نگاهی به وضعیت اقتباس از نمایشنامههای ایرانی به بهانه نمایش صحنهای «باغ شب نمای ما» نوشته اکبر رادی
گنجینههای بکر
مازیار معاونی
منتقد سینما و تئاتر
به روی صحنه رفتن نمایشنامه «باغ شب نمای ما» به قلم اکبر رادی فقید و به کارگردانی هادی مرزبان که پیشینهای طولانی در اجرای صحنهای آثار رادی دارد، فرصت و بهانه خوبی است برای گشودن دوباره مبحث فقر اقتباس از متون نمایشی نوشته شده به دست نمایشنامهنویسان ایرانی که به رغم تنوع قابل ملاحظه و کیفیت قابل دفاع، سالها و دهههاست که از سوی سازندگان آثار نمایشی تصویری نادیده گرفته شدهاند یا دستکم بسیار اندک به آنها توجه شده است. نگاهی به فهرست بلندبالای فیلمهای سینمایی و سریالهای نمایشی در دهههای اخیر چه آنها که زیر بیرق تلویزیون ساخته شدهاند و چه مجموعههایی که در قالب پلتفرمهای متعلق به شبکه نمایش خانگی عرضه شده و میشوند، به خوبی صحت این ادعا را اثبات کرده و نشان میدهد که بجز تلهتئاترهایی که تا اواسط دهه هشتاد ساخته میشدند و البته قرابت مدیومی غیرقابل انکاری با نمایشنامهها داشتند، متأسفانه در دیگر مدیومها توجهی به غنای متون نمایشی داخلی نمیشود و فیلمنامههای شکل گرفته بر مبنای ذهن و قدرت تخیل نویسندگان آثار نمایشی امروزی که البته در جای خود میتوانند ارزشمند هم باشند، به اقتباس از نمایشنامههای عمیق و پرمغز داخلی ترجیح داده میشوند.
برای این بیتوجهی و سهلانگاری غیرقابل توجیه میتوان دلایل متعددی اقامه کرد از نبود شناخت و ناآشنایی سازندگان نسل جوان آثار نمایشی با غنای متون نمایشی ایرانی گرفته تا دشواری اقتباس از این متون که از هر نویسندهای بر نمیآید و استفاده از سوژههای تکراری و پرداختهای کلیشهای که به مقوله سختتر و حساستر اقتباس ترجیح داده میشود و سرانجام جریان به نظر ناسالم تولید در مدیومهای تصویری که با اقتدار هر چه تمامتر مقابل تولید آثار ارزشمندی که آثار اقتباسی را هم در بر میگیرد ایستاده است، جریانی که در سینما با افراط بیحساب و کتاب در ساخت کمدیهای نازل، در شبکه نمایش خانگی با سریدوزی زیر ژانر خشن درام اجتماعی و در تلویزیون با ساخت ملودرامهای بیکیفیت و طنزهای بیارزش، روزنه تنفس برای آثار عمیق برگرفته از دستمایههای غنی ادبی را به طور کل مسدود کرده است.
برای یادآوری نمایشنامههای ارزشمندی که سالهاست نادیده گرفته شدهاند، میتوان از آثار اکبر رادی فقید شروع کرد؛ نمایشنامههای عمیقی همچون «شب روی سنگفرش خیس»، «پایین گذر سقاخانه»، «ملودی شهر بارانی» و همین نمایش اخیر «باغ شب نمای ما» که هر کدام ظرفیت نمایشی بسیاری در اختیار نویسندگان و کارگردانان فیلمهای سینمایی و سریالهای نمایشی قرار میدهند، حتی میتوان به جای اقتباس صرف که وفاداری بیشتری به متون نمایشی را میطلبد، از گزینههای دیگری نظیر «با نگاهی به» یا «با الهام از» بهره گرفت و فیلمنامههای خوب و خلاقانه بسیاری خلق کرد که نگاه به گذشته، دگردیسی شرایط اجتماعی، انتقال زمان وقوع رخدادها به زمان حال و البته استفاده از ظرافتهای پیشرفته کنونی فیلمنامهنویسی را توأمان در کنار هم داشته باشد. بجز نمایشنامههای رادی، آثار زندهیاد غلامحسین ساعدی هم دقیقاً چنین ظرفیتی دارند که بجز مرحوم داریوش مهرجویی و دو اقتباسش از داستان «عزاداران بَیل در فیلم گاو» و «آشغالدونی در فیلم دایره مینا» کمتر نشانی از اقتباس یا حتی الهام از این نمایشنامهنویس بزرگ معاصر در میان سینماگران و مجموعهسازان داخلی دیده میشود. حتی از نوشتههای نمایشنامهنویسان نسلهای میانسال و جوان همچون حسین کیانی، حمیدرضا نعیمی، حمیدرضا آذرنگ و... هم استفاده نمیشود و آثار غنی این نویسندگان و همکاران نویسنده آنها به ندرت رنگ تصویر به خود میبینند. البته امکان استفاده از ظرفیتهای دراماتیک آثار نوشتاری تنها به مقوله نمایشنامه ختم نمیشود و افزون بر متون نمایشی، سایر مدیومهای ادبی همچون داستانهای بلند و کوتاه و نویسندگان پیشکسوت و جوان این آثار هم در محاق ماندهاند. همچنین از این رسته هم میتوان از نامهایی نظیر هوشنگ مرادی کرمانی و هوشنگ گلشیری نام برد که زندهیادان کیومرث پوراحمد با سریال «قصههای مجید» و هوشنگ گلشیری با فیلم سینمایی «شازده احتجاب» در ماندگاری نام و آثار آنها کوشیدهاند؛ دو نویسنده بزرگ با آثار ارزشمند بسیار که کمتر مورد توجه کارگردانان نسلهای بعد قرار گرفتند و البته شاید خوشاقبالتر از بزرگان دیگری همچون صادق چوبک، بهرام صادقی، عباس معروفی یا نویسندگان جوانتری همچون مهدی یزدانی خرم، سودابه فرضیپور و همسن و سالانشان باشند که نوشتههای قابل تأملشان در اولویت سازندگان آثار نمایشی تصویری نیستند. افسوس!