روایت زندگی امام حسن عسکری(ع) در«یک نفس تا نگاهت»

 حیات مادی و معنوی امامان شیعه در دوران خلافت عباسیان با دشواری‌های فراوانی همراه بود که نمود آن را در زندگی امام یازدهم می‌توان مشاهده کرد. مریم ولی در کتاب «یک نفس تا نگاهت» که اولین رمان اوست، ارتباط میان امام حسن عسکری(ع) و شیعیان در زمان حکومت عباسیان را در قالب داستانی خواندنی به تصویر کشیده است. این اثر از سوی انتشارات نیستان منتشر شده است.
«یک نفس تا نگاهت»؛ رمانی است با گونه نگارشی تاریخی مذهبی و پرتعلیق و آکنده از صحنه‌های گریز و فرار و نیز شرح زندگی و زیست مخفیانه شیعیان و امام یازدهم در میان عمال خلیفه وقت.
در این کتاب، برشی از زندگی اهل تشیع را در دوران زندگی امام یازدهم می‌خوانیم و در جریان وضعیت اهل تشیع در داخل ایران و سختی‌های پایبندی آنها به مذهب شیعه قرار می‌گیریم. در این داستان ضمن آشنایی با شخصیت جذاب و قهرمان‌گونه هامون، به عنوان وکیل و امین امام، با نکات تربیتی و اخلاقی فراوانی‌ نیز آشنا می‌شویم.
داستان با محوریت جوانی به نام هامون و در ایران و شهر ری آغاز می‌شود. هامون پسر عطار مشهور ری است که امین امام حسن عسکری(ع) و هماهنگ‌کننده نمایندگان و امینان او در شهرهای مختلف ایران است. هامون به واسطه پدر با زندگی مخفیانه شیعیان امام زمانه خود آشنا می‌شود و شرح دلدادگی پدر به امام(ع) و نوع مواجهه او با ایشان و فرامین ایشان را فرامی‌گیرد. روزگار اما در نهایت او را راهی سامرا و کاخ خلیفه می‌کند تا به زعم خود بتواند به امام نزدیک‌تر باشد. فرجام او اما زندان و در نهایت وصال با امام و خاندانش و… است.
«یک نفس تا نگاهت» در تمام روایت داستانی خود سعی کرده از مرثیه‌سرایی و توصیفات احساسی و هیجانی دور باشد و در مقابل صحنه و موقعیتی را ترسیم می‌کند تا مخاطبش خود را به عینه در جغرافیای رویداد داستان کشف کند. در شهر ری و در ایام زیست و پس از زیست عبدالعظیم حسنی. در بازارهایی که آکنده از گوش و چشم خبیثان و جاسوسان است و تعریفی از زندگی و زیست مؤمنانه در یک خانواده کوچک.
رمان همچنین تلاشی ستودنی در به تصویر کشیدن منظومه فکری یک جوان در شناخت و دلدادگی به امام زمان خود دارد؛ تلاشی که سعی کرده از شعارزدگی دور و نزدیک به واقعیت اقتضای داستان‌نویسی باشد و از این منظر کارکرد خود را جدای از داستان مبدل به یک اثر تربیتی کرده است.
مریم ولی نویسنده این اثر درباره به نگارش درآوردن زندگی امام حسن عسکری(ع) بیان داشته: «سکوت امام که حاکی از تقیه ایشان است و همچنین تشکیلات زیرزمینی وکالت که هدف آن آماده کردن مردم برای غیبت حضرت مهدی(عج) بود، از نکات پررنگ دوران امام است. شرایط زندگی امام و شیعیان بسیار سخت بود. از این جهت که امام در منطقه‌ای زندگی می‌کند که یا شیعه نیستند که قدر او را بدانند یا شیعیان جرأت نمی‌کنند محضر امام را درک کنند و حضرت در سخت‌ترین شرایط ارتباطی به سر می‌برد، به گونه‌ای که حضرت دستور دادند هیچ کسی حق ندارد به من سلام بکند؛ چرا که شیعیان یا باید کتمان می‌کردند که محب حضرتند یا کشته می‌شدند. با تمام این محدودیت‌ها، امام برای حفظ مناسک و انسجام شیعه که نتیجه آن ارتقای معرفت شیعه نسبت به اهل بیت بود، در تلاشند. به نظر من پرداختن به این بُعد از زندگی امام، ظرفیت داستان‌پردازی بالایی دارد.»
در بخشی از این رمان آمده: «و حسن بن علی، در سکوت نابه‌هنگام من، بی‌اذن، روانه انتهای باغ می‌شود. همان‌جا که بزمی برایش به پا شده در قفس شیران؛ و نظاره‌گرش خلیفه معتز است و صالح بن وصیف، آنانی که قفل سرای امیدم به دست‌شان گشوده می‌شود، و گروهی از اهل سامرا که کینه اولاد علی در دل دارند. تعظیم می‌کنم بر خلیفه. چشمش که به حسن می‌افتد، برمی‌خیزد. نمی‌دانم شرم است که نگاه از او می‌گیرد یا ترس؛ شرم که لرز نمی‌آورد. یک قدم پیش می‌گذارد و دو قدم پس. قرار ندارد. بر بلندای ایوان ایستاده. گاه به هراس، از صحن باغ، روی برمی‌گرداند؛ و گاه، به خشم، دیده از نگهبانان می‌دزدد.»