روایتی از زنان روستای سرآقاسید که کسب و کارشان با نمک است

آب، نمک، نان

با حلب‌های آب در دست می‌روند و با گونی‌های بزرگ نمکی که به دوش می‌کشند، برمی‌گردند. روستای سرآقاسید در شهرستان کوهرنگ جایی در میان کوهستان‌های کنگله، نرمه و وند رشته کوه‌های زاگرس قرار دارد که سرشار از رودخانه‌ها و چشمه‌های آب شیرین است. اما در میان یکی از کوه‌های مجاور روستا، چشمه آب شور با دبی بسیار کم وجود دارد که منبع درآمدی است برای زنان این روستا. حکایت این روستا روایت زنانی است که با کاشت آب شور در «کرت» (حوضچه)، نمک استخراج می‌کنند و با فروش آن، نان بر سر سفره خانواده می‌برند.‌ روستای سرآقاسید، محل تلاش زنانی است که شش ماه اول سال آب می‌کارند و نمک درو می‌کنند و نیمه دوم سال به بافندگی مشغول می‌شوند. همه زنان روستا به چشمه می‌روند تا از نمک نان در بیاورند. بی‌بی ‌مریم یکی از زنان این روستا است که ۴۸ سال دارد. سال‌ها قبل همسرش را از دست داده و ۷ فرزند دارد. سه نفرشان به خانه بخت رفته‌اند و ۴ نفر دیگر با او زندگی می‌کنند. یکی از بچه‌ها تا پنجم درس خواند و ادامه تحصیل نداد. اما سه فرزند دیگرش در مقطع متوسطه تحصیل می‌کنند.‌ سال‌هاست که بی‌بی مریم خرج زندگی را به تنهایی بر دوش می‌کشد. با‌ همین پیت‌های حلبی و گونی‌های رنگ و رو رفته نان در می‌آورد.

نیلوفر منصوری
خبرنگار

 زنان روستا صورت‌شان آفتاب سوخته و دست‌های‌شان چاک‌چاک است. گرد نمک مثل دانه‌های برف روی گونه‌های شان می‌نشیند و شوری اشک چشمان شان را دوچندان می‌کند. سال‌هاست تیزی حلب‌های آهنی دستان‌شان را زخمی می‌کند و بلورهای سفید و درخشان نمک زخم شان را می‌سوزاند. نگاهی به دستان بی‌بی می‌اندازم و می‌گویم درد ندارد؟ آهی می‌کشد و می‌گوید: «بخدا درد دارد، بار آب و نمک سنگینه، به‌خاطر همین الان گردن، دست، پا و کمرم درد می‌کنه. چه کنم درآمد دیگری ندارم، باید تحمل کنم.»
در‌ هوای گرگ و میش دم صبح، بی‌بی مریم، با چند نفر از زنان روستا پیت‌های حلبی 18 کیلویی را که از شب قبل کنار گذاشته، برمی‌دارند و راهی می‌شوند. دو کیلومتر مسیر سنگلاخی و صخره‌ای دره را طی می‌کنند تا به چشمه برسند. آب چشمه، با گذر از میان گنبدهای طبیعی نمک، شور است. زور چندانی ندارد، اما زنان روستا، با حوصله پیت‌ها را پر از آب شور می‌کنند و بعد روی حوضچه‌ها (کرت‌ها) که با صفحه پلاستیکی پوشانده‌اند، خالی می‌کنند. بی‌بی مریم می‌گوید: «قدیمی‌ها معتقد بودند وقتی نور به سنگ نزدیک چشمه تابید، باید از آب چشمه برداشت. وقتی نور از سنگ بگذرد، برداشت آب حرام می‌شود.» زنان روستا ‌هنوز ‌هم به‌ همان عقیده‌ هستند و صبح علی‌الطلوع به راه می‌افتند.

نان به قیمت نمک
آب داخل کرت‌ها، بعد از چند روز تبخیر و به نمک تبدیل می‌شود. زنان روستا بعد از چند روز با گونی‌ و کیسه‌های پارچه‌ای می‌آیند و نمک‌ها را جمع می‌کنند. برخی به صورت کلوخ به روستا می‌برند و با سنگ‌های مخصوص آن را آسیاب می‌کنند برخی‌ هم ‌همانجا با سنگ و چوب آن را خرد می‌کنند. نمک‌هایی که هر کدام برای‌شان نان می‌شود اما گاهی این نان به قیمت جان آنها تمام می‌شود.
بی‌بی مریم دست‌های زمخت و زخمی‌اش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «با اینکه نمک‌ها را به سختی درست می‌کنیم اما آن را با قیمت پایین از ما می‌خرند. معمولاً 7 تا 8 پیت حلبی آب شور، تقریباً 3 تا 4 گونی 10 کیلویی نمک می‌دهد که قیمت ‌هر گونی 50 تا 60‌ هزار تومان است. من هر گونی را 50‌ هزار تومان می‌فروشم.»

