رابطه دلی میان تیم ملی و مردم

راز جاودانگی هشتم آذر

حامد جیرودی
خبرنگار


دوباره هشت آذر از راه رسید. روزی که در حافظه تاریخی فوتبالدوستان ایرانی به‌عنوان یک روز ویژه به ثبت رسیده است. 27 سال پیش در چنین روزی، ایران با تساوی برابر استرلیا و به‌خاطر گل زده بیشتر در خانه حریف، به‌عنوان سی‌و‌دومین تیم به جام جهانی 1998 فرانسه صعود کرد. یک صعود سخت و معجزه‌آسا که به لحاظ فنی قابل‌باور نبود، اما به طرز دراماتیکی به واقعیت پیوست. تیم ملی چه قبل و چه بعد از آن، صعود به جام جهانی فوتبال را پنج‌بار دیگر هم تجربه کرد، اما خیلی‌ها یادشان نیست که صعود در دوره‌های دیگر، دقیقاً در چه روزی اتفاق افتاده است و این راز جاودانگی هشتم آذر، برای بسیاری از علاقه‌مندان به فوتبال جالب‌توجه است. شاید به این اشاره شود که چون تیم ملی بعد از 20 سال به جام جهانی راه یافت، آن صعود در اذهان باقی‌مانده است، اما اگر از خیلی از طرفداران سؤال کنید، متفق‌القول این را بگویند که آن تیم بی‌منت فوتبال بازی می‌کرد و شادی عظیمی هم که در خیابان‌ها رخ داد، یک خوشحالی معصومانه و غریزی بود. حال خوب برای تیمی که درخشش خود را از جام ملت‌های آسیا 1996 آغاز کرد و در ادامه به جام جهانی 1998 هم راه یافت. در ادامه هم که پیروزی مقابل امریکا رخ داد که بازی قرن نام گرفت و قهرمانی در بازی‌های آسیایی 1998 بانکوک، خامه روی کیک آن بود تا در حدود سه دهه بعد همه از آن نسل با نیکی و به‌عنوان نسل 98 یاد کنند و بر این باور باشند که آن نسل بهترین نسل تاریخ فوتبال ایران است. البته در آن نسل هم حاشیه‌هایی وجود داشت و نقاط ضعف مختلفی هم دیده می‌شد. چه آنکه بازیکنان نسل بعدتر، بخصوص بازیکنان فعلی از لحاظ استعداد و دستاوردهای فردی، موفقیت‌های بیشتری هم به دست آورده باشند، اما آنچه که بیش از همه در نسل 98 دیده می‌شد، تواضع و احترامی بود که در بین مردم داشتند. هنوز تصاویر استقبال باشکوهی که هواداران از تیم ملی پس از صعود به جام جهانی داشتند، در تعدادی از صفحات مجازی دیده می‌شود. هلی‌کوپتر حامل ملی‌پوشان در چمن ورزشگاه آزادی نشسته بود و هواداران با خوشحالی زایدالوصفی، ملی‌پوشان را روی دوش خود گرفتند. البته آن روزها هم، هدیه و پاداش به بازیکنان داده می‌شد، اما اینطور نبود که برای پاداش بازی کنند و به دیر شدن آن اعتراض و حواله خودروی وارداتی‌شان را مطالبه کنند. آن روزها، فوتبال مثل حالا نام حرفه‌ای به روی خود نداشت، اما ساده‌تر و قشنگ‌تر بود و دعوا بر سر بازوبند کاپیتانی وجود نداشت. یک رابطه دلی میان تیم ملی و مردم که در آن نه صعود احتمالی به جام جهانی به رخ کشیده می‌شد و نه تعداد آمار بردها و گل‌های زده به میان می‌آمد. آنها از فوتبال بازی کردن‌شان خوشحال بودند و مردم از اینکه چنین ستاره‌هایی در تیم ملی دارند، چرا که سختی که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. باور نمی‌کنید؟ از خود مردم بپرسید!