حرفه چیست؛ حرفه ای کیست؟
سعید فلاح فر
پژوهشگر هنر
حرفه ای» اصطلاحاً به کسی گفته میشود که از طریق اشتغال مداوم به یک مهارت خاص، کسب درآمد میکند. مثل عکاس و نقاشی که با حرفه عکاسی و نقاشی امرار معاش میکند و این تعریف ارتباطی به سطح کیفی و هنری ندارد. حرفه با میزان «مهارت» پیوند دارد و «درآمد» با حرفه و عوامل و اقتضائات و ضروریات بازار. در واقع و اصولاً هنرمندان ـ غیر از موارد استثنایی ـ در این تعریف از «حرفه» جای نمیگیرند. همچنین بدیهی است که گردشهای محدود با ارقام نجومی بین دلالان هنری و ورثه هنرمندان و مجموعهداران و صندوقهای مالی و... را (علیرغم همه تأثیرات) نمیتوان معادل با رونق حرفهای این صنف فرض کرد. وضعیت موجود هم این تعبیر را به روشنی تأیید میکند. بنابراین برای پایداری این بخش از جامعه، چارهای نمیماند جز رونق بازار و توسعه کسبوکار حرفههای هنری.
رونق بازار هنر، خصوصاً بازار هنرهای تجسمی هم جذاب است و هم شعار خوبی برای جذابیت. تعداد بالا و رو به افزایش فعالان این حوزه در نقش(خودخوانده) هنرمند هم از این قبیل وعدهها خوشحال میشوند و تصور میکنند بهزودی میتوانند خود را به این سفره خوشآب و رنگ برسانند و کلاهی از این نمد بسازند. اکثریت این افراد را نامطلعین و متوهمین بازار هنرهای تجسمی تشکیل میدهند که آواز دهلی از دور شنیدهاند و بدون اطلاع از سازکارهای ذاتی این بازار، برای آثار و آینده خود خیالپردازی میکنند یا به مقایسه خود با برندگان خوشاقبال بازار میپردازند. بیاینکه قدرت تشخیص کافی میان فعالیت هنری و هنر حرفهای داشته باشند (به معنی کسب موقعیت بازاری و تأمین معاش از طریق هنر) را داشته باشند. این عدم آگاهی هیچ ارتباطی به سطح علمی و هنری این افراد ندارد و در اغلب گروهها دیده میشود. به طوری که این هنرمندان یا ظاهراً هنرمندان، خلق اثر هنری را برای عنوان حرفهای کافی میدانند و از الزامات ورود به بازار غافل میمانند یا منتظر میشوند همین مدعیان رونق بازار هنر این مهم را معجزهوار برایشان انجام دهند. بازار هنر هم مثل هر کالای دیگری، از تولید کالا تا فروش به مشتری نهایی مراحل و شگردهای متعددی دارد که معمولاً از چشم این بخش از تولیدکنندگان اثر هنری مغفول میماند.
از طرفی به محض طرح این دعوی، گروهی هم با دانش سطحی یا به قصد منفعت و موجسواری با ایدههای کلیشهای سرمی رسند. عمده این طرحها و ایدهها هم مربوط به راهاندازی بازار و بازارچههای حضوری و مجازی، اعم از پیشنهاد انواع حراجهای موضوعی و محلی، آرت فر و اکسپو، بازارچه، خریدهای دولتی و... است که نشان میدهد هیچ کدام از این طراحان، غیر از عدم تشخیص پول و ثروت، تفاوت بازار به معنای محل و فرصت معامله را با بازار به معنای ظرفیتهای سرمایه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی درک نکردهاند. مثل اینکه برای رونق بازار مسکن، تعداد املاکیها و صفحه آگهی روزنامهها را افزایش داده باشیم. فهرست بلندی از اقدامات شکست خورده در تهران و سایر استانها هم
ـ فارغ از آمار و اعداد غیرمؤثر ـ گواه این نتیجهگیری است. با اندکی واقعبینی باید گفت، هیچکدام از این طرحها تأثیر ماندگاری در اقتصاد و بازار هنر ندارند و عموماً با تأمین موقت منافع عدهای، ابتر میمانند یا حتی به آشفتگی بازار دامن میزنند. خصوصاً ورود مستقیم دولت به کسب درآمد به جای تولید [بسترهای] ثروت در بازار هنر، مسکن موقتی است که معمولاً درد و آسیب را عمیقتر میکند. الا اینکه نخست هنرمندان با آگاهی و اطلاعات درست، تن به بازار هنر بدهند و متوجه و پذیرای همه عواقب مثبت و منفی آن باشند. (یا به همان خلوت هنرمندانه خود قناعت کنند.) دیگر اینکه اطمینان داشته باشیم، در شرایط کلان سیاسی و اقتصادی فعلی، بهویژه سیاستهای خارجی کشور و روابط بینالملل، رونق فرهنگی و اقتصادی هنر هم مثل هر تجارت و رونق آزاد دیگری، غیرممکن است.