زندان؛ مجازات عشق پسر طراح به دختـــر ســــارق

گروه حوادث/ وقتی پسر طراح دکوراسیون عاشق شد، نمی دانست که این زن سارق حرفه ای است و قرار است او را همدست خود در گوشی‌قاپی‌ کند و مالخرها به آنها سفارش گوشی سرقتی بدهند.

به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، به دنبال گوشی‌قاپی‌های سریالی در شرق و جنوب شرقی پایتخت، تحقیقات پلیسی آغاز شد. شاکی‌ها مدعی بودند که گوشی آنها توسط دو راکب موتورسیکلت که یکی از آنها زن بود، صورت گرفته است.
بررسی‌ها در این رابطه ادامه داشت تا اینکه زن جوانی در تماس با پلیس از سرقت گوشی تلفن همراهش توسط موتورسوارانی خبر داد که یکی از آنها زن جوانی بود. وقتی کارآگاهان به محل حادثه رفتند، در بازبینی دوربین‌های مداربسته محل مشخص شد گوشی‌قاپان بعد از سرقت به اشتباه وارد خیابانی بن‌بست و مجبور به بازگشت شدند و دوربین‌های مداربسته طلافروشی که در آن نزدیکی بود، تصاویر سارقان را ثبت کرده بود. با به دست آمدن تصویر دختر و پسر جوان، کارآگاهان به سراغ آلبوم متهمان اداره آگاهی رفته و موفق شدند هویت گوشی‌قاپان را از آلبوم متهمان سابقه‌دار اداره آگاهی به دست آورده و هر دو نفر را در مخفیگاه‌شان بازداشت کنند .
به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت؛ متهمان در اختیار اداره آگاهی قرار گرفته و تحقیقات در رابطه با سرقت‌های احتمالی‌شان ادامه دارد.
 گفت‌وگو با متهمان
پدرام و فریبا، سارقانی هستند که سناریوی گوشی‌قاپی‌های شرق و جنوب شرقی پایتخت را رقم می‌‌زدند؛ سارقانی که برای چندمین بار قدم در اداره آگاهی گذاشته‌اند.
چه شد که تصمیم به گوشی‌قاپی گرفتید؟
پدرام گفت: طراح دکوراسیون بودم و در این رشته هم تحصیلات عالیه داشتم. زندگی‌ام از زمانی تغییر کرد که در پارتی شبانه با فریبا آشنا شدم. او خودش را روانشناس و تحصیلکرده معرفی کرد. مدتی که از دوستی‌مان گذشت، به فریبا شک کردم.
او تماس‌های پنهانی داشت و گاهی اوقات هم برای چند ساعتی ناپدید می‌‌شد. ابتدا تصور کردم شخص دیگری در زندگی‌اش است، اما بعد از مدتی پی به راز فریبا بردم.
 او گوشی‌قاپ حرفه‌ای بود که قبل از دوستی با من 5 بار به زندان افتاده بود.
با وجود فهمیدن این راز باز هم با او ماندی؟
بله چون عاشق فریبا شده بودم و نمی‌توانستم او را ترک کنم. از اینکه فریبا با افراد مختلف برای سرقت می‌‌رفت، ناراحت بودم و چندین بار به او گفتم که دلم نمی‌خواهد ترک موتور دیگران راهی سرقت شود. اما او می‌‌گفت شغل او دزدی است و نمی‌تواند کار دیگری انجام دهد. درنهایت هم گفت اگر ناراحتی، خودت با من بیا. من هم قبول کردم البته اوایل می‌‌ترسیدم اما با قرص‌ها و مواد روانگردانی که فریبا به من می‌‌داد، مرا مجاب می‌‌کرد که گوشی‌قاپی کنم.
به همین راحتی سارق شدی؟
فریبا این بار جواب داد و گفت: خودش خواست، البته هم هیجان داشت و هم درآمد. از طراحی مگر چقدر گیرش می‌‌آمد. اوایل کمی برایش سخت بود، اما آموزش‌های لازم را به پدرام دادم. چند هفته‌ای طول کشید تا حرفه‌ای شود و بعد از آن یا من گوشی سرقت می‌‌کردم یا پدرام.
با گوشی‌های سرقتی چه می‌‌کردی؟
ما معمولاً سفارشی بودیم. یعنی خلافکاری یا رئیس باند مالخری به ما سفارش می‌‌داد که 10 تا گوشی سامسونگ فلان مدل می‌‌خواهم و ما هم برای او سرقت می‌‌کردیم. کمتر برای خودمان کار می‌‌کردیم، حوصله چانه زدن با مالخرها را نداشتیم. درآمد کار سفارشی هم بیشتر است.
دستگیر هم شده‌ای؟
5 بار قبل از آشنایی‌ام با پدرام و 5 بار هم با هم بازداشت شدیم. آخرین بار پارسال دستگیر شدیم و فروردین امسال با وثیقه میلیاردی آزاد شدیم. اما دو هفته از آزادی‌مان نگذشته بود که باز هم سرقت‌ها را شروع و این بار 120 گوشی سرقت کردیم.
چرا یک دختر جوان باید سارق حرفه‌ای شود؟
عاشقی. به مردی که چندین سال از خودم بزرگ‌تر بود علاقه‌مند شدم و پایم را در یک کفش کردم که باید با او ازدواج کنم. خانواده‌ام مخالف بودند اما اصرارهای من باعث شد که آنها راضی شوند. وارد زندگی‌اش که شدم، تازه فهمیدم با چه هیولایی زندگی می‌‌کنم. همسرم قاچاقچی مواد مخدر بود و بارها مرا مجبور کرد که با او همراه شوم.
 من هم که چاره‌ای نداشتم، همدستش شدم.
 او چند سال قبل به خاطر حمل مواد مخدر در یکی از شهرستان‌ها بازداشت شد. دادگاه به او حکم اعدام داد اما حکمش به حبس ابد تبدیل شد. البته باز هم حکمش شکسته شد ولی من به صورت غیابی طلاق گرفتم. راهی تهران شدم و دیدم نمی‌توانم بدون خلاف درآمدی به دست بیاورم به همین دلیل بود که عضو باند سرقت و گوشی‌قاپی شدم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و نود و دو
 - شماره هشت هزار و پانصد و نود و دو - ۰۹ آبان ۱۴۰۳