دختر مازندرانی برای حمایت از جزایر سه‌گانه ایرانی از شمال تا جنوب را رکاب می‌زند

سفیر وطن از خزر تا خلیج فارس

رکاب می‌زند؛ از دریای مازندران تا خلیج‌فارس. «ری‌را امیری» دختر طبرستانی که برای حمایت از جزایر سه‌گانه ایران کاری کرد کارستان. سفری دست‌کم 40 روزه را از شهر ساحلی محمودآباد در استان مازندران آغاز کرده و امروز در بیست‌وششمین روز این سفر، از عشق بی‌پایانش به ایران می‌گوید. عشقی که باعث شد به دل جاده‌ها بزند و با 3 هزار کیلومتر دوچرخه‌سواری نشان دهد ایرانی‌ها سر آب و خاک‌شان با کسی شوخی ندارند. از آن دسته آدم‌هایی است که انتهای نام‌شان نقطه‌چین می‌خواهد.

سهیلا نوری
خبرنگار

«ری‌را» دختری اهل مازندران است که با خواندن بیانیه شورای همکاری کشورهای خلیج فارس علیه جزایر ایرانی خونش به جوش آمد و تصمیم گرفت به سهم خود پای مادرش، ایران، بایستد. در این سفر که حدود 40 روز ادامه دارد، 3 هزار کیلومتر را رکاب خواهد زد و به‌رغم اینکه مسافت شمال تا جنوب ایران کمتر از این میزان است، اما از آنجا که تمام مسیر را با دوچرخه طی می‌کند و اغلب اقامتگاه‌هایی هم که انتخاب کرده خارج از مسیر اصلی هستند این رفت و بازگشت که گاهی به واسطه گم کردن راه، چندین بار تکرار می‌شود، به اجبار پیمایش او را طولانی‌تر ‎می‌کند.
لحظه‌های سیاه‌وسفید ری‌را و اورکا
در روز بیست و پنجم سفر خزر تا خلیج‌فارس با «ری‌را» همکلام می‌شویم. «شهرضا» یکی از شهرهای استان اصفهان را پشت سر می‌گذارد. حوالی ساعت 11 صبح روز جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳ سفر او به مقصد بندرعباس آغاز شده و تا امروز حدود ۱۲۰۰ کیلومتر رکاب زده و نزدیک به ۱۸۰۰ کیلومتر دیگر باقی مانده است. جسارتی مثال زدنی دارد. تصمیمی که به احترام جزایر سه‌گانه ایرانی گرفته گواه این جسارت است. به تنهایی از طلوع آفتاب و با روشن شدن آسمان رکاب می‌زند و تا قبل از غروب آفتاب و تاریکی شب خودش را به اقامتگاهی می‌رساند که از قبل هماهنگ کرده است. البته در طول این 25 روز چندمرتبه‌ای مجبور شده تا حوالی ساعت 10 شب همچنان رکاب بزند که به اقامتگاهی مطمئن برای اسکان شب برسد. او تقریباً تمام ضروریات این سفر را که بیش از یک ماه ادامه دارد همراه آورده، اما به قول خودش با ابعاد کوچک و جمع‌و‌جور. می‌پرسم عجیب‌ترین وسیله‌ای که همراه‌ داری چیست و با خنده‌ای که در طول گفت‌وگو بر لب دارد، پاسخ می‌دهد: «مایع پاک‌کننده چندمنظوره! البته نمی‌دانم چرا مثل بقیه وسایل آن را داخل یک ظرف کوچک نریختم ولی خب به هرحال این عجیب‌ترین وسیله‌ همراه من است که با آن «خانم اورکا» را تمیز می‌کنم.» «خانم اورکا» نام دوچرخه‌اش است. دوچرخه‌ای به رنگ سفیدوسیاه که همراه لحظه‌های سفیدوسیاه «ری‌را» است. در طول این سفر بارها با همین دوچرخه زمین خورده، بارها ترسیده و زشت و زیبای بسیاری را به چشم دیده است ولی یقین دارد این سفر را با تجربه‌های به یادماندنی و اتفاقات شیرین به پایان می‌رساند.

