بازخوانی پیام دکتر رضا داوری اردکانی به همایش ایران شناسی ایرانی در روز جهانی فلسفه
در ضرورت آتش بس سنت و مدرنیته
ایران بیش از هر زمان دیگری به فلسفه نیاز دارد
«روز جهانی فلسفه» از سوی یونسکو سومین پنجشنبه ماه نوامبر انتخاب شده است که در ایران اغلب با هفته پایانی آبانماه مصادف میشود. به مناسبت این روز، دکتر رضا داوریاردکانی، فیلسوف معاصر و رئیس سابق فرهنگستان علوم، پیامی به همایش «ایرانشناسی «ایرانی» و دلالتهای فکری آن برای امروز» فرستاد که به همت انجمن علوم سیاسی ایران و با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. داوری در این پیام از لزوم اندیشیدن به ایران سخن گفت و نیاز امروز ایران به فلسفه را تبیین کرد. به زعم او، ایران، امروز بیش از هر زمان دیگری به فلسفه نیاز دارد چراکه گره کار امروز ایران با «آگاهی به وضع خرد» و «فهم از بیخردی» گشوده شده و این آگاهی به واسطه فلسفه میسر میشود. او این ضرورت را چنین تبیین میکند:«وظیفه فلسفه، اندیشیدن به حدود درک و فهم موجود و تحقیق در وضع خرد و بیخردی و دانایی و نادانی و توانایی و ناتوانی است. ظاهر این است که خودآگاهی به جهل و بیخردی و نادانی و ناتوانی در حدی نیست که ما را از غرور خطرناک برهاند. گره کار فروبسته کشور جز با آگاهی به حدود دانایی و نادانی و توانایی و ناتوانی و خردمندی و بیخردی گشوده نمیشود. این است که کشور در شرایط کنونی بیش از همیشه به فلسفه نیاز دارد و برای اینکه پایدار بماند باید بتواند به وضع کنونی و امکانات آینده بیندیشد.»
پروانه فردوست
خبرنگار
لزوم درک گذشته
برای شناخت آینده
دکتر داوری «اندیشیدن به ایران» را ضرورت امروز ما میخواند و در پاسخ به کسانی که میگویند ایران به عنوان یک کشور مسأله فلسفه نیست، میگوید:«اینان به اعتباری حق دارند زیرا کشور ماهیت ثابت ندارد و از چیستی آن نمیتوان پرسید. ایران یک ذات تاریخی است. ماهیت تاریخی امر پایداری است که شئونش در تاریخ دگرگون میشود. اما جوهری دارد که همان که بود میماند. ایران گرچه طی تاریخ دگرگونیهای بسیار داشته، همواره ایران بوده و ایران مانده است.»
با توجه به اینکه از ایران میتوان سه فهم «جغرافیایی-سیاسی»، «فرهنگی-تاریخی» و «ایران به مثابه وطن» داشت، دکتر داوری، تاریخ ایران را چنین توصیف میکند:«ایران، سرزمین و جلوهگاه دین و دانش و هنر و فرهنگ و اخلاق و سیاست بوده است. ایران را با توجه به عظمت دیرینش میتوان شناخت. این شناخت مخصوصاً از آن جهت لازم است که ما را متوجه آینده میکند.»
وقتی نهال روشنفکری پژمرده شد
برای شناخت وضع کنونی ایران ناگزیریم نوع مواجههمان با عالم تجدد را مورد تأمل قرار دهیم؛ چراکه تجدد تنها یک رویکرد سیاسی و اقتصادی نیست بلکه خلق تفکری جدید و نظمی تازه از زندگی است که بر تلقی تازهای از عالم و آدم مبتنی شده است. داوری مواجهه ما با تجدد را چنین توصیف میکند:«در ایران علمای دین، تجدد را نپذیرفتند و با بعضی اصول آن و مخصوصاً با اصل استقلال سیاست از دین مخالفت کردند. در سرزمین ما از هزاران سال پیش، میان حکومت و دین جدایی نبوده و دین و دولت با یک قرارداد نانوشته کار حکومت و اداره جامعه و مناسبات و معاملات را میان خود تقسیم کرده بودند. پس از آن، در کشور ما هیچ حادثه مهمی بیرون از تقابل قدیم و جدید روی نداده و وضع فکری کنونی نیز نتیجه شدت یافتن این تقابل است.»
