رضا نصری، کارشناس مسائل استراتژیک در گفتوگو با «ایران» مطرح کرد
مذاکره بدون عدول از اصول
ایران، یکی از مهمترین موضوعات سیاست خارجی ایالات متحده است که با آغاز به کار «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور جمهوریخواه روی میز کار او قرار میگیرد. اینکه او سیاست «فشار حداکثری» را همچنان از سر خواهد گرفت یا سیاست تازهای را در قبال تهران در پیش میگیرد، پرسش مهمی است که «ایران» در گفتوگو با رضا نصری، کارشناس مسائل بینالملل در میان گذاشته است. نصری از ضرورت مذاکرات جامع با امریکا بر اساس فرمول مورد نظر ایران میگوید.
ترامپ بزودی دومین دور ریاست جمهوری خود را آغاز میکند، او با چه شرایطی مسئولیت جدید خود را آغاز خواهد کرد؟ آیا تفاوتهایی با دور نخست خود خواهد داشت؟
ترامپ غیرقابل پیشبینی است، اما واقعیت این است که شرایط کلی در صحنه داخلی امریکا نسبت به دور اول ریاست جمهوری او تغییر کرده و این تغییرات میتواند منجر به رفتار متفاوتی از سوی او شود.
اول اینکه این بار با سرمایه سیاسی و اجتماعی قویتری وارد میدان شده است. او پیچ و خمهای واشنگتن را بهتر میشناسد و حامیان قدرتمندتری در اطراف خود جمع کرده است. علاوه بر این، او کنترل مجلس نمایندگان و سنای کنگره را در دست دارد و به دلیل سالها «کیش شخصیت»، به موقعیتی رسیده که میتواند از موانع ساختاری– یا همان چیزی که خودش در سخرانیهایش «استبلشمنت» مینامد– عبور کند. ضمن اینکه این دوره آخرین فرصت او برای ریاستجمهوری است و به نظر میرسد که مصمم است یک میراث تاریخی از خود به جا بگذارد.
رویکرد ترامپ در قبال خاورمیانه به کدام سمت و سو میرود؟ او از نتانیاهو خواسته به جنگهای منطقه پایان دهد. ناظر به این خواست چقدر توافق آتشبس غزه را پیش از مراسم تحلیف او امکانپذیر میدانید؟ و اینکه ادعا میشود ترامپ به جنگ گرایشی ندارد.
گفته میشود نماینده او در امور خاورمیانه به نتانیاهو فشار میآورد تا قبل از مراسم تحلیف اعلام آتشبس کند. احتمالاً ویدئویی که ترامپ اخیراً در شبکههای اجتماعی منتشر کرده و در آن یک تحلیلگر معروف امریکایی نتانیاهو را مقصر جنگهای امریکا دانسته و به او توهین کرده است، در همین راستا و برای افزایش فشار بر نخستوزیر رژیم اسرائیل باشد.
ترامپ با وعده پایان دادن به «جنگهای بیپایان» امریکا وارد کارزار انتخابات شد. او همواره رؤسای جمهور پیشین امریکا– از هر دو حزب- را به اتلاف منابع کشور در جنگهایی که به صورت مستقیم ارتباطی با منافع امریکا ندارند، متهم کرده است. همچنین، حلقهای از مشاوران ارشد او سابقه طولانی در مخالفت با مداخلات نظامی امریکا دارند. با این حال، ترامپ در کنار این موضعگیریها، افرادی جنگطلب و تندرویی مانند مارکو روبیو را نیز در سمتهای کلیدی سیاست خارجی منصوب کرده است. در واقع، به نظر میرسد که او در راستای سیاست اعلامی «صلح از طریق قدرت»، میخواهد پیام دهد که به دنبال صلح است اما برای دستیابی به آن از استفاده از هیچ اهرمی– از جمله نیروی نظامی- ابایی ندارد.
معتقدم ترامپ از چهرههای تندرو مانند روبیو بهعنوان ابزاری برای جنگ روانی استفاده میکند. در یکی از مصاحبههایی که در دوران انتخابات انجام داد، او صراحتاً اعتراف کرد که به مواضع جان بولتون هیچ اعتقادی نداشت، اما برای ترساندن رهبران جهان، او را در دولت اول خود به سمت مشاور امنیت ملی منصوب کرد.
روند همکاری میان ترامپ و تلآویو را در دوره جدید و در قبال ایران چطور میبینید؟
در دولت دوم ترامپ، دو جریان اصلی به طور مشخص حضور دارند. یک جریان انزواطلب که با رویکرد سیاست انزواگرایانه به ترامپ پیوسته است و جریان دیگر که از نومحافظهکاران و جنگطلبان حامی اسرائیل تشکیل شده است. این دو جریان برای تأثیرگذاری بر تصمیمات ترامپ با یکدیگر رقابت خواهند کرد و نتانیاهو و لابی اسرائیل نیز برای تقویت جریان جنگطلب از هیچ تلاشی دریغ نخواهند کرد. اینکه تا چه حد موفق شوند، به عوامل متعددی بستگی دارد. قطعاً کیفیت کنشگری و میزان عاملیتی که بازیگران مختلف در صحنه بینالمللی – از جمله ایران – از خود نشان خواهند داد نیز یکی از این عوامل است.
