جشنواره چند رسانهای؛ تلنگری به مسئولان یک شهر
قرار در بیقراریهای شیراز
زهرا کشوری
دبیر گروه زیستبوم
جشنواره چند رسانهای میراث فرهنگی(14 تا 18 آبان ماه) به میزبانی شیراز با اما و اگر و چرا و چگونه شروع شد. برخی معتقد بودند شیراز آنقدر آوازه دارد که نیازی به برگزاری جشنواره ندارد و فرصت را باید به شهرهای کم شناخته شدهتر داد.
این دیدگاه که کم طرفدار ندارد، پرسشهایی را بهوجود میآورد. آیا شیراز شناخته شده است؟ آیا همین که شیراز در نوروز آنقدر گردشگر به خود میبیند که پارکهایش هم جای چادرخوابی ندارد، یعنی شیراز شناخته شده است؟ آیا همین که شیراز در کنار اصفهان و یزد اولین انتخاب گردشگران فرهنگی خارجی در ایران است، کافی است؟ صف 5 کیلومتری خودروی گردشگران در ورودی تخت جمشید یعنی ما چم و خم شیراز را میشناسیم؟ اصلاً شناخت یعنی چه؟ آیا ما اهلی شیراز شده ایم؟ میتوان در این مطلب سؤالهای دیگری را نیز پشت سر هم قطار کرد، اما همه این سؤالها یک پاسخ دارند؛ شیراز آنقدر شناخته شده نیست که در حریم درجه یک تخت جمشید، معدن شن و ماسه در حال الک تاریخ کوه جهانی «رحمت» نباشد. آنقدر شناخته شده نیست که متروی شیراز به ساحت خداوندگار سخن حضرت حافظ اسائه ادب نکند و آنقدر شناخته شده نیست که باغهای قصردشت،
زیر ساخت و سازهایی با معماری غریب خشک نشود. چنین رویدادی فرصتی برای آشنایی دوباره با شهری است که ثبت ملی هم نتوانست بافت تاریخی بینظیرش را از دست ساخت و سازها نجات بدهد. ساخت و سازها آنقدر است که تنها میتوان به ثبت جهانی محور زندیه آن امید داشت که آن هم یک مانع بزرگ دارد؛ ساخت یک هتل که باید دو طبقه کوتاه بیاید اما نمیآید؛ با سماجت خاصی توی منارههای مسجد زندی نشسته است و نگاهی از بالا به پایین به ارگ کریمخان دارد. جشنواره چندرسانهای بیش از هر کسی باید تاریخ شهر را به یاد تصمیمگیران آن بیندازد. باید به آنها بگوید سرمایه اصلی شیراز آن چیزی است که شیراز را ساخته، همین تاریخ زندیه و قاجاریه و آن تک بنای به یادگار مانده از ایلخانی. همین بازار تاریخی که جای برگزاری چند نمایش خیابانی در آن خالی بود و طبیعی است که بازار از برگزاری جشنواره بیاطلاع باشد، چون شیرازیها در آرامگاه سعدی و حافظ نشان دادند پایه برنامههای فرهنگی هستند تا جایی که در میان صندلیهای ردیف اول مراسم اختتامیه در سعدیه که ویژه مسئولان و مجریان جشنواره بود، دنبال صندلی خالی میگشتند اما در بازار و بافت تاریخی خبری نبود. بنابراین رویدادی باید باشد که به مجریان شهر یادآوری کند که روی سنگفرشی از طلا راه میروند تا بافت تاریخی را قربانی تجاریسازی نکنند و هیچ توسعهای، نباید خم به ابروی حضرت حافظ بیاورد. جشنواره فرصتی است تا نشان دهد که شیراز برای میزبانی از میهمانان یک جشنواره، چند مرده حلاج است.
