گفت و گوی «ایران» با یکی از بستگان بانوی خبرنگاری که به قتل رسید
در چشمان شوهرش پشیمانی ندیدم
گروه حوادث/ با گذشت چهار روز از مرگ غمانگیز بانوی خبرنگار به دست شوهر وکیلش، یکی از بستگان مقتول ناگفتههایی از زندگی وی بیان کرد.
به گزارش «ایران»، منصوره قدیری جاوید خبرنگار باسابقه خبرگزاری ایرنا صبح شنبه 19 آبان در خانهاش به دست همسرش احمد به قتل رسید. جلال بابازاده، شوهرخواهر منصوره گفت: خانواده منصوره در خانه، او را فلور صدا میزدند. او بسیار صبور و آرام و مهربان بود. همین صبر و متانتش هم باعث شد که بهخاطر تنها پسرش در زندگی مشترکش بماند و فکر جدایی نباشد.
اختلافاتشان سر چه بود؟
ما زیاد در جریان ماجرا نبودیم، ولی اختلافات کوچک به مرور در رابطه تأثیر میگذارد. تصور میکنم، این اختلافات روابط را سرد میکند و آرامآرام فرد به جایی رسیده که یکباره منفجر شود.
همسرش چه شخصیتی داشت؟
سالها قبل در یک محله زندگی میکردند و بعد هم که ازدواج کردند. مرد خیلی آرام، مؤدب، باشخصیت و از نظر ظاهری، بیآزار بود. اما از آنجایی که ایشان با ما قطع رابطه کرده بود، ما هم ارتباطی نداشتیم و منصوره خودش بدون همسرش با خانوادهاش رفتوآمد داشت.
الآن وضعیت پسرش چطور است؟
در حال حاضر در خانه پدربزرگ پدریاش است، اجازه ندادیم در مراسم خاکسپاری مادرش شرکت کند. روزی که این اتفاق افتاد، او در خانه بود و حال روحی خوبی ندارد.
از ماجرای قتل چطور باخبر شدید؟
ساعت 3 بعد از ظهر 19 آبان، از محل کار فلور با همسرم تماس گرفتند که به محل کار نیامده است. ساعت 4 بعدازظهر همسرم همراه برادرش به مقابل خانه فلور رفتند و شوهرش به آنها گفته بود که فلور به سینما رفته است. آنها باور نکرده بودند و مدام با تلفن خواهرش تماس گرفتند. ساعت 7 بعدازظهر بود که دوباره به مقابل خانه مقتول رفتیم، اما کسی در را باز نکرد. به کلانتری 101 تجریش رفتیم و آنها نهایت همکاری را با ما انجام دادند. در نهایت به کمک آتشنشانی وارد خانه شدیم. خانه بههم ریخته بود اما معلوم بود که صحنه تمیز شده است. مأموران به ما گفتند که خانه را بگردید و ما در اتاق خواب با جسد فلور در حالی که داخل پتو پیچیده شده و در کنار تختخواب بود، مواجه شدیم. بچه گیجومات بود و بهخاطر قرصهای خوابآوری که به او داده شده بود، حال خوبی نداشت. حتی پدرش زمانی که ما زنگ میزدیم، به او گفته بود که حق ندارد در را باز کند.
قاتل در صحنه قتل چه صحبتهایی میکرد؟
با بازپرس صحبت میکرد و از صحبتهایش چیزی متوجه نشدم، اما خیلی آرام بود و در ظاهرش احساس پشیمانی به چشم نمیخورد.
حرف آخر؟
میخواهم از کلانتری 101 تجریش تشکر کنم، در تمام مراحل همراه ما بودند و صبورانه به ما کمک کردند. شاید اگر کلانتری با ما همکاری نمیکرد، ممکن بود اتفاقات ناگوار دیگری هم رقم بخورد.