روایتی از تئاتر کمدی نشسته با هنرمندی افراد دارای معلولیت
زنجیره مهربانی روی صحنه
سر تا پا سفید پوشیده؛ به رنگ موها و مژههایش. نقش فرشته بهشتی را بازی میکند. با جسارت هر چه تمامتر چشمهای خاکستریاش را به جمعیت میدوزد و با تکتک جملههایی که میگوید، سالن غرق خنده میشود. «یاسین جسور» زال است؛ تسلط عجیب و غریبی به متن دارد و به واسطه همین متن، تحقیرهای جامعه را به ریشخند گرفته است. حسین رجبفردی در نقش امیر برزخی، محسن مرتضوی در نقش مأمور جهنم، معصومه رحیمی در نقش شیطان کوچولو، محمدمهدی اسکندری در نقش مؤمن افراطی، افسانه بهنژاد در نقش جوانیهای ملوک و امیده موسوی در نقش میانسالی ملوک با انواع معلولیت از نقص عضو تا کوتاهقامتی، بازخوردهای جالبی از تماشاگران گرفتهاند. کسی معلولیت آنها را نمیبیند. با نهایت توانمندی از تئاتر کمدی «خوب، بد، عشق» پرده برمیدارند تا با زبان طنز به آدمها یادآوری کنند واقعیتهای زندگی را ببینند، نگاه منصفانه داشته باشند و با کلمات آدم نکُشند.
سهیلا نوری
خبرنگار
افسانه معلولیت
حتماً دیدهاید تعداد زیادی از افراد دارای معلولیت را که منتظر تأیید و پذیرش جامعه نمینشینند و به گونهای فعالیت میکنند که جامعه را وادار به تغییر نگاه میکنند. «افسانه» یکی از آنهاست. بسیاری از افراد و به واسطه یک نگاه سطحی، افسانه را دچار نقص عضو در ناحیه دست میبینند، اما چند دقیقه معاشرت با او کافی است تا مجذوب شخصیت، وقار و تواناییهای او بشوید به طوری که هر چیزی را میبینید جز اینکه چشمانتان به سمت آستین آویزان او بچرخد. افسانه این واقعیت زندگیاش را برخلاف دیگران که آن را ناتوانی میبینند، یک ویژگی میداند. به قدری روی صحنه قوی اجرا میکند که به مخاطب اجازه نمیدهد جز صدای گیرا و قدرت اجرای او به چیز دیگری توجه کند. با پایان اجرا سراغ او میروم و ریشه این تسلط و اعتمادبهنفس را میپرسم؛ میگوید:«خوشبختانه در خانوادهای بزرگ شدم که حتی برای لحظهای متوجه وجود این مشکل نشدم طوری که گاهی خودم فراموش میکنم با بقیه تفاوت دارم. البته برخورد همه آدمها شبیه خانوادهام نبوده و نیست، اما چون نمیتوانم نگاه آنها را تغییر بدهم، بیتوجه به انرژی منفیشان، به هدفهای بزرگتری که دارم، فکر میکنم. مطمئنم همین نگاه من را خیلی اتفاقی در مسیر تئاتر قرار داد؛ صحنهای که من را جادو میکند. چند ثانیه قبل از اجرا صدای ضربان قلبم را توی گوشم میشنوم، ولی به محض اینکه روی صحنه میروم از اضطراب خبری نیست؛ انگار به یک جهان آرام پا گذاشتهام.»
هدف بزرگ شیطان کوچولو
«معصومه» از جامعه کوتاهقامتان است. از عهده نقش شیطان کوچولوی داستان بینظیر برآمده است. در این نمایش کمدی، گویی به دلیل خطای آدمها قد و قوارهاش آب رفته اما در واقعیت، نگذاشته این قامت کوتاه دست او را از موفقیت کوتاه کند. حسابدار یک شرکت مالی است و در کنار آن کار دوبله هم انجام میدهد. معصومه معتقد است بیان معضلات اجتماعی به زبان طنز باعث میشود مردم درک بهتری از واقعیت داشته باشند. او که تئاتر را صحنهای برای نشان دادن توانمندیهایش میداند، به سینما علاقه دارد و هدفش انجام کارهای سینمایی است؛ «من خودخواسته به جای گوشهنشینی، حضور پررنگ در جامعه را انتخاب کردم و باور دارم هر چه بیشتر به چشم بیایم، افراد کمتری با دلسوزی و ترحم با من برخورد میکنند. البته حالا که به واسطه تئاتر تفکر عمیقتری پیدا کردم و ساده از کنار مسائل نمیگذرم، باور دارم ما معلول نیستیم بلکه خاص هستیم و چالشهایمان را هم به روش خاص حل میکنیم.»
به زخمهایش میخندد
نقش «محسن» در این تئاتر از بقیه متفاوتتر است. گریم مأمور جهنم کار دشواری است، چراکه با آثار سوختگی روی سر و صورت او، این نقش باورپذیرتر میشود؛ موقعیت دشواری که محسن آن را آسان کرده است. 12 سال قبل توسط نظافتچی ادارهای که در آن مشغول بود، مورد سوءقصد اسیدپاشی قرار گرفت و رد پای اسید در جزء به جزء صورت او نمایان است. شاید هر کسی جای او بود تاریکترین فضا را برای زندگی انتخاب میکرد، اما محسن مرتضوی راه حریف شدن بر اندوه زندگی را خوب فهمیده است. او یکی از فعالترین آسیبدیدگان اسیدپاشی است؛ هنرمندانه یاد گرفته به زخمهایش بخندد. نقش مأمور جهنم در تئاتر «خوب، بد، عشق» این توانایی او را به رخ تماشاچیها کشانده است. با صورتی که بدون گریم آثار سوختگی در جایجای آن پیداست از همان ابتدای ایفای نقش، مخاطب را میخکوب میکند.
