«ایران» دلایل پایان دور از انتظار حکومت سوریه را بررسی می‌کند

غایب بزرگ تحولات شام

مرتضی گل پور
روزنامه نگار

تحولات دوهفته اخیر سوریه یک غایب بزرگ داشت؛ «ملت سوریه.» وقتی دولت‌های منطقه درباره آینده سوریه مذاکره می‌کردند، یا وقتی غربی‌ها پشت پرده در حال تفاهم بودند، نماینده‌ای از «ملت سوریه» در میان نبود.  پس آن جمعیت 23 میلیون نفری ساکن در داخل مرزهای کشوری به نام سوریه چه شدند؟ وقتی معارضین یا مسلحین سوریه که در ادلب حضور داشتند، ترکیبی از ترک‌ها، عرب‌ها، ازبکستانی‌ها، اروپایی‌ها یا حتی چچنی‌ها و تاجیکستانی‌ها بودند، قطعاً نمی‌توان فاتحان دمشق را «ملت سوریه» نامید. مضافاً اینکه پس از جنگ‌های داخلی که بعد از سال 2011 رخ داد، نقاط مختلف این کشور دیگر تحت حاکمیت دولت مرکزی نبود. ادلب در اختیار مسلحین بود، جنوب دست معارضان و شمال در اختیار ارتش دموکراتیک سوریه و شرق در اختیار کردها.
با این حساب، طبیعی است که دولت‌های خارجی در قرار و مدارهای خود برای آینده این سرزمین از «ملت سوریه» مشورت نگیرند و نظر آنان را نپرسند، زیرا وقتی چیزی وجود ندارد، چگونه می‌توان با او گفت‌و‌گو کرد یا اینکه یکی را از آن میان «نماینده ملت سوریه» دانست؟ اما چرا این گونه است و چرا این گونه ماند؟!

سرنوشت تاریخی سوریه
سوریه تاریخ مدون ندارد، یعنی این گونه نیست که در طول تاریخ یک ملت، با یک زبان و فرهنگ مشترک بوده باشد. تاریخ ظهور سوریه در جهان، به تاریخ عثمانی‌ها وابسته است. سوریه امروز بعد از فروپاشی عثمانی در جنگ جهانی اول ایجاد شد؛ زمانی که غرب بدون لحاظ کردن تفاوت‌های فرهنگی منطقه، با یک خط کج و راست، نقشه را کشید و سرزمین‌ها را میان خود تقسیم کردند. درون این خطی که قرار بود سوریه را بسازد، اقوام و گروه‌های مختلف مذهبی و قومی گیر افتادند و چون گیر افتادند، ناچار شدند با هم و تحت یک حاکمیت سیاسی زندگی کنند.

موزاییک ناهمگون
از نظر برخی نخبگان سیاسی، چنین موزاییک ناهمگونی را فقط یک سرکوب مستمر می‌تواند یکپارچه نگه دارد. این یکپارچگی کار ویژه دولت سوریه بود، اما همچون حکومت حسنی مبارک در مصر یا حکومت بن علی در تونس، آن لحظه‌ای که قدرت مرکزی دیگر کارآمد نبود، آن موزاییک تکه‌تکه شد. پس از سال 2011 و در خلال جنگ داخلی طولانی، حکومت سوریه توانست تا حدودی و البته در مناطق محدودی، بار دیگر تلاش کند چیزی تحت عنوان دولت سوریه را سرپا نگه دارد، اما ادامه ضعف اقتصادی، ناکارآمدی‌های اداری، تحلیل زیرساخت‌های اقتصادی و از دست رفتن زیرساخت‌های دیگر، در نهایت آن اندک هیمنه دولت حاکم را نیز از هم پاشید. پیش‌تر در غیاب ملتی که نبود، دولتی وجود داشت تا اعمال حاکمیت کند. حالا حتی همان دولت هم دیگر قدرت برای اداره سرزمین‌ها نداشت.

