، جنگ سرد رخ داد. این مسأله، غریزه واقع‌گرایانه برای احتیاط را تقویت می‌کند، زیرا اگرچه نمی‌توان فراتر از افق را دید، اما تقریباً مسلم است که حتی پس از قاطع‌ترین پیروزی‌ها، درگیری‌های سیاسی جدید و اغلب غیرمنتظره‌ای در کمین هستند. در نتیجه، واقع‌گرایان رویکرد جنگ را نه‌تنها با این سؤال که «آیا ما پیروز خواهیم شد؟» (یعنی، آیا اهداف سیاسی که برای آن وارد جنگ شدیم، محقق شده است) بلکه حتی در صورت موفقیت، با این سؤال که «روز بعد چه اتفاقی می‌افتد؟» نیز بررسی می‌کنند. این امر به رهبران اجازه می‌دهد تا انتخاب‌های واقع‌بینانه و گاه حتی اسفناکی داشته باشند و منافع خاص رهبران فردی یا گروه‌های مورد‌علاقه را به نفع منافع ملی کنار بگذارند: حفاظت در برابر تهاجم نظامی خارجی، حفظ استقلال سیاست داخلی و ایجاد یک محیط بین‌المللی که فرصت‌ها را ارائه می‌دهد و در عین حال خطرات را کاهش می‌دهد. اما دستور کار «اول امریکا»ی ترامپ از این مفروضات یا اصول اساسی واقع‌گرایانه ناشی نمی‌شود. به همین دلیل است که رویکردهای احتمالی او نسبت به مهم‌ترین مسائل پیش‌روی واشنگتن، یعنی رقابت با چین، جنگ روسیه و اوکراین، ثبات اقتصادی جهانی و درگیری در خاورمیانه، احتمالاً شباهتی به یک سیاست خارجی واقع‌گرایانه نخواهند داشت.