البته ایران در دورههایی تلاش کرد جدال میان قدیم و جدید را کم کند اما این کوششها چندان مؤثر واقع نشد. دکتر داوری آتشبس میان سنت و مدرنیته را در تاریخ ایران چنین نقل میکند:«مراجع دینی در تهران و در عتبات و از جمله شیخ فضلالله نوری از مشروطیت استقبال کردند. میرزای نائینی کتاب تنبیهالامه را نوشت و در آن طرحی از سازش میان قدیم و جدید تدوین کرد. ولی ظاهراً هنوز وقت صلح و حتی آتشبس نرسیده بود و خیلی زود اختلاف ظاهر شد و با اعدام شیخ فضلالله همه تمهیدات صلح بر هم خورد و به مشروطیت آسیب بزرگ رسید. از آن پس، کوششها تقریباً همه صرفاً سیاسی و بدون مبنای فکری و فرهنگی بود. از چند دهه پیش هم که میرفت مسأله به صورت تازهای مطرح شود، موجی از کینه و خشم و دشنام و افکار عامیانه پوشیده در الفاظ و عبارات شبهفلسفی در برابر آن برخاست و قضیه را لوث کرد و در نتیجه نهال پژمرده روشنفکری ایران نیز پژمردهتر شد.»
رویارویی یا رودررویی با نظم جدید
در نتیجه جدل قدیم و جدید در ایران، ارتباط میان «گذشته» و «آینده» چنان مهآلود شد که تقریباً گذشته از یادها رفت و به قول داوری «در شرایطی که تجدد همه جهان را مسخر کرده، اقوام و کشورهایی که نمیدانند چه روی داده، معلوم نیست که چرا و با چه چیز مخالفت میکنند. تجدد رأی و نظر نیست که بتوان با آن موافقت یا مخالفت کرد بلکه راهی است که با اراده به قدرت آغاز شده و به تدریج اقتضاها و ضرورتهای تاریخیاش، ضرورت زندگی همه مردم جهان شده است.
این ضرورتها امر تاریخی است. نه اینکه با رد و قبول اشخاص پدید آمده باشد و با مخالفت بتوان آن را از میان برد. پایین آوردن اختلافهای تاریخی تا سطح نزاعهای سیاسی و نظامی غالباً نشانه ناآشنایی با جان سیاست و روگرداندن از خرد عملی است. اکنون وظیفه ما این است که به وضع ایران بیندیشیم.»
بــــرش
ایران به وفاداری و غمخواری نیاز دارد!
ایران در کنار تاریخ و فرهنگ و جغرافیایی که دارد برای ما «وطن» است که با دلبستگی به سرزمین و گذشته و آینده آن تحقق مییابد. دکتر داوری معتقد است ایران جغرافیایی-سیاسی و ایران تاریخی-فرهنگی اجزای «ایران وطن»اند و تا وقتی جانهای مردمان در دوستی با آنها متحد نشود، ایران وطن نمیشود:«وطن سرزمین و تاریخ محبوب اقوام و مردمانی است که یادها و خاطرات مشترک تاریخی دارند. وطن جای همبستگی و پناه زندگی و سکونتگاه دائمی مردمان است.»
از نظر دکتر داوری آنچه وطن را رنجور و بیمار میکند سست شدن تعلقخاطر به وطن است. به این اعتبار، او تأکید میکند که مهاجرت ایرانیان چندان نگرانکننده نیست، آنچه جای نگرانی دارد اساس پیوستگی آنان با وطن است که نباید سست شود که این سستی آسیب بزرگی است و گویی چنانکه داوری میگوید اکنون ما به این آسیب دچار شدهایم:«به نظر میرسد که ایران اکنون دردمند و تنها و افسردهخاطر است و به وفاداری و غمخواری نیاز دارد. وطن دیار الفت و مهر و دوستی همه مردمان است و هیچ دسته و گروهی نباید آن را ملک و مال خود و وسیله رسیدن به مقاصد و سوداهای خود بینگارد. این ما هستیم که به وطن تعلق داریم. وقتی وطن گروگان گروهها و فرقهها و وسیلهای در دست آنان باشد، دیگر پناه امن و مایه امید و آزادی و عدالت نیست و اینها که نباشند کارش به درماندگی و انزوا و تنهایی میکشد. اکنون ایران دردمند و تنهاست!»