تکرار سایکس پیکو
در سال 1916 میلادی طی موافقتنامه سایکس-پیکو که برندگان جنگ جهانی اول تنظیم کردند، کشورهای سوریه، عراق، لبنان و فلسطین ناگهان بر صحنه سیاسی جهان ظاهر شدند. حال که بیش از 100 سال از آن موافقتنامه می‌گذرد، احتمالاً قدرت‌های خارجی (جهانی و منطقه‌ای) برای آینده این سرزمین تصمیم می‌گیرند. برخی هم احتمال تکه‌تکه شدن سوریه در آینده را مطرح می‌کنند، اما علت این وضعیت ناشی از این حقیقت است که درون سرزمین سوریه، نیروی یکپارچه‌ای که بتواند اراده خود را بر قدرت‌های بیرون از مرز اعمال کند، وجود ندارد. این نیروی یکپارچه نه از جنس قدرت سخت نظامی، بلکه از جنس قدرت نرم ملی و تاریخ یک وطن است.
سوریه نتوانست تاریخ تازه‌ای هم بسازد. ماشین قدرت یکسان‌ساز حاکم بر سوریه مانع از آن شد تا رشته‌ای از فرهنگ و تاریخ و تجربه مشترک زندگی، یک هویت مشترک بسازد. تجربه سوریه نشان داد چرا تاریخ پایه‌های قدرت هویت و قدرت مشترک یک ملت است.

 

یادداشت 1

سریع ترین دگرگونی در تاریخ معاصر

حسن رسولی
فعال سیاسی اصلاح‌طلب

تحولات سوریه را که پس از توافق آتش‌بس رژیم اسرائیل و لبنان آغاز شد، شاید بتوان سریع‌ترین دگرگونی در تاریخ معاصر این کشور دانست؛ تحولی که متأثر از مؤلفه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی همچون همسایگی با لبنان، اردن، ترکیه و رژیم اسرائیل، نقش سوریه در محور مقاومت، روابط استراتژیک با جمهوری اسلامی ایران، نگاه غرب به نقش سوریه در منطقه و موقعیت ژئوپلیتیک آن بویژه در مرزهای غربی که محل استقرار پایگاه‌های نظامی روسیه بود، قرار داشت.
 با این حال می‌توان به چند نکته در ارزیابی این رویداد اشاره کرد. اول آنکه، سرنوشت حکومت‌های مستبد مبتنی بر پایگاه حداقلی، چیزی جز سرنوشت حکومت 50 ساله سوریه نیست. سوریه دارای اطلس متنوع قومی و مذهبی است. 73 درصد اهل سنت، 8 درصد کرد و سنی، قریب به 15 درصد علوی (در غرب سوریه)، 2 درصد دروزی و 1 درصد هم اقلیت شیعه زندگی می‌کنند. ابتناء حکومت بعث سوریه به پایگاه 12 تا 15 درصدی علوی و برخوردهایی نظیر آنچه در سال 2011 در شهر درعا میان حکومت و مردم رخ داد؛ زخم‌های کهنه‌ای است که مرهم پیدا نکرد. اگرچه با نقش پررنگ ایران، حزب‌الله لبنان و کمک نظامی روسیه از سقوط دمشق در آن زمان جلوگیری شد اما حاکمیت یکپارچه سوریه از بین رفت.
در این بستر لغزان شکاف‌های قومی و مذهبی، ماهیت بسته حکومت نیز بحرانی بر بحران‌ها افزود و چشم حکومت را بر مشکلات سوریه بست. سقوط ارزش پول ملی و بروز مشکلات اقتصادی کار را به جایی رساند که حتی افسران عمدتاً علوی ارتش ماهانه بیش از 200 دلار برای تأمین معیشت دریافت نمی‌کردند. جامعه ناراضی، اقتصاد سقوط کرده، کاهش روحیه وفاداری و مقاومت دولتمردان و نظامیان علوی باعث شد این شرایط پیش بیاید.
حال آنکه اگر اسد و اعضای حزب بعث به دور از سنت حکومت‌های بسته، واقعیات جامعه را در نظر می‌گرفتند امروز شاهد آن نبودیم که معارضان بتوانند شعاع 600 کیلومتری محل اسکان‌شان در ادلب تا دمشق را آزادانه طی کنند. در کنار این عوامل باید به عامل دیگری اشاره کرد و آن وسوسه‌ای بود که 2 سال گذشته از سوی برخی کشورهای عربی، امریکا و اسرائیل مطرح شد؛ اینکه اگر دمشق از ایران و لبنان فاصله بگیرد و به غرب نزدیک شود، آنان دمشق را در بازسازی اقتصادی حمایت می‌کنند. در عمل هم بشار اسد به این وسوسه علامت‌هایی نشان داد و آخرین این علامت‌ها در اجلاس سه هفته پیش ریاض دیده شد. ترسیم علل بحران اخیر سوریه و عاقبت آن و مرتبط دانستن آن با بحران‌های قبلی منطقه می‌تواند رویدادی عبرت‌آموز باشد.
این اشاره لازم است که بیانیه وزارت امور خارجه پیرامون این رویداد بیانیه‌ای متین و واقع‌بینانه بود و به نظر می‌رسد دولت سیاست درستی در قبال سوریه در پیش گرفته است. امنیت هر کشوری در غرب آسیا امنیت ایران است و باید امیدوار بود با تشکیل یک دولت توافقی و مشارکتی در سوریه از بروز دوران طولانی هرج‌ومرج در این کشور مهم منطقه جلوگیری شود.

