گویی اشتباهات محاسباتی و لغزشهای راهبردی امریکا پایانی ندارد
بهای بیخردی واشنگتن
وصال روحانـی
خبرنگار
در حالی که خاورمیانه ملتهبتر از هر زمانی نشان میدهد و در یک نقطه عطف بزرگ و تاریخی ایستاده، مشخص است که نحوه سیاستگذاری امریکا در شکلگیری اتفاقات ناگوار این منطقه نقش مهمی داشته و به همین دلیل ساده و روشن است که باید پرسید چرا و از چه طریق امریکا به نقطهای اینچنین تأسفآور رسیده است.
وسعت یافتن جنگ غزه که با عملیات موسوم به «طوفانالاقصی» از روز 7 اکتبر 2023 (15 مهرماه 1402) و توسط سازمان حماس شروع و منجر به کوبیدن هر چه وسیعتر اسرائیل از زمین و هوا و دریا شد و عملیات ددمنشانه اسرائیل را از فردای آن روز به بهانه انتقام از حماس و جنبش جهاد اسلامی (که یاور حماس در این تهاجم جانانه بود) در پی داشت، با شرایطی که اینک در غزه و کشورهای اطراف برقرار است، یک احتمال قوی نشان میدهد. با این حال آنچه از امریکا در قبال این احتمال مشاهده میشود