ایران پای درد دل دانشجویان نشست
نه دل رفتن، نه پای ماندن
بین رفتن و ماندن مردد هستند. ایدههایی در سر دارند که چندان پخته نیست، اما چیزی که به آن اطمینان دارند این است که رفتار دولت جدید و عملیشدن وعدههایی که داده در مجاب کردنشان برای ماندن بسیار مؤثر است. این بخشی از حرفهای دانشجویانی است که بین رفتن و ماندن قرار دارند اما قلبشان برای ایران و ساختن آینده آن میتپد.
سهیلا نوری
خبرنگار
«ندا» یکی از همین دانشجویانی است که تردید دارد برود یا بماند و در آبادانی ایران سهیم باشد، دانشجوی سال دوم دانشگاه صنعتی شریف است. سیاستگذاریهای دولت چهاردهم مهمترین تأثیر را در تصمیمگیری او و دانشجوهای امثال او دارد؛ موضوعی که امروز برای گروهی از دانشجویان بیمعنا است و تحت هر شرایطی در حال سپری کردن دوران تحصیل هستند تا زودتر رزومه خود را برای کشوری بفرستند که تحقق آرزوهایشان را در آن جست وجو میکنند.
«حتی برای یک درصد هم به ماندن فکر نمیکنم. به مرحلهای رسیدهام که هیچ اتفاقی در فضای دانشگاه من را از تصمیمی که گرفتهام منصرف نمیکند. همه حرفهایی که در سالهای گذشته خطاب به ما دانشجوها زده میشد یا وعدههایی که در دولت جدید میدهند برای من و دانشجوهایی که شبیه من فکر میکنند چیزی بیشتر از شعار نیست و تصمیم ما را برای رفتن تغییر نمیدهد.»
اینها حرفهای «امیرعلی» است که ترم پنجم رشته اقتصاد را در دانشگاه تهران سپری میکند. دانشجوی بااستعدادی که با رتبه بسیار خوب وارد این دانشگاه شد، اما تنها انگیزهای که او را هر روز قویتر از روز قبل به جلو میراند، یک رزومه دهانپُر کن برای چند کشوری است که قصد دارد با پایان تحصیلاتاش در ایران، آیندهاش را در یکی از آنها بسازد.
متولد دهه 80 و از دسته آن جوانهایی است که حرفهایش را بدون رودربایستی به زبان میآورد. از او در مورد تغییراتی که طی دو سال اخیر در فضای دانشگاه به چشم دیده میپرسم و با صراحت پاسخ میدهد: «سال قبل عضو اصلی یکی از نهادهای دانشگاه تغییر کرد و بر اساس گمانهزنیها متوجه شدیم با آمدن او تحمل فضای دانشگاه برای دانشجوها خیلی سخت میشود برای همین چند روزی کف حیاط دانشگاه به نشانه اعتراض نشستیم و به این ترتیب آن فرد تغییر کرد. اما همچنان این بخش به روابط دانشجوها در محیط دانشگاه اعتراضاتی داشت و مدام از دانشجوها کارت دانشجویی میگرفت که خوشبختانه این رفتارها در چند ماه اخیر کمرنگتر شده است. اما مثلاً وضعیت غذای سلف دانشگاه هنوز سر و سامان نگرفته است. از دو هفته پیش بعضی از دانشجوها داخل غذا حشره دیدند. انجمن صنفی دانشگاه را در جریان قرار دادیم و چند روزی هم از خانه غذا بردیم تا غذای سلف بماند و مسئولان به فکر راهحل بیفتند که خب هنوز نتیجه قطعی نگرفتیم.»