 

یادداشت 2

جایگاه راهبردی اسد برای روسیه از دست رفت

الهه کولایی
استاد دانشگاه تهران

در آغاز بهار ۲۰۱۱ یعنی در حدود ۱۳ سال پیش گروهی از جوانان سوری در شهر درعا در جنوب غربی سوریه، نقاشی‌هایی در مخالفت با حکومت سوریه روی دیوارهای مدرسه کشیدند که با یورش نیروهای حکومتی روبه رو شدند. پس از آنان، معترضان به خیابان‌ها آمدند و دامنه «انقلاب‌های عربی» در سوریه هم گسترده شد.
 ولی جامعه و حکومت در این کشور با تونس و حتی مصر، بسیار تفاوت داشت. میلیون‌ها نفر در جریان شکل‌گیری «جنگ داخلی» در سوریه، از شهر و کشورشان گریختند و هزاران نفر از آنان در دریای مدیترانه غرق شدند و به آرزوی خود دست نیافتند.
اقلیت حاکم بر سوریه، نظامی ناکارآمد و وابسته را سر پا نگه‌داشت.  در حالی که ترکیب جمعیتی این کشور، بستر مناسبی را برای رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای فراهم کرده است. معادلات قدرت در میان این بازیگران، در دوره پس از ۷ اکتبر و گسترش اقدام‌های نظامی اسرائیل در منطقه غرب آسیا، شرایط را با طراحی فعالانه ترکیه به گونه‌ای دگرگون کرد که  نیروهای بنیادگرا، با پشتیبانی همه جانبه بازیگران مخالف اسد، زمینه را برای پایان حکومت او فراهم آوردند.
اسد از نشانه‌های تغییر در روابط قدرت‌ها در منطقه و تحول در رویکرد کشورهایی چون روسیه، متحد سنتی‌اش بازداشته است. روسیه که در جنگ اوکراین، شرایط جدی‌تری را برای دادوستد با رقیبان پرقدرت خود پیش رو دارد، پشتیبانی از اسد در جایگاهی راهبردی را رها کرد تا به عرصه‌های مهم‌تر بپردازد.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و ششصد و بیست و پنج
 - شماره هشت هزار و ششصد و بیست و پنج - ۱۹ آذر ۱۴۰۳