تمرین خوبی است برای آژانسهای هواپیمایی که تاریخ و زمان پرواز را برای بعضی از مسافران اشتباه اعلام نکنند. فرصتی است تا به یاد بیاوری که میتوانی مسافر اتوبوسی باشی که وسط یک خیابان باریک دچار نقص فنی میشود و ترافیکی ناخواسته را ایجاد میکند اما هیچ راننده منتظری، انگشت روی بوق ماشین نمیگذارد تا گوش کوچه و خیابان را کر کند.
بعد هم راننده اتوبوس در کمال آرامش زنگ بزند به آقای جوادی نامی و با لهجه شیرازی به آرامی بگوید دوباره تایرهای ماشین قفل کِرد. تا تو بپرسی چرا اینطوری شد، مگر نباید از پشت تلفن هر آنچه لایق آقای جوادی بود نثار او میکرد؟! بعد آرامش راننده، صندلی به صندلی به جان مسافران بریزد و آنها شاد و خوشحال بگویند بقیه مسیر را پیاده میروند. در حالی که پشت اتوبوس صفی از ماشینها ردیف شدهاند که انگار هیچ عجلهای برای رفتن ندارند. همچنین در خیابان دیگری گوش بسپاری به لهجه آرام راننده دیگری که پشت ترافیک گیر کرده و به جای یقهگیری به ماشین جلویی بگوید: «نجاتم بده.» کدام شهر را میشناسی که شهروندی در آن به جای اینکه انگشتش را بچسباند به بوق ماشین، از این ترکیب بینظیر استفاده کند؟ جز کسی که در همان هوایی نفس کشیده است که حضرت حافظ و سعدی. حتماً باید جشنوارهای باشد که فیلمهای منتخبش درباره میراث فرهنگی را در شهر سینمایی هنر آفتاب شیراز اکران کند و میهمانان جشنواره به خاطر ترافیک و فاصلهای که بین مرکز شهر با شهر سینمایی افتاده، عطای دوباره فیلم دیدن را به لقایش ببخشند.
همچنین اعتراض آنها هم تو را به یاد نمایشگاه بینالمللی شهر آفتاب تهران بیندازد تا بپرسی مشکل از فاصله است، از ترافیک است، از شهروندان است یا از مجریانی که به این موضوع فکر نکردهاند؟ و رسانهها بپرسند، چنین جشنوارهای چقدر هزینه برده است؟ چقدر برای شهر آورد دارد و هزینهاش از کجا تأمین شده است؟ آیا جشنواره اسپانسر دارد؟ به قول اساتید روزنامه نگاری مسئولین جواب بدهند، خبر است و جواب ندهند هم خبر است.
حتماً برگزاری چنین رویدادی در هر شهر ایران لازم است تا آن حرف ماندگار سید محمد بهشتی، عضو شورای وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی آویزه گوش همه شود: «ایران سرزمین بیقراری است.»
این جشنواره بیش از هر چیزی، باید به یاد تصمیمگیران بیاورد که زندگی در هر سرزمین، رفتار متناسب با آن را میطلبد.
بیقراریای که از خط زلزله، بیابان و کم آبی و سیل میآید. بعد تو تاریخ معماری و شهرسازی این مملکت را در همین تاریخی بخوانی که بدانی در سرزمین بیقرار چطور باید قرار بیابی. حیف که ساکنان این روزهای ایران با این بیقراری غریبهاند؛ برخلاف آنانی که بافت تاریخی شیراز را ساختهاند یا تخت جمشید را درانداختهاند. امروزیها نه تنها آن بیقراریها را نشناختند که آب در رگ حیات همین استان فارس را هم آنقدر کشیدند که فرونشست را به جان تاریخ و طبیعتش انداختند. درست در پای همین تخت جمشید که مدیر پایگاه میراث فرهنگی آن درباره آمادگی برای اجرای کنسرت «سی صد» در جوار هخامنشیان خبر میدهد. اگر جشنواره شیراز به مسئولان تصمیمگیر نشان بدهد که نگهداشت سرمایهای به نام میراث فرهنگی، تضمین کننده تمدن ایران است؛ این جشنواره، با همه انتقادها و ابهامات کار خودش را کرده است.