بار دیگر از تمایل ترامپ به توافق با ایران سخن به میان آمده است. آیا او در این رابطه الگوی خود را همچون چهار سال دولت اول تکرار میکند؟
تا به امروز، ترامپ نشانهای ارائه نداده که بتوان از آن استنباط کرد که قصد دارد سیاست فشار حداکثری را کنار بگذارد. او سیاست خارجی خود را بر اساس دکترین موسوم به «صلح از طریق قدرت» توصیف میکند و بسیار محتمل است فشار حداکثری یکی از مؤلفههای آن باشد. با این حال، معتقدم ایران نباید در قبال این موضوع منفعلانه عمل کند. ابتکار عمل و کنشگری ایران میتواند بر رویکرد ترامپ
اثر بگذارد.
برای این کنشگری برخی ناظران سیاست خارجی از ضرورت پیگیری «تعامل همهجانبه» به جای «تعامل گزینشی» در برابر امریکا میگویند. نظر شما درباره این دیدگاه چیست؟
من قائل به مذاکرات جامع هستم اما با فرمول و رویکردی که خود ایران تعریف میکند. ببینید، یک دسته موضوعات اختلافی میان ایران و امریکا وجود دارد که هرگز دو کشور بر سر آنها توافق نخواهند کرد؛ چرا که این اختلافات به ماهیت و اصول بنیادین دو نظام سیاسی بازمیگردد؛ به عنوان مثال، ایران هرگز اسرائیل را به رسمیت نخواهد شناخت و متقابلاً، امریکا نیز هرگز دست از حمایت از اسرائیل برنخواهد داشت. بنابراین، در این دسته از موضوعات، اساساً زمینهای برای تعامل یا مذاکره وجود ندارد. دسته دوم موضوعاتی هستند که ایران و امریکا در کوتاهمدت – ولو به دلایل متفاوت و متضاد – با یکدیگر منافع مشترک پیدا کردهاند؛ به عنوان مثال، ثبات در عراق و افغانستان برای هر دو کشور حائز اهمیت است. در این موارد دو کشور میتوانند از طریق گفتوگو به نوعی هماهنگی دست یابیند تا از تنشهای غیرضروری جلوگیری کنند، بدون آنکه نیازی به مبادله امتیاز باشد. دسته سوم شامل موضوعاتی است که دو کشور میتوانند با تبادل امتیاز به اهداف تعریفشده خود برسند و همزمان از افزایش تنش جلوگیری کنند؛ برای مثال، در پرونده هستهای، ایران میتواند در ازای لغو تحریمها، نگرانیهای امریکا در مورد فعالیتهای هستهای خود را در حد معقولی برطرف کند.
اگر موضوعات را احصا و به این سه دسته تفکیک کنیم و در قالب یک بسته جامع ارائه دهیم، میتوان بدون لطمه زدن به اصول، آرمانها و اهداف راهبردی بلندمدت کشور، وارد مذاکره «جامع» با امریکا شد. معتقدم این فرمول کاملاً با سیاست «مدیریت تنش» یا «مدیریت تخاصم» که آقای دکتر پزشکیان در دوره انتخابات مطرح کرد، همخوانی دارد و میتواند از تشدید فشارها و تنشها در حد ممکن جلوگیری کند.
تلاش تروئیکای اروپایی برای فعال کردن مکانیسم ماشه را ناظر به چه دلایلی میدانید؟ اگر مذاکرات ایران و امریکا به طور مستقیم به جریان بیفتد تا چه اندازه میتواند بر روند تلاشها جهت فعال کردن ماشه برجام اثرگذار باشد؟
کشورهای اروپایی بدون اذن امریکا به سازوکار حل اختلاف برجام- با مکانیسم موسوم به ماشه- متوسل نخواهند شد.
آنها میدانند با احیای قطعنامههای شورای امنیت، ایران به احتمال زیاد از پیمان NPT خارج خواهد شد که این اقدام نیز رژیم عدم اشاعه را در منطقه و جهان در عمل بلاموضوع خواهد کرد. در واقع، اگر تاکنون اروپاییها ادعا میکردند که از برنامه هستهای ایران نگران هستند، با تضعیف رژیم عدم اشاعه، این نگرانیها به دیگر کشورها نیز تعمیم خواهد یافت. علاوه بر این، افزایش تنش میان ایران و کشورهای غربی، ثبات و امنیت منطقه را بیش از پیش به خطر خواهد انداخت.
به این ترتیب، آنها با یک فضای امنیتی جدید و پیچیده مواجه خواهند شد که آمادگی کافی یا تمایلی برای رویارویی با آن ندارد. به همین خاطر، تنها زمانی به مکانیسم ماشه متوسل خواهند شد که از پشتیبانی امریکا مطمئن باشند و این آمادگی را نیز داشته باشند که وارد یک بازی پُر ریسک شوند. به بیان دیگر، اگر امریکا – به دلیل احتمال دستیابی به یک توافق یا پیشرفت در مذاکرات با ایران – چنین مجوزی را صادر نکند، آنها بهصورت مستقل اقدام نخواهند کرد.