اغلب انتظار داریم افرادی که قربانی اسیدپاشی هستند دچار نوعی خشم فروخورده و احساس تعارض با جامعه شوند، چیزی که در محسن وجود ندارد. او که این روحیه را درمان دردهایش میداند، میگوید:«درد را از هر سمت که بخوانیم باز هم درد است، ولی به خودم قول دادم به زخمهایم بخندم تا درد را احساس نکنم. یاد گرفتم از نگاه مردم فرار نکنم و آنقدر عادی برخورد کنم که بقیه هم مجبور به برخورد عادی با من شوند. میخواهم به مردم یادآوری کنم هیچکدام ما نمیدانیم یک دقیقه بعد چه اتفاقی در انتظارمان است و هرآن امکان دارد بر اساس یک اتفاق، معلولیت جزئی از زندگی ما شود.»
جادوی تئاتر
زندگی دخترها و پسرهایی که روی صحنه «خوب، بد، عشق» ظاهر شدهاند به قبل و بعد از آشنایی با اعجاز تئاتر تقسیم شده است. در ایستگاه نخست این زندگی «علی کخجام» ایستاده است؛ جوانی که 5 سال قبل و در پی یک دغدغه شخصی، تصمیم گرفت تئاتر را با گروهی از افرادی روی صحنه ببرد که غالب جامعه، آنها را ناتوان میبینند. از همان ابتدا میدانست میخواهد استعداد افراد دارای معلولیت را آنگونه شکوفا کند که به مخاطب امان ندهند حتی به ترحم و تمسخر فکر کند. حالا که همین اتفاق افتاده و همه مخاطبان، این نمایش را ایستاده تشویق کردند، علی خوشحال است که اهدافش یکییکی تحقق پیدا میکنند.
او میگوید:«چند سال قبل و برای اولینبار در ایران، کمدی نشسته یا sit down comedy را به گروهی از افراد دارای معلولیت آموزش دادم و بعد از اجراهای متفاوت در برنامههای خندوانه، عصر جدید و بگو بخند، حالا این دومین تئاتری است که با این بچهها روی صحنه میرود و همه تماشاگران به احترام توانایی و هنر آنها میایستند. این احساس غیرقابل وصفی است که بیتعارف بگویم بدون حمایت جامعه تداوم نخواهد داشت. ما تا آخر امسال هر پنجشنبه و جمعه این تئاتر را در سالن شهرزاد روی صحنه میبریم و قصد داریم تنها با مونولوگ و در عین سادگی، نگاه مخاطب را تغییر دهیم.»
علی تغییر دیدگاه را چالش بزرگ کار خود و اعضای تیمش میداند و اضافه میکند:«دغدغه من و این تیم، فرهنگسازی است. به نظر ما همه آدمها دارای معلولیت هستند، حالا این معلولیت در یک نفر مشهود است و در فرد دیگر باطنی است؛ همانطور که محمد باغیانی در نقش بیوک، بهرغم اینکه در واقعیت معلولیتی ندارد در این داستان، معلولیت خود را در فحاشی و رفتارهای غیراخلاقیاش نشان میدهد. ما لابهلای حرفهایمان به دنبال نقدی هستیم که به اصلاح ختم شود و خیلی خوشحالم که این تئاتر با هنرنمایی افراد دارای انواع معلولیت، از قامت کوتاه تا سوختگی، قطع عضو، سیپی و نقص جسمی-حرکتی و مغزی، مخاطبان را به خنده و تفکر واداشته است.»
زنجیره مهربانی
یکی از تماشاچیان «محمد بحرانی» است. در عالم کمدی آدمی شناخته شده است و حرفهای زیادی برای گفتن. بدون اغراق در بیشتر دقایق این تئاتر 90 دقیقهای، لبش به خنده باز است و همراه با جمعیتی که برای دیدن این نمایش به سالن تئاتر شهرزاد آمدهاند، هر بار که تکتک کاراکترها روی صحنه میآیند و مونولوگ خود را اجرا میکنند، از این همه توانایی چشمانش برق میزند. از او میپرسم کدام ویژگی این کمدینها توجهش را جلب کرده است، میگوید:«شاهد یک کمدی درجه یک بودم؛ البته پیش از این هم به واسطه کمدیهای نشستهای که از این بچهها دیده بودم با استعداد و توانایی آنها آشنایی داشتم، ولی حالا برداشت من از این توانمندی تکمیلتر شده است. راستش را بخواهید امروز که قرار بود برای دیدن این نمایش بیایم، به هیچ عنوان در ذهنم اجرای تعدادی از افراد دارای معلولیت را مرور نمیکردم. من آمده بودم یک تئاتر ببینم. اصلاً و ابداً توقعم را پایین نیاورده بودم و همینطور هم شد. من یک کمدی سرحال، خوشریتم و باحال دیدم.»
این همان حلقه گمشدهای است که اگر در جامعه پیدا شود، زنجیره مهربانی کامل خواهد شد. اگر تکتک اعضای جامعه تواناییهای افراد دارای معلولیت را ببینند و باورشان کنند، بدون شک جامعه دارای معلولیت که تعداد آنها کم هم نیست گامهای پرقدرتتر و اثربخشتری برخواهند داشت.