روی پنهان تحولات خاورمیانه از یمن تا سوریه چیست؟
چشم های کور رئالیسم
علیرضا حجتی
روزنامهنگار
اتفاقات سوریه که در امتداد جنگ جاری در غزه و لبنان به وقوع پیوست، بار دیگر توجه کارشناسان را به موضوع «بازیگران غیر دولتی» در خاورمیانه جلب کرده است.
نقش آفرینی بازیگران غیردولتی که بعد از پایان جنگ سرد پای خود را به مطالعات بینالملل باز کرد، مناظره جدیدی در نظریات روابط بینالملل و رهیافتهای واقعگرایی و سازه انگاری شکل داد؛ آنهم در فضایی که رئالیسم تنها مرجع کنشگر را واحد سیاسی دولت میدانست.
محور مقاومت طی 2 دهه اخیر، عینک ارزیابی غرب، به عنوان نیروهای نیابتی ایران خوانده و فهم شده است. نگاهی که منطبق بر واقعیات تاریخی منطقه غرب آسیا نیست و برخاسته از نگاه فرمی به روابط بینالملل دارای عناصر وستفالیایی است. خاورمیانه، منطقهای است که همواره در تقاطع تاریخ ایستاده است. خاورمیانه همیشه برای آیندهای که در انتظارش است میان حال و گذشته ایستاده است. این نقطه از جهان قوانین، دستورکارها و نظم مخصوص به خود را دارد که به ریشه در گذشته و نحوه تأسیس دولتهای آن طی قرارداد مشهور سایکس-پیکو برمی گردد. شاید به همین خاطر است که وقایع امروز در منطقه، به نوعی تکرار حوادث تاریخی گذشته به عنوان حقایقی که نادیده گرفته شده، است. خاورمیانه تنها نقطهای از کره زمین است که «امر واقع» در پیوندی ناگسستنی با «تاریخ» قرار دارد.
یک سوء برداشت تاریخی
یک قرن قبل، فاتحان جنگ جهانی اول موسوم به «جنگ بزرگ»، تصمیم به تجزیه «مرد بیمار اروپا» یعنی امپراطوری در حال فروپاشی عثمانی کردند. وزرای خارجه انگلستان و فرانسه طی توافقی محرمانه که در ابتدا «توافقنامه آسیای صغیر» نام داشت، ریشههای یک بحران بیپایان را در منطقه کاشتند. مرزهای دستساز و خط کشیده شدهای که بین دو قدرت استعمارگر اروپایی تقسیم شد، کشورهایی در یک منطقهای ناآرام را در کنار ایران بنیان گذاشت. ماهیت فرقه گرایانه حکومتهای منطقه باعث شده آنها نتوانند در چهارچوب یک دولت وستفالیایی که تنها مرجعیت اعمال حاکمیت و استفاده اجبارآمیز از قدرت را دارد عمل کنند، به همین دلیل بخشی از وظایف سنتی بر عهده شبکهای غیررسمی خارج از قدرت قرار گرفته است. دشمنان و رقبای ایران، تلاش کردهاند در ادبیات خود محور مقاومت را به پراکسیهای ایران تخفیف داده و حول آن مفهومسازی کنند اما رابطه «هویتی» یک محرک قوی در ارتباط بین الاذهانی ایران و محور مقاومت بوده است. به همین دلیل است که مقاومت امروز به بخشی از دولتهای خود تبدیل شده و بازوی اجرایی و کمکی آنها هستند. محور مقاومت همچنین در اتخاذ تصمیمات خود دارای استقلال کامل است.
به همین خاطر است که در دستگاه فاهمه غربی، در بررسی 7 اکتبر و وقوع طوفان الاقصی و اینکه ایران یا حتی حزبالله لبنان از آن اطلاعی نداشتهاند امری عجیب و ناشناخته محسوب میشود. مسألهای که باعث برتری ایران در منطقه شده است نه در قدرت نظامی، بلکه در فرمی است که برای حضور در منطقه اتخاذ کرده است؛ شبکه مقاومتی که در سرتاسر منطقه حضور دارند نه یک دولت-ملت رسمی هستند (Nation-State) و نه نیروهای نظامی مستقیماً گوش به فرمان تهران. ناتوانی عینک غرب در ادراک این شبکه است که باعث عجز آن در نابودی این شبکه شده است. این امر در تحلیلهای برخی از اندیشکدههای غربی پس از ترور شهید سید حسن نصرالله مطرح شد که با حذف نفرات و کادر فرماندهی، حزبالله از بین نخواهد رفت.