جاناتان کرشنر/ استاد دانشگاه بوستون
مترجم: امیر فرشباف

واقع‌بین باشید!
اگرچه هرگز یک «سیاست خارجی واقع‌گرایانه» واحد وجود نخواهد داشت، اما گرایش‌های واقع‌گرایانه قابل درکی وجود دارد. واقع‌گرایان عموماً نسبت به قدرت بازدارندگی قوانین بین‌المللی بدبین هستند، در بیشتر موارد (اما نه همه موارد) تمایلی به قضاوت درمورد ادعاهای برتری اخلاقی ارائه شده توسط طرف‌های مخالف در درگیری‌های بین‌المللی ندارند و عموماً از طرح‌های بلندپروازانه برای حل‌و‌فصل درگیری‌های دوردست از طریق استفاده از زور محتاط هستند. از این گرایش‌ها، تعدادی از اصول اساسی ناشی می‌شوند؛ این اصول می‌توانند طیفی از گزینه‌های سیاستی را پیشنهاد کنند. با این حال، قابل‌توجه است که ترامپ تا چه اندازه این باورها را رد می‌کند.
واقع‌گرایی می‌تواند حسابگرانه و بی‌رحم باشد، اما به‌طور غریزی خشونت‌آمیز نیست یا نسبت به پیامدهای اخلاقی انتخاب‌های سیاستی بی‌تفاوت نیست. بازیگرانی در سیاست جهانی که بی‌رحمانه از زور استفاده می‌کنند، گاهی اوقات به‌عنوان واقع‌گرا نامیده می‌شوند (و گاهی اوقات تحسین هم می‌شوند). اما همان‌طور که کلاوزویتس آموخت، استفاده از زور تنها درصورتی موفقیت‌آمیز تلقی می‌شود که به اهداف سیاسی که به خاطر آن مطرح شده است با هزینه قابل قبول دست یابد. او توصیه کرد: «هیچ‌کس جنگی را آغاز نمی‌کند - یا به عبارت بهتر، هیچ فرد عاقلی نباید این کار را انجام دهد - بدون اینکه ابتدا در ذهن خود روشن کرده باشد که قصد دارد از آن جنگ به چه چیزی دست یابد؛ مقصود سیاسی، هدف است.»
سیاست خارجی درمورد به‌دست آوردن اهدافی است که در عرصه جهانی اراده کرده‌اید، یک خوانش سطحی از ماکیاولی ممکن است این پند گزینشی را به دست دهد که بهتر است یک شاهزاده مورد ترس واقع شود تا مورد محبت؛ با وجود این، در سیاست جهانی، تنها یک احمق می‌خواهد مورد تنفر واقع شود. توانایی بسیج نفوذ سیاسی و استفاده عاقلانه از آن، عامل کلیدی موفقیت یا شکست با معیار اساسی دستیابی به اهداف در عرصه بین‌المللی است؛ اما برند «اول امریکا»ی ترامپ در سیاست بین‌الملل چندان خوب نیست. رقابت ایالات متحده با چین را در نظر بگیرید. در طول جنگ سرد، آخرین رقابت قدرت‌های بزرگ که واشنگتن با آن روبه‌رو بود. دیپلمات، جورج اف. کنان، چالشی را که ایالات متحده با آن روبه‌رو بود و اهدافی که به‌دنبال آن بود را دارای ماهیتی سیاسی (به جای نظامی) توصیف کرد. تهدید اصلی این نبود که اتحاد جماهیر شوروی بزودی اروپای غربی را از طریق فتح نظامی به امپراطوری خود اضافه خواهد کرد، بلکه این بود که با گذشت زمان، کل قاره به آرامی به حوزه نفوذ شوروی کشیده خواهد شد. حال، صرف‌نظر از اینکه روابط ایالات متحده و چین در مقطع کنونی یک جنگ سرد جدید محسوب می‌شود یا خیر، ارزیابی جورج کنان صادق است. خطر اصلی این نیست که چین با بی‌پروایی در تلاشی خودشکن برای هژمون منطقه‌ای شدن، به همسایگان خود حمله کند؛ بلکه خطر این است که چین ممکن است به سلطه سیاسی بر آسیای شرقی دست یابد.
به همین دلیل، از دیدگاه واقع‌گرایانه، اگرچه آمادگی نظامی ایالات متحده مهم است، اما سنگ بنای یک پاسخ خردمندانه به چالش چین، ایجاد مشارکت‌های سیاسی نزدیک (و اتحادهای متعهدانه) با بازیگران کلیدی منطقه خواهد بود. با این حال، ترامپ نگرشی عجیب نسبت به اتحادها از خود نشان می‌دهد و آنها را نه به‌عنوان سازوکارهایی برای تقویت حساسیت‌های مشترک، بلکه بیشتر به عنوان پیشنهادهای زیانده که توسط «سوءاستفاده‌کنندگان ناسپاس از سخاوت امریکا پر شده‌اند»، می‌بیند. اکنون این کشورها باید ارزیابی کنند که آیا واشنگتن یک شریک سیاسی قابل‌اعتماد خواهد بود یا خیر. اگر به نظر برسد ایالات متحده دمدمی‌مزاج یا غیرقابل اعتماد است، ممکن است چین بر منطقه مسلط شود، نه از طریق فتح نظامی، بلکه در نتیجه محاسبات کسانی که نتیجه می‌گیرند هیچ جایگزین عملی‌ای برای پذیرش خواسته‌های آن وجود ندارد.
بی‌میلی ترامپ به اتحادها احتمالاً انتخاب‌های او را درمورد جنگ اوکراین نیز شکل خواهد داد. از دیدگاه واقع‌گرایانه، این در خدمت منافع ملی امریکاست که در جهانی زندگی کند که در آن جنگ‌های تجاوزکارانه توسط قدرت‌های استبدادی جاه‌طلب شکست می‌خورند تا اینکه موفق شوند.

رئالیسم منسوخ در خاورمیانه
از دیدگاه واقع‌گرایانه، زمان آن فرا رسیده است که تضمین‌های امنیتی امریکا در خلیج فارس را مورد بازنگری قرار دهیم که ممکن است نیم قرن پیش منطقی به نظر می‌رسید، اما اکنون آشکارا منسوخ شده است. همچنین دشوار است که ببینیم چگونه ارائه یک چک سفید به اسرائیل برای سیاست‌های توسعه‌طلبانه خود در کرانه باختری، منافع ملی امریکا را پیش می‌برد. با این حال، در ارزیابی متحدان دیرینه واشنگتن، به نظر می‌رسد ترامپ از ادامه حمایت واشنگتن از نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، راضی است. ترامپ همچنین از تعهدات نظامی ایالات متحده در خلیج فارس ناراحت به نظر نمی‌رسد و درمورد مقابله با دشمن اصلی واشنگتن در منطقه، ایران، به تندی صحبت کرده است. اما ایالات متحده اکنون بزرگ‌ترین صادرکننده انرژی جهان است و با تهدیدهای فزاینده‌ای در مناطق دیگر روبه‌رو است. بنابراین، یک واقع‌گرای حقیقی پیشنهاد می‌کند که واشنگتن با آرامش خود را از وعده‌های دفاع از خلیج فارس رها کند و هشدار می‌دهد که تلاش امریکا برای از بین بردن برنامه هسته‌ای ایران با زور، یک اشتباه فاجعه‌بار خواهد بود.

