مجید توکلی از تغییر مسیر فیلمسازان اجتماعی و خطر حذف این نوع سینمایی می‌گوید

کمدی در بالاخانه سینمای اجتماعی در پستــو

نرگس عاشوری
خبرنگار

سال‌ها پیش بهرام بیضایی به شکل پیشگویانه‌ای در «وقتی همه خوابیم» بیان کرده بود نوعی از فیلم برسینمای ایران مسلط می‌شود که مسأله آن پول و درآمد است و امروز شاهد این اتفاق هستیم و فیلم‌هایی که مربوط به واقعیت‌های اجتماعی و جامعه می‌شوند در حال نابودی است. در برخی تحلیل‌ها سرخورده بودن تماشاگران سینما از اتفاقات   چند سال اخیر و میل ناخودآگاه آنها به تجربه فضاهای کمدی حتی در اندازه یک فیلم سینمایی یک و نیم ساعته علت به حاشیه رفتن سینمای اجتماعی بیان می‌شود و برخی بر این باورند که به گوشه راندن سینمای اجتماعی که قرائت رسمی مدیران فرهنگی از زندگی و جامعه ایران را به چالش می‌کشد عامدانه و برنامه‌ریزی شده است. تحلیل شما درباره این دو نظریه چیست؟
 من این شرایط را محصول اکوسیستم سیاسی می‌دانم؛ نگاه اکوسیستم سیاسی که متناسب با نوع نگاه دولت و هر جریان فکری تغییر می‌کند. من بر این باورم که خواسته جامعه ما کاملاً بالعکس شرایطی است که امروز بر سینمای ایران حاکم است. این حرف را به‌عنوان فیلمسازی که طرفدار سینمای کمدی است و ساخت یک فیلم کمدی خوب جزو آرزوهای کاری‌اش است و حتی دنبال فیلمنامه آن هم هست، بیان می‌کنم که خواسته مردم به هیچ وجه صرفاً سینمای کمدی نیست. بشدت مخالفم با این‌که سرنوشت امروز سینمای اجتماعی را به پای شرایط اقتصادی و حال بد مردم و از این دست جمله‌های کلیشه‌ای که باید با فیلم کمدی حال‌شان خوب شود، بگذاریم. بلکه این ریل‌گذاری و سیاستگذاری فرهنگی است که از یک دوره تصمیم گرفت جریان سینمای کمدی را رونق بدهد تا فیلم‌های اجتماعی کمتر ساخته شوند و به مسائل اجتماعی کمتر پرداخته شود. به خاطر ترس و نگرانی از پرداختن به مسائل اجتماعی و نزاع و درگیری با فیلمساز اجتماعی برای دریافت پروانه نمایش، درست است تصمیم گرفت با ایجاد شرایطی خاص، فیلمساز را به سمت ساخت فیلم کمدی هدایت کند و او را از ساخت فیلم اجتماعی برحذر سازد. در نهایت هم دائم از گوشه و کنار بشنود که خب چرا کمدی کار نمی‌کنی و فیلمساز به خاطر مسائل اقتصادی و برای ماندن در این حرفه مجبور شود وارد چرخه معیوبی شود که حاکمیت برایش ترسیم کرده است. به تبع روندی که طی چند سال اخیر شاهد بودیم قطعاً به این نتیجه می‌رسیم که رونق سینمای کمدی به منظور حذف سینمای اجتماعی یک سیاست هدفگذاری شده بود و به هیچ وجه بهانه‌هایی چون احترام به مخاطب درمیان نبوده است و صرفاً برای تبرئه خود است که توپ را به زمین مردم می‌اندازند و می‌گویند چون مردم حال‌شان خوب نیست نیاز به کمدی دارند. نخیر چنین نیست. مردم ما در دوره‌های مختلف ثابت کردند که هم سینمای اجتماعی را دنبال می‌کنند و هم سینمای کمدی را و فقط خواهان فیلم خوب هستند.
 