شکست طولانی
فیلیپ گوردون از مقامات امریکایی از معدود سیاستمداران غربی است که به واقعیات اجتماعی غرب آسیا توجه داشته است. او در کتاب خود، «شکست در بازی طولانی: وعده دروغین تغییر رژیم در خاورمیانه» به سیاستهای شکست خورده ایالات متحده در تغییر حکومتها و پروژه دولتسازی در خاورمیانه اشاره کرده است. گوردون از سال 2009 تا 2015 در دولت باراک اوباما به عنوان دستیار وزیر خارجه در امور اروپا و اوراسیا و سپس به عنوان هماهنگ کننده کاخ سفید برای خاورمیانه، شمال آفریقا و منطقه خلیج فارس در شورای امنیت ملی خدمت کرد و از نزدیک در تلاشهای امریکا برای دولتسازی در افغانستان و عراق، مهار ایران و ترویج انتقال سیاسی در مصر، لیبی و سوریه مشارکت داشت.
گوردون مینویسد که با نگاهی به هفتاد سال تلاش ایالات متحده برای تغییر دولتها در خاورمیانه – که با برکناری محمد مصدق، نخستوزیر ایران در سال 1953 آغاز شد و با تلاش ناموفق برای برکناری بشار اسد، رئیسجمهور سوریه از قدرت که در سال 2011 آغاز شد، پایان یافت. در مورد حذف دولتها در خاورمیانه و جایگزین کردن آنها با چیزی بهتر، ذاتاً دشوار و ناگزیر پرهزینه است.
این دیپلمات امریکایی مینویسد: «وقتی عملیات امریکا در افغانستان در سال 2001 آغاز شد، در آن زمان تعداد کمی میتوانستند تصور کنند که تقریباً بیست سال بعد - پس از تلفات جانی گسترده و هزینه تقریباً یک تریلیون دلار - جنگ همچنان ادامه خواهد داشت، دولت افغانستان همچنان شکننده خواهد بود و طالبان به عنوان نیروی اصلی باقی خواهند ماند.»
تصویرسازی تحریرالشام
یکی از موضوعاتی که درباره وقایع سوریه در تحلیلها کمتر به آن پرداخته میشود، ساختار اجتماعی و بافتار جمعیتی حلب به عنوان دومین شهر بزرگ سوریه است چه اینکه یکی از گمانه زنیها در سقوط سریع این شهر، دلسردی ارتش برای مقابله و فراهم آوردن زمینه برای ورود معارضین توسط برخی قبایل است. ترکیب قومی حلب در مقایسه با بسیاری از شهرهای مجاور دیگر کاملاً متنوع است. مسأله عشایری در حلب به نوعی یکی از موضوعات پیچیده به شمار میآید. در آغاز بحران سال ۲۰۱۱ برخی از قبیلهها حامی دولت مرکزی و بهعنوان نیروی پشتیبان امنیتی و نظامی در مواجهه با سقوط این شهر نقش داشتند. با این حال، از سوی دیگر، بخش عمدهای از معارضین از میان همین محلهها و عشایر برخاسته بودند. فایننشال تایمز مینویسد: تحلیلگران میگویند که احساس تضعیف روحیه و ناامیدی در سوریه، 13 سال پس از وقوع جنگ داخلی، به سطح ارتش نیز سرایت کرده است. اقتصاد سوریه سالهاست که تضعیف شده و به دلیل بدهیهای پرداخت نشده، تحریمهای غرب و فروپاشی سیستم بانکی در لبنان همسایه، مدتها پناهگاهی برای تجار سوری بوده است.
تحریرالشام با استفاده از این فضا در تلاش است که خود را یک «بازیگر غیردولتی» معرفی کند و خود را بخشی از هویت و واقعیات جامعه سوری جا بزند.
انستیتو واشنگتن برای خاور دور، بررسی کرده است که این گروه تکفیری در تلاش است تا از طریق استفاده از رسانههای اجتماعی و انتشار بریفینگهایی (گزارشهای کوتاه)، هویت جمعی و تاریخ مشترک مردم مناطق تحت کنترل خود را ایجاد کند. این گروه از بریفها برای معرفی مناطق تحت کنترل خود، ویژگیهای جغرافیایی، منابع آبی و کشاورزی و تاریخچه فرهنگی استفاده میکند. هدف از این بریفها ایجاد یک «جامعه تصوری» است که مردم مناطق مختلف را به هم پیوند دهد و حس تعلق به یک هویت مشترک را تقویت کند. بر اساس این گزارش، تحریرالشام تلاش دارد با تکیه بر تاریخ و فرهنگ مناطق خود، مشروعیت داخلی و بینالمللی کسب کند. این استراتژی به گونهای شبیه به نظریه «کشورهای تصوری» است که در آن مردم با وجود ناآشنایی با یکدیگر، خود را بخشی از یک تاریخ مشترک میدانند. بریفها همچنین شامل تحسین از مقاومت مردم در برابر دولت بشار اسد و فعالیتهای انقلابی آنان در طول جنگ داخلی سوریه هستند. این تلاشها نشان میدهند که تحریرالشام در حالگذار از یک گروه شورشی به یک گروه دولتی با هدف کسب مشروعیت است.