دهان باز!
واقع‌گرایی اغلب در تصور عامه با سرسختی مرتبط است و اگرچه اغلب ضروری است که قاطعیت را به دشمنان منتقل کند، واقع‌گرایان زحمت لفاظی‌های پوچ را به خود نمی‌دهند و به ندرت خودنمایی می‌کنند.
در مقابل، ترامپ بویژه در هفته‌های اخیر پر سر و صدا بوده است. ترامپ علاوه بر تهدیدهای مکرر برای تصرف کانال پاناما، از پیام کریسمس برای تحقیر نخست‌وزیر کانادا استفاده کرد و پیشنهاد کرد که اگر کشورشان به پنجاه و یکمین ایالت امریکا تبدیل شود، کانادایی‌ها وضعیت بهتری خواهند داشت. اما واقع‌گرایان از تضعیف یکی از بزرگ‌ترین مزایایی که ایالات متحده مدت‌ها به عنوان یک قدرت جهانی از آن برخوردار بوده است، یعنی روابط فوق‌العاده گرم با نزدیک‌ترین همسایگان خود، بیزار خواهند بود. ترامپ همچنین به صراحت در مورد استفاده از تاکتیک‌های قهری برای جذب گرینلند صحبت و ادعا کرد «ایالات متحده برای اهداف امنیت ملی‌اش به آن نیاز دارد». اگرچه واقع‌گرایان به لفاظی اهمیت زیادی نمی‌دهند، اما چنین صحبت‌هایی می‌تواند - به‌طور بدی - با شکل دادن به انتظارات بین‌المللی در مورد مقاصد امریکا به ضرر منافع ایالات متحده، تمام شود.
تصور کنید که احساسات مشابهی توسط رهبر یک قدرت بزرگ دیگر ابراز شود؛ حرف زدن آسان است  اما اغلب می‌تواند نتیجه معکوس داشته باشد. این امر در لفاظی‌های ترامپ در مورد نقش بین‌المللی دلار امریکا آشکارتر است. او در جریان مبارزات انتخاباتی 2024 به دروغ ادعا کرد: «بسیاری از کشورها در حال ترک دلار هستند.» او با تکبر گفت: «آنها با من دلار را ترک نخواهند کرد. من خواهم گفت: اگر دلار را ترک کنید، با ایالات متحده تجارت نخواهید کرد، زیرا ما تعرفه 100 درصدی بر کالاهای شما اعمال خواهیم کرد».
با این حال، در نهایت، آینده دلار به عنوان یک ارز بین‌المللی عمدتاً توسط انتخاب‌های جمعی بازیگران خصوصی ناهماهنگ تعیین خواهد شد، که شناسایی اکثر آنها غیرممکن خواهد بود. پول بین‌المللی بر اساس اعتماد عمل می‌کند: مردم می‌خواهند از آن استفاده کنند؛ تلاش برای مجبور کردن دیگران به استفاده از دلار، در واقع آنها را کمتر به استفاده از آن ترغیب می‌کند  و اعتبار آن را تضعیف می‌کند.
با توجه به اولویتی که کشورها برای حفظ استقلال سیاستی و پیشبرد منافع خود قائل هستند، واقع‌گرایان فرض می‌کنند که دولت‌ها ترجیح می‌دهند تحت فشار قرار نگیرند و در صورت امکان در برابر زورگویی مقاومت خواهند کرد. تکبر و زدن بی‌دلیل ضربات تند، واقع‌گرایی نیست. ریموند آرون فیلسوف، ماهیت خودشکن بودن چنین رفتاری را به تفصیل بیان کرد که همواره «ترس و حسادت سایر دولت ها» را برانگیخته و به جای تقویت توان ملی، آن را تضعیف کرده و از سوی دیگر، متحدان را به سوی بی‌طرفی و بی‌طرف‌ها را به اردوگاه دشمن سوق می‌دهد. «توسیدید» نیز پدیده مشابهی را در آغاز جنگ «پلوپونزی» مشاهده کرد و خشم گسترده‌ای را که علیه آتن احساس می‌شد گزارش داد. او نوشت، به دلیل سال‌ها خودبینی آتنی‌ها، احساسات مردم بسیار بیشتر به سمت اسپارت‌ها متمایل شد و نهایتاً آتن شکست خورد.