در نیمه دوم دهه 80 نیز بسیاری از اهالی سینما از وضعیت حاکم بر وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی و نگاه گردانندگان آن راضی نبودند اما از مماشات پرهیز کردند و تبعیض‌ها و معضلات اجتماعی را تا سر حد امکان به تصویر کشیدند که نمونه‌ قابل استناد آن آثار اصغر فرهادی است. اما چرا در چند سال اخیر چنین رویکردی را از فیلمسازان اجتماعی شاهد نبودیم؟
اتفاقاً من حس می‌کنم تکلیف ما در دوره دولت نهم و دهم با وزارت فرهنگ و ارشاد خیلی مشخص‌ و همه چیز سرراست‌تر بود. چون می‌دانستیم که می‌توانیم با یکسری شرایط و ضوابط و سیاستگذاری، کارمان را انجام دهیم. در دوره‌ای که پشت سر گذاشتیم کاملاً هدفمند مسیر سینما را به سمت حذف سینمای اجتماعی و رونق سینمای کمدی بردند آن هم با همین پشتوانه «برای حال مردم». مقصود من تقسیم‌بندی دولت‌ها به خوب و بد نیست طبیعتاً در کارنامه هر دولتی نقاط سیاه و روشن وجود دارد؛ اگر با نگاه باز و منصفانه به ماجرا نگاه و آن را ارزیابی کنیم. درباره این مورد خاص اما به نظر من عامدانه بودن حذف سینمای اجتماعی را کاملاً می‌شود حس کرد. من شما را ارجاع می‌دهم اتفاقاً به همین سلیقه مردم که سیاستگذاران سینمایی پشت دیوار آن پناه گرفتند. چطور مردم ایران سریال‌های اجتماعی و خانوادگی را در پلتفرم‌ها و تلویزیون بشدت دنبال می‌کنند اما به سینما که می‌رسد انتخاب‌شان سینمای کمدی می‌شود؟ چطور در پلتفرم‌ها سریال کمدی در درجه آخر قرار می‌گیرد و در سینما تنها انتخاب مخاطب؟ اگر مسأله انتخاب مردم است که در پلتفرم‌ها باید از کمدی بیشتر استقبال می‌شد. اگر بخواهیم بر اساس همین نظریه مدیریت قبلی، سلیقه و خواسته مخاطب را بسنجیم و رونق سینمای کمدی را پاسخ به این نیاز مخاطب بدانیم پس چرا جامعه آماری سریال‌هایی که در پلتفرم‌ها پخش می‌شود خلاف این نظریه را اثبات می‌کند. رونق سریال‌های اجتماعی در پلتفرم‌های آنلاین نمایشی به شکل معناداری بیشتر از کمدی است. اگر همین روزها طرح ساخت یک سریال کمدی را به پلتفرم‌ها بدهید استقبال نمی‌کنند چرا که ترجیح‌شان طبق مخاطب‌شناسی، سریال اجتماعی یا جنایی یا هرگونه دیگری غیر از کمدی است. همین جامعه آماری تلویزیون خودمان در بدترین دوره فعالیتش هم می‌گوید مخاطب سریال اجتماعی را بیشتر از کمدی می‌پسندد. پس ما نمی‌توانیم توپ را به زمین مردم بیندازیم و بگوییم رونق سینمای کمدی محصول حال بد مخاطب است. اصلاً اینطور نیست. مردم به دنبال قصه و سینمای اجتماعی هستند و کنار آن سینمای کمدی را هم دنبال می‌کنند. خود ما هم از مردم هستیم و ترجیح‌مان این است که هر دو ژانر را با هم جلو ببریم.
 