ترس از باران
بی‌بی مریم می‌گوید: «رونق کار ما با آفتاب است. باران و برف که ببارد، کار ما کساد می‌شود. آب چشمه دیگر شور نمی‌شود و نمی‌توانیم نمک برداشت کنیم. کمتر از نیم ساعت زمان می‌برد تا پیاده به محل چشمه نمک برسیم، اما با پای شما یک ساعت زمان می‌خواهد. داخل گودال‌هایی که از قبل روی زمین ایجاد شده‌اند پلاستیک پهن می‌کنیم و آب شور را چشمه می‌آوریم و داخل آن می‌ریزیم. یک ‌هفته می‌ماند تا اینکه خشک شود. نمک‌ها مانند گیاهان بیابان بالا می‌آیند و خشک می‌شوند. بلورها و گلوله‌های نمک را که خشک شده‌اند جمع می‌کنیم و به روستا می‌بریم. با سنگ آسیاب آن را آسیاب و الک می‌کنیم. بخشی را برای مصرف خودمان نگه می‌داریم و بخشی را‌ هم به روستاهای دیگر و شهرهای اطراف می‌فروشیم.»
در این روستا، زنان نیز در کنار مردان خانواده در مزرعه کار می‌کنند. برخی از زنان روستا وقتی برای استخراج نمک به دره پا می‌گذارند با خود قاطر و خر می‌برند و نمک را بار حیوان می‌کنند. اما بی‌بی مریم گونی نمک را روی کول خود می‌گذارد و راه رفته را باز می‌گردد.

 آب باریکه ساعتی
قدمت حوضچه‌ها یا کرت‌ها، آنگونه که حجت دادور به «ایران» می‌گوید به ۵۰۰ تا ۶۰۰ سال پیش برمی گردد و نسل به نسل به مردم امروز رسیده است. به گفته این فعال گردشگری، زنان بر اساس گروه‌بندی، ‌هفته‌ای یک‌بار از ۵ صبح تا ساعت ۸ به چشمه می‌روند. گروه اول که آب را جمع کردند، تا بعدازظهر کسی حق برداشت آب ندارد. بعدازظهر گروه بعدی برای برداشت آب می‌آید. او درخصوص سختی کار زنان روستا می‌گوید: «زنان روستا سال‌هاست که در زمینه استخراج نمک‌ کار می‌کنند. با وجود اینکه بیمه نیستند، اما توقعی‌ هم ندارند. مدت‌ها به دنبال حل مشکل بیمه این زنان بودم اما متأسفانه تلاش‌های من بی‌فایده بود. علاوه بر آن، محلی برای عرضه نمک وجود ندارد و محصولات‌شان با قیمت مناسبی‌ هم خریداری نمی‌شود. این در حالی است که پروسه استخراج نمک، سخت و دشوار است.
 از مسیر ناهموار و پرپیچ و خم برداشت نمک تا سراشیبی‌هایی که باید گونی و حلب نمک را به دوش بگیرند و پایین بیایند. حمل حلب‌های 18 کیلویی آب و حمل کیسه‌های نمک از 10 تا 30 کیلویی در این مسیر بسیار سخت است.
دادور با بیان اینکه‌ هیچ نهادی از آنها حمایت نمی‌کند می‌گوید: این زنان در طول 12 ماه مدام در حال تلاش‌هستند. در فصل بهار مشغول جمع‌آوری گیاهان دارویی ‌هستند. در تابستان به تولید نمک رو می‌آورند و در پاییز بلوط جمع می‌کنند. آنها سه فصل از سال را در کوه‌ها می‌گذرانند و در زمستان، مشغول تولید صنایع دستی اعم از گلیم، جاجیم، چوغا و قالی‌ هستند. علاوه بر آن در زمین‌های کشاورزی، عشایری و دامداری نیز مشغول ‌هستند. سختی کار و زندگی آنها را می‌توان در دستان‌شان دید.

 

بــــرش

جای خالی بیمه

آسیب‌های استخراج نمک برای زنان این روستا کم نیست. پادرد، سردرد و کمر درد بخش جدانشدنی زندگی‌شان است چرا که ‌هر پیت حلبی نمک ۳۰ کیلو وزن دارد و آنها دو ساعت روی کول‌شان می‌گیرند تا به روستا برسند. دادور با اشاره به بیمه نبودن زنان این روستا می‌گوید: «گاهی زمین می‌خورند یا در گودال نمک لیز می‌خورند؛ دست، پا یا لگن‌شان می‌شکند. سال گذشته یکی از زنان روستا که برای چیدن و جمع‌آوری گیاهان دارویی به کوه رفته بود، از ارتفاع سه متری سقوط کرد. تلاش ما‌ برای رساندن به بیمارستان بی‌ثمر بود و متأسفانه فوت کرد. از آنجایی که بیمه نیستند وقتی دچار حادثه می‌شوند حمایتی هم از آنها نمی‌شود.
او معتقد است که یکی از راه‌های کمک به این زنان فراهم آوردن شرایط فروش نمک‌شان است. شرکت در جشنواره‌ها و نمایشگاه‌های مرتبط برای عرضه محصولات‌شان یا برای بسته‌بندی نمک‌های‌شان در کارخانجات، راهکارهای مناسبی برای کمک به آنهاست.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و هفتاد و یک
 - شماره هشت هزار و پانصد و هفتاد و یک - ۱۵ مهر ۱۴۰۳