امیرعلی در مقایسه فضای دانشکده اقتصاد با سایر دانشکدهها میگوید: «محوطه دانشکده ما چندان وسیع نیست، اما جای شکر دارد که مثل محوطههای وسیع دانشکده فنی و پردیس مرکزی نیست. راستش را بخواهید همین رفتار با دانشجوها، حضور اساتیدی که در حد یک استاد واقعی نیستند و انواع و اقسام مشکلاتی که در یک دانشگاه دولتی به چشم دیدهام باعث شده حتی نظری در مورد آینده ایران هم نداشته باشم. از یکی دو سال قبل باورم شده که دیگر شرایط تغییری نمیکند و تنها تلاش من این است که انسان خوبی باشم و هرچه زودتر یک کارنامه قابل قبول برای ارائه به کشورهایی داشته باشم که قدر دانشجویی مثل من را میدانند و آنجا آینده بهتری در انتظار من است.»
«امیرعلی» با اشاره به اینکه پیشرفت یک دانشجو منوط به اطمینان او از حال و آیندهاش است، باور دارد دانشجویی که برای هزینههای امروزش دودوتا چهارتا نکند، نگران صحبت کردن با یک دانشجوی خانم در محیط دانشکده نباشد و به واسطه آزادی ذهن از آینده و چالشهای آن مطمئن باشد، با پیشرفت فاصله زیادی نخواهد داشت، اما در مقابل دانشجویی که مدام با انواع و اقسام استرسها دست و پنجه نرم کند، دور از انتظار نیست که پیشرفت را در افقهای دورتر جستو جو کند.
بمانم یا بروم؟
«ندا» در نقطه مقابل «امیرعلی» قرار دارد. آینده را چندان تاریک نمیبیند، اما از آن اطمینان هم ندارد. با اینکه علاقهمند نیست به مسائلی غیر از امور تحصیلی ورود کند، اما در دانشگاهی درس میخواند که کانون توجه است و اتفاقات جامعه در کنشگری دانشجویان آن تأثیر مستقیم دارد. دانشگاهی که امروز میزبان رئیس جمهوری است. بعد از فروکش اعتراضات دانشجویی در سال 1401 وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و در رشته متالوژی درس میخواند. در مورد انتظاری که از مسئولان دولت مسعود پزشکیان دارد تا فضای دانشگاه برای او و همنسلهایش امیدبخشتر از پیش شود، میگوید: خوشبختانه امروز جو دانشگاه به نسبت دو سال قبل آرامتر و فضای دانشگاهها سالمتر و درسمحورتر شده است، اما همچنان با بالا و پایینهای جامعه جو دانشگاه صنعتی شریف هم متلاطم میشود. اما توقع من و دانشجوهای مثل من این است که بین فضای تحصیلی و سیاسی فاصله بیشتری بیفتد تا به ذهن، تفکر و ایده برتر اهمیت بیشتری داده شود و شاهد رشد بیشتری باشیم.»
از ندا در مورد اساتید دانشگاه میپرسم و او بازگشت دو استاد دانشکدههای مواد و کامپیوتر را اتفاق امیدوارکنندهای میداند که انگیزه را در دانشگاه بیشتر کرده اما نکتهای که ندا هم به آن اشاره میکند این است که طی چند ماه اخیر فضای دانشگاه به لحاظ پوشش دانشجویان آرامتر و آزادتر شده و امیدوار است این وضعیت تغییر نکند. به گفته او در سال گذشته بعضی از دانشجویان به واسطه دوربینهایی که در محیط دانشگاه نصب شده تذکر گرفته بودند که این موضوع هم در ماههای اخیر تکرار نشده است.
همین تغییر برخوردهای هرچند ساده، «ندا» را به آینده فضای تحصیلی و سیاستگذاریهای دولت جدید امیدوار کرده و باعث شده که بین رفتن از ایران یا ماندن در کشور و نقشآفرینی در حوزه تحصیلیاش هنوز انتخابی قطعی نداشته باشد؛ «هنوز تصمیم من برای ماندن یا رفتن پخته نیست. هم رفتن من سود و صرفه دارد هم ماندنم ولی اگر شرایط برای ماندن امثال من درست بشود، قطعاً دوست دارم در ایران بمانم و به ایران خدمت کنم.»