در حال حاضر بسیاری از روایت‌های ناگفته سینما در حوزه اجتماعی از پلتفرم‌ها تصویر می‌شود دلیل این تغییر مرجعیت چیست؟ پلتفرم‌ها به لحاظ وضعیت ثبات‌ بیشتری دارند؟ پروسه چند مرحله‌ای پروانه ساخت تا مؤسسات پخش و ثبت قرارداد و نوبت اکران را ندارند یا اینکه آثار اجتماعی در این رسانه فضای بازتری را تجربه می‌کنند؟
به دلیل اینکه این پلتفرم‌ها بنگاه اقتصادی هستند و بیش از سینما به صنعت نزدیکترند. سینمای ما هنوز به صنعت تبدیل نشده در حالی که پلتفرم‌ها سریال‌سازی را کاملاً به سمت صنعتی شدن پیش بردند، اینجا دیگر حساب مخاطب دو دوتا چهارتاست یعنی شما باید کاملاً مخاطب‌شناسی و ارزیابی درست داشته باشید. بودجه دولتی هم در میان نیست و سرمایه بخش خصوصی است و باید بازگشت سرمایه تضمین شده باشد. البته من قائل به این گفته شما یعنی تغییر مرجعیت سینمای اجتماعی به پلتفرم‌ها و تبدیل آن به سریال نیستم بلکه ما همواره در حوزه فرهنگ با سیاستگذاری یک بام و دو هوا مواجه بوده ایم و جزیره‌های مختلف درباره آن تصمیم‌گیری می‌کنند. حرف من این است که بر اساس آمار و اطلاعاتی که از میزان استقبال مخاطبان از آثار اجتماعی چه در تلویزیون و چه پلتفرم‌ها وجود دارد می‌توان با اطمینان گفت که مخاطب علاقه‌مند و پیگیر قصه اجتماعی است. مانعی که در سینما با آن مواجه هستیم وضعیت اکران است. قدرت دست سینمادار است و اوست که تعیین می‌کند چه سانسی به فیلم شما اختصاص یابد. سینمادار سانس‌های بیشتری به فیلم‌های کمدی اختصاص می‌دهد و به سینمای اجتماعی یکی دو سانس پرت و پلا می‌رسد. در چنین چیدمانی طبیعتاً فیلم اجتماعی فروش نمی‌کند و این انگ به فیلم الصاق می‌شود که مخاطب دوستش ندارد و در نهایت به شرایط امروز می‌رسیم که سینمای اجتماعی به گوشه‌ رانده شده و سینمای کمدی رونق می‌گیرد. منظور من این نیست که سینمادار موظف است سانس‌های خوب را به سینمای اجتماعی بدهد یا تمام فیلم‌های اجتماعی خوب هستند، نه مانند کمدی‌ها، فیلم‌های اجتماعی هم خوب و بد دارند. باز هم تأکید می‌کنم قدرت دست سینمادار است و او خیلی هم روشن و مشخص تعیین می‌کند که چه فیلمی دیده شود. ساعت ۶ یک سانس به فیلم شما می‌دهند و مشروط به اینکه اگر این سانس سالن سینما پر شود، سانس ساعت 8 هم به فیلم شما تعلق می‌گیرد. اساساً الگوریتم حضور مخاطب در سالن‌های سینما این شکلی نیست. باید تنوع سانس برای هر فیلم لحاظ شود. همین الان اگر به یکی از مال‌ها یا پردیس‌های سینمایی سر بزنید می‌بینید بیش از 40 سانس به دو فیلم کمدی اختصاص دارد و بقیه فیلم‌ها در مجموع ۱۰ تا 12 سانس دارند. به این ترتیب سینمادار مخاطب را مجبور به تماشای این دو فیلم می‌کند چون تنوع سانس لحاظ شده و دسترسی به این فیلم‌ها آسان است. مخاطب هر ساعتی که مراجعه کند می‌تواند این دو فیلم را روی پرده سینما ببیند.
 