عاشق ایران هستم
از کودکی دوچرخه را نه برای تفریح که به عنوان یک وسیله نقلیه و البته ابزاری برای ورزش انتخاب کرد و هرچه بزرگتر شد به دوچرخه‌سوار حرفه‌ای‌تری بدل شد به طوری که طی سال‌های اخیر، یک مرتبه مسیر فیروزکوه به تهران را طی 3 روز و بار دیگر از محمودآباد تا روبه‌روی گنبد طلایی علی‌ابن‌موسی‌الرضا(ع) را طی 11 روز رکاب زد. این سومین سفر با دوچرخه است که در خارج از استان مازندران تجربه می‌کند، با این تفاوت که نسبت به دو تجربه قبلی سخت‌تر و طولانی‌تر است.
از «ری‌را» می‌خواهم روز آخر سفر را تجسم کند و تصویری را که از آن روز در ذهنش تداعی می‌شود برایم تعریف کند. اینجای گفت‌وگو صدای او می‌لرزد و در حالی که به گریه افتاده ادامه می‌دهد: «انتظار نداشتم بزنم زیر گریه ولی این سؤال حس ایران‌دوستی من را بیدار کرد. نمی‌دانم چه ساعتی و کجا سفرم به پایان می‌رسد ولی با شناختی که از خودم دارم این را خوب می‌دانم که در آن لحظه جز بهت و اشک چیزی سراغم نمی‌آید.» می‌پرسم همین عشق به ایران باعث شد این تصمیم سخت را بگیری و جواب می‌دهد: من عاشق ایران هستم و طبیعی است وقتی کسی به محبوب من نگاه چپ کند، به هم بریزم. من اصلاً فکر نمی‌کنم کار عجیب و غریبی انجام داده‌ام یا با کسی در رقابت هستم بلکه فقط به خاطر خواسته قلبی‌ام این سفر را شروع کرده‌ام. از شهریور ماه قصد داشتم مسیر شمال تا جنوب را رکاب بزنم تا اینکه توئیت رضا رشید‌پور در شبکه ایکس، به پاهایم قدرت عجیبی داد. بلافاصله بعد از خواندن آن پیام توئیتری به همسرم گفتم من طاقت سکوت ندارم. باید یک کاری انجام بدهم تا قلبم آرام بگیرد. اولین نفری که از تصمیم دوچرخه‌سواری من به نفع جزایر سه‌گانه ایرانی باخبر شد همسرم بود. در تمام سال‌هایی که با هم زندگی می‌کنیم تشویق‌های او باعث قوت قلب من بوده است و این بار هم لبخند رضایت او به من اطمینان داد که تصمیم درستی گرفتم. بعد از اینکه آقای رشیدپور هم در جریان تصمیم من قرار گرفت، به کمک ایشان یک حامی مالی در شهر کیش حمایت از این سفر را بر عهده گرفت و چند روز بعد هم از ساحل خزر راهی خلیج‌فارس شدم.

آرزوهایتان را زندگی کنید
مسیرهایی که «ری‌را» برای رکاب زدن انتخاب می‌کند گاهی از داخل شهر و اغلب از جاده‌های برون‌شهری می‌گذرد. در تک‌تک شهر و روستاهایی که تا امروز طی کرده با افرادی مواجه شده که با نهایت مهر و صمیمیت او را به خاطر هدفی که در پیش دارد تشویق کرده‌اند، حتی از راننده‌های ماشین سنگین یاد می‌کند که در طول مسیر با تعداد زیادی از آنها آشنا شده و برخلاف قضاوت‌های معمول، در نهایت مهربانی با او برخورد داشته‌اند. در مورد آنها می‌گوید: «هر وقت کنار جاده به این راننده‌ها برخوردم با گفتن این جمله که «من خودم راننده بیابون هستم و بهتر از هرکسی می‌فهمم تو با دوچرخه توی این جاده‌ها‌ داری چه کار بزرگ و مهمی انجام میدی» به قول خودشان همت و جسارتم را تحسین‌ کردند. این برخوردها برای من خیلی تازگی داشت به خصوص که آنها درست نقطه مقابل کسانی هستند که در فضای مجازی من را به باد انتقاد می‌گیرند و خواندن نظرات آنها در این 26 روز چندین بار انرژی من را گرفت ولی همواره سعی کردم با یادآوری مادرم که من را یک دختر مستقل بار آورده یا همسرم که با شوخی و خنده، خستگی مسیر را برای من بی‌معنی می‌کند، به خودم انرژی مثبت تزریق کنم.»
همین روحیه است که سبب شده زنان زیادی «ری‌را» را از صمیم قلب تشویق کنند، اما آنچه برای او خوشایند نیست زنان پرشماری هستند که در شبکه ایکس به او می‌گویند «خوشحالیم که‌ داری آرزوهای ما را زندگی می‌کنی.» در مورد این پیام‌ها می‌گوید: «من برای رسیدن به این ایستگاه زندگی تلاش زیادی کردم، با منفی‌بافی‌های بسیاری مقابله کردم و اجازه ندادم انرژی منفی کسی من را از خواسته‌ام دور کند برای همین دوست دارم زنان ایران هم خودشان را باور کنند و دلخوش به این نباشند که کسی آرزوهای آنها را زندگی کند، بلکه خودشان دست به کار شوند و آرزوهایشان را به خاطراتی شیرین تبدیل کنند.»

 امواج مهر از کاسپین تا خلیج‌فارس
«ری‌را» که در رشته کشتی‌سازی درس خوانده و با همسر و یکی از دوستانش یک شرکت مرتبط با طراحی سایت، لوگو و فعالیت‌های گرافیکی را اداره می‌کنند، گاهی در میانه صحبت‌هایش از دریای خزر با عنوان دریای کاسپین یاد می‌کند و می‌گوید: در طول این سفر با افرادی آشنا شدم که از بردن نام خزر یا دریای مازندران دلخور شدند؛ در شبکه ایکس هم بعضی از کاربرانی که در جریان سفر من قرار گرفته بودند نمی‌‌دانستند دریای خزر کجاست برای همین از نام بین‌المللی بزرگ‌ترین دریاچه جهان استفاده می‌کنم تا هم کسی دلخور نشود و هم اینکه اگر کسی خارج از ایران در جریان این حرکت نمادین قرار گرفت، بداند دختری که از آبی بیکران کاسپین آموخت پای عشق و علاقه‌اش بایستد، قلبش برای بوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک   می‌تپد و حاضر است روزها رکاب بزند و سختی مسیر را به جان بخرد تا پرچم ایران مثل همیشه بالا بماند.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و ششصد و شانزده
 - شماره هشت هزار و ششصد و شانزده - ۰۷ آذر ۱۴۰۳