انتظارات آزاد
باوجود اینکه همه دانشجویان ایران انتقادهای مشترک دارند، دانشجویان دانشگاههای آزاد دغدغههای متفاوتی دارند. آنها که برای ادامه تحصیل هزینه پرداخت میکنند، نسبت به بعضی موضوعات رنجیده خاطرتر از دانشجویان دانشگاههای دولتی میشوند. «شیما» یکی از آنها است. ترم آخر مقطع کارشناسی ارشد در رشته ارتباطات را پشت سر میگذارد و دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات است.
چیزی که او و سایر دانشجویان این دانشگاه را میرنجاند تبعیضی است که میان آنها و دانشجویان خارجی این دانشگاه به واسطه دانشکده امور بینالملل وجود دارد؛ «همزمان با اعتراضات دانشجویی سال 1401 من وارد این دانشگاه شدم و پوشش موضوع مورد توجه مسئولان بود، اما این موضوع در مورد دانشجویان خارجی صدق نمیکرد و نمیکند به طوری که هنوز هم ندیدم به پوشش این دانشجویان تذکر داده شود. در این شرایط مسلم است وقتی میبینیم دانشجویان کشورهای خارجی خیلی راحت با آرایش در محیط دانشگاه تردد دارند، اما سایر دانشجویان خانم به دلیل نپوشیدن مقنعه تذکر میگیرند آزرده بشویم.»
ولی همچنان آنچیزی که من و همدانشگاهیهایم را آزار میدهد تبعیضی است که میان ما و دانشجویان خارجی وجود دارد که البته این آزردگی در میان دانشجویان دهههای هفتاد و هشتاد به مراتب بیشتر و غیر قابل پیشبینیتر از ما دانشجویان دهه 60 است.»
«شیما» درست میگوید. دانشجویان دهه 80 نگاه متفاوتتری دارند و روحیه مطالبهگری آنها قابل چشمپوشی نیست؛ نکته مهمی که صحبتهای «زهره» دانشجوی رشته روانشناسی واحد تهران جنوب آن را تفسیر میکند. ترم هفتم را میگذراند و همزمان با اپیدمی کرونا وارد دانشگاه شده است اما به گفته خودش هرچه گذشت وضعیت دانشگاه بهتر نشد. تنها چیزی که با آغاز دولت چهاردهم توجه این دانشجوی جوان را جلب کرده، تغییر برخورد اعضای یکی از نهادهای دانشگاه است. زهره در اینباره ادامه میدهد: «تا ترم قبل باید مانتوی بلند میپوشیدیم و برای هرکاری که مورد تأیید نبود جواب پس میدادیم، ولی حالا کسی به این مسائل پیش پا افتاده گیر نمیدهد. یک وقتهایی با خودم فکر میکنم کاش در دانشگاههای آزاد که برای هر واحد درسی پول پرداخت میکنیم گروهی بودند که به بیانصافیها و بیمسئولیتیها تذکر میدانند. مثلاً ای کاش وقتی من به عنوان یک دانشجوی روانشناسی 750 هزار تومان برای یک درس عملی پرداخت میکنم ولی حتی درب آزمایشگاه باز نیست که بخشی از آن واحد عملی را در محیطی واقعی آموزش ببینم و این درس تخصصی را مثل یک واحد تئوری 150 تا 200 هزارتومانی پاس میکنم، کسی بود که این موضوع مهم برایش دغدغه بود و به آن رسیدگی میکرد. در این شرایط دیگر سلف دانشگاه و غذای بیکیفیت و نبودن امکانات برای تحقیق و نوشتن مقاله شبیه یک شوخی بچگانه است و همینها باعث میشود بسیاری از ما دانشجویان امیدی به ماندن، مؤثر واقع شدن و حتی اعتراض کردن نداشته باشیم.»
زهره دست روی موضوعاتی گذاشت که مصداق مشت نمونه خروار است؛ مادامی که دانشجویان اقصینقاط ایران در آغوش کشور احساس استقلال عمل و آزادی بیان نداشته باشند، دور از ذهن نیست که تحقق آرزوهایشان را در مرزهای دیگر جستوجو کنند.