در نهایت این اتفاق باعث بر هم خوردن امنیت سرمایه‌گذاری در سینمای اجتماعی هم می‌شود. در شرایطی که ساخت فیلم اجتماعی در بهترین حالت حداقل به 20 میلیارد سرمایه نیاز دارد و با این ملاک باید 60 میلیارد بفروشد تا بازگشت سرمایه داشته باشد و این در شرایط اکران امروز به سادگی به دست نمی‌آید. در نهایت بخش خصوصی بازار سینمای کمدی که هم ارزان‌ قیمت‌تر است و هم بازگشت تضمین شده سرمایه را دارد، انتخاب می‌کند.
 بله همین طور است. الان هیچ حامی مالی راغب به سرمایه‌گذاری در سینمای اجتماعی نیست. این روند دقیقاً شبیه دومینو است. وقتی برای یک مسیر سیاستگذاری می‌کنید از همان ابتدا هر قطعه این دومینو به سمتی می‌رود تا به نتیجه مطلوب که همان تغییر ریل مسیر سینماست برسد. به فیلمنامه‌تان مجوز نمی‌دهند و سرمایه‌گذار را از دست می‌دهید، تن به اصلاحیه‌ها می‌دهید تا پروانه ساخت بگیرید، سرمایه‌گذار را پای کار می‌آورید و در نهایت فیلم که به اکران می‌رسد سرمایه‌گذار می‌بیند فیلم در چیدمان اکران، سانس نمایش و شانسی ندارد، به تبع آن از سینمای اجتماعی فرار کرده و به سینمای کمدی پناه می‌برد. در آنجا فضای اکران برایش فراهم است و با استقبال خوب روبه‌رو می‌شود و طبیعتاً چرخه مالی خوبی هم دارد و مجدداً می‌تواند به سرعت فیلم دیگری بسازد. در دوره‌های گذشته همین چرخه درست برای سینمای اجتماعی هم بود و به راحتی می‌توانستیم برای یک فیلم اجتماعی سرمایه‌گذار جذب کنیم اما الان نمی‌توانیم. آیا مردم عوض شده‌اند یا سلیقه مخاطب تغییر کرده؟ خیر! هیچ‌کدام از اینها نیست. سیاستگذاری دولت و حاکمیت تغییر کرده است. گرچه کار ما امیدواری است و من امیدوارم با جابه‌جایی دولت و تغییر مدیران فرهنگی شاهد تغییر این رویکرد باشیم و مدیران تازه هشدار حذف سینمای اجتماعی در بیخ گوش سینما را جدی بگیرند. من در یادداشتی که در صفحه اینستاگرامم منتشر کردم مجبور شدم از محسن امیر یوسفی یا کاوه سجادی حسینی که اساساً خاستگاهش سینمای اجتماعی و سینمای معناگراست نام ببرم که چطور مجبورشان کردند سراغ سینمای کمدی بروند.
 
و حتی کیانوش عیاری.
 بله کیانوش عیاری، فیلم‌ساز درجه یک سینمای اجتماعی مجبور می‌شود «ویلای ساحلی» را بسازد که حتی با حضور بازیگرانی مثل رضا عطاران و پژمان جمشیدی آنچه که انتظار می‌رود برایش اتفاق نمی‌افتد چون شما کیانوش عیاری را وارد مسیر غلطی در فیلمسازی کردید. فیلمساز هم انسان است و برای ارتزاق و تأمین مخارج زندگی مجبور می‌شود این مسیر را ناخواسته در پیش بگیرد. به محسن امیر یوسفی که از بهترین فیلمسازان خلاق، نوآور و پیشرو سینماست پروانه ساخت نمی‌دهند و مجبورش می‌کنند به سمت سینمای کمدی کشیده شود و در نهایت «قیف» را می سازد که حتی با رضا عطاران هم به نتیجه مطلوب نمی‌رسد.
 
از امید داشتن  به آینده گفتید و صحبت‌مان را با همین نگاه امیدوارانه به نقطه پایان برسانیم. در بهترین حالت آیا می‌توان انتظار داشت در فرصت کوتاه این چرخه معیوب اصلاح شود؟ راهکار میانبر شما برای مدیران سینمایی چیست؟
همین تغییر در چینش اعضای شورای پروانه ساخت به عنوان اولین اقدام، نویددهنده آن است که با این ترکیب اعضا احتمالاً شاهد رونق سینمای اجتماعی باشیم. اگرچه اساساً فلسفه پروانه ساخت و نفس حضور شورایی به این منظور جای بحث دارد اما تغییرات ایجاد شده در ترکیب اعضای شورای پروانه ساخت گویای آن است که حداقل این نگاه وجود دارد که سینمای اجتماعی رونق بگیرد. براساس سابقه و شناخت از مدیران جدید سینمایی این امید زنده شده است، گرچه راه طولانی و مسیر دشوار است و به زمان حداقل سه یا چهارساله نیاز داریم تا به مخاطب‌شناسی درست برسیم، تغییر ذائقه ایجاد کنیم و مخاطب و سینماگر را به سمت سینمای اجتماعی سوق دهیم. کماکان امیدواریم و چاره‌ای غیر از امید نداریم.