در حافظه موقت ذخیره شد...
ناگفتههای فرهاد قائمی از یک سفر متفاوت
بچههای بشاگرد شگفتزدهام کردند
تجربه سفر به بشاگرد و روستاهای اطرافش چطور بود؟
تجربه خیلی خوبی بود. فرصتی دست داد تا همراه رئیس فدراسیون در سفر به مناطق کمبرخوردار استان هرمزگان باشیم و از نزدیک شرایط را ببینیم. ما تقریباً 10 روستایی که امکانات اولیه ورزش را نداشتند با ساخت زمین خاکی، توپ و تور تجهیز کردیم و لباسهای تیم ملی را به بچهها دادیم و بعد از ساخت هر زمین خاکی والیبال برای افتتاحش با بچهها بازی هم میکردیم. همه حتی تقوی با جان و دل در آن گرمای طاقتفرسا با بیل و کلنگ زمین را صاف میکردند و سانتبهسانت خطکشی و بعد هم تور نصب میشد. هیچکس تماشاچی نبود. حتی رئیس فدراسیون هم کنار نمیایستاد و فقط نمیگفت این کار را بکنید؛ هرکسی یک گوشه کار را میگرفت.
ساخت هر زمین چقدر زمان میبرد چون شما 10 زمین احداث کردید در زمان کم.
راهاندازی هر زمین حداقل سه ساعت طول میکشید. ما از مسئولان محلی میپرسیدیم کدام قسمت برای احداث زمین راحتتر و استانداردتر است، آنها نشان میدادند و ما دست بهکار میشدیم. حتی ما ساعت 22:30 شب به یکی از روستاها رسیدیم و با اینکه نور نبود، در تاریکی با روشنایی چراغ ماشینهای هلال احمر زمین را روبهراه کردیم. فرصت نداشتیم و باید ساعت 1:30 ظهر فردا به روستای دیگری میرسیدیم.
با این کار فشرده خسته نشدید؟
واقعیتش ذوق و شوق بچهها را که میدیدیم، خستگی از تنمان میرفت.
انگار این سفر حس و حال متفاوتی داشته، نه؟
همه در زندگیشان به اندازه خودشان کمک کردهاند اما حس و حال این نوع کمک خیلی متفاوت و غیرقابل پیشبینی است. خیلی جالب بود که همه، بچههای تیم ملی را هم میشناختند.
واقعا؟
بله. حتی آنها میدانستند ما کجا و چه بازی را بردیم یا چه بازی را مقابل کدام تیم باختیم. این بچهها در روستاهای در دل کوه که با کمترین امکانات زندگی میکنند، با اطلاعاتی که از ما داشتند، حسابی ما را سورپرایز کردند. من واقعاً از چیزهایی که دیدم و شور و شوق آنها به والیبال تعجب کردم. آنها میگفتند ما همیشه شما را دعا میکردیم.
پس تو و صابر را حسابی میشناختند.
تعجب من وقتی بیشتر شد که یکی از بچهها گوشیاش را که به من نشان داد عکس زمینه گوشیاش، عکس ملیپوشان نسل ما بود. عکس من بود. عکس سال 2012 که ولاسکو مرا به تیم ملی دعوت کرده بود. باورم نمیشد.
حسابی غافلگیر شدی؟
من اصلاً فکر نمیکردم اینقدر به والیبال علاقهمند باشند و حرفهای دنبال کنند، آن هم روستاهایی که با آن شرایط ما دیدیم. شاید اگر با چشم خودم نمیدیدم، باورش برایم سخت بود. بابت همین از فدراسیون تشکر میکنم که در این سفر بودم. من واقعاً افتخار میکنم رئیس فدراسیونی داریم که دغدغهاش گسترش والیبال در روستاهای محروم استانهاست.
به نظرت بین بچههای روستا استعداد والیبال هم وجود داشت؟
نکتهای که برایم خیلی جالب بود اینکه هرچه به آنها میگفتیم، بیکم و کاست اجرا میکردند، آن هم بچههایی که تا به حال توپ به دستشان نخورده بود. این اگر استعداد نیست، پس چیست؟
ظاهراً نوبت بعدی این طرح در استان گلستان اجرا میشود. تو هم هستی؟
قرار است یک ماه دیگر برنامه بعدی در استان گلستان باشد و البته یکی از روستاهای بجنورد. فکر میکنم سمت روستاهای راز جرگلان از شهرهای خراسان شمالی که نزدیک استان گلستان است. البته باید با مسئولان استانها و هیأت والیبال مکاتبه کنیم تا روستاها شناسایی شوند. قرار است چند نفر از دوستان ملیپوش که تمایل داشته باشند هم در برنامه بعدی حاضر شوند.
اصلاً چطور شد که در این سفر تو و صابر کاظمی بودید؟
من تازه از سفر به گنبد رسیده بودم که تقوی رئیس فدراسیون با من تماس گرفت و گفت چنین برنامهای در هرمزگان داریم. به من گفت اگر دوست داری بیا، من هم ساعت 11 صبح از گنبد حرکت کردم به سمت تهران. قضیه را به صابر هم گفتم و او هم با خوشحالی استقبال کرد و آمد. اصلاً این قضیه ربطی به رأی کمیته انضباطی و قول و قرارش ندارد.