حمایتگری داخلی یا
تجارت جهانی؟
شعار کلیدی «اول امریکا»ی ترامپ، این پویایی را در نظر نمی‌گیرد: «تکلیف حمایت‌گرایی داخلی»، چه به خاطر خود آن و چه به عنوان یک تاکتیک مذاکره با هدف وادار کردن دیگران به اجرای خواسته‌های امریکا. حمایت‌گرایی داخلی ایالات متحده منجر به تلافی خواهد شد که به اقتصاد این کشور که سالانه حدود 3 تریلیون دلار کالا و خدمات صادر می‌کند و حتی برای تولید داخلی به محصولات واسطه‌ای وارداتی متکی است، بشدت آسیب می‌زند و قیمت داخلی کالاهای قابل تجارت را بشدت افزایش می‌دهد. حمایت ترامپ از تعرفه‌ها و سایر موانع تجاری نیز فرصت‌هایی را برای دیگران ایجاد می‌کند. در ماه دسامبر، اتحادیه اروپا به یک پیمان تجاری با چهار کشور امریکای جنوبی دست یافت و یکی از بزرگ‌ترین مناطق تجاری جهان را تشکیل داد. چین نیز به طور مشابه در نیمکره غربی پیشرفت‌های اقتصادی مهمی را به دست می‌آورد. سیاست‌های تجاری تهاجمی ترامپ، حتی اگر موفق به کسب امتیازات اکراه‌آمیز از دیگران شود، اهداف سیاست خارجی گسترده‌تر ایالات متحده (مانند مهار وسعت نفوذ سیاسی چین) را تضعیف می‌کند، به پریشانی اقتصاد جهانی کمک می‌کند و کشورهای دیگر را نسبت به تلاش بعدی واشنگتن برای اعمال نفوذ خود محتاط می‌کند.
 
رویکرد شکست خورده
بیشتر واقع‌گرایان در اندیشیدن به سیاست خارجی با «آرنولد ولفرز»، دیپلمات و محقق، همدل هستند که اصطلاح «اهداف محیطی» را ابداع کرد. همان‌طور که ولفرز نوشت، اگرچه دولت‌ها باید بقای خود را در اولویت قرار دهند، آنها فقط در موارد نادری با مشکل بقا روبه‌رو هستند. مثل همیشه، واقع‌گرایان در مورد تاکتیک‌های خاصی که بهترین راه برای دستیابی به اهداف محیطی خواهند بود، اختلاف نظر خواهند داشت، اما به خوبی درک می‌کنند که همزیستی با دوستان به همان اندازه برای امنیت ملی ضروری است که قاطعیت سنجیده با دشمنان.
در اینجا نیز، سیاست «اول امریکا» نسبت به تأکید واقع‌گرایانه بر درازمدت چشم پوشی می‌کند: این رویکردی کوته‌بینانه، سوداگرانه و خودخواهانه است. ترامپ هر تعاملی با کشورهای دیگر، چه دوست و چه دشمن را بازی با حاصل جمع صفر می‌بیند که هدف از آن استخراج حداکثر سهم ممکن از دستاوردهای قابل مشاهده است. واشنگتن قبلاً در سال‌های بین دو جنگ جهانی این رویکرد را امتحان کرده بود؛ خواسته‌های کوته‌بینانه امریکا برای بازپرداخت بدهی‌های جنگی، موجب شکنندگی مالی شد که آن هم بحران مالی جهانی سال 1931 را در پی داشت. حمایت‌گرایی داخلی ایالات متحده به طور کلی باعث فروپاشی تجارت جهانی شد. هر دو سیاست به رکود جهانی کمک کرده و آن را عمیق‌تر کردند، که عامل مهمی در به قدرت رسیدن فاشیست‌ها در آلمان و ژاپن بود. آن صورت اولین «اول امریکا» با اینکه عاقلانه می‌نمود، اما بیش از حد احمقانه بود و قطعاً مبتنی بر واقع‌گرایی نبود. نسخه ترامپ نیز واقع بینانه نیست و نتایج آن می‌تواند یک بار دیگر فاجعه بار باشد.

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • جهان
  • اقتصادی
  • زیست بوم
  • گزارش
  • علم و فناوری
  • ایران زمین
  • ورزشی
  • حوادث
  • اجتماعی
  • فرهنگی
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و ششصد و شصت و یک
 - شماره هشت هزار و ششصد و شصت و یک - ۰۴ بهمن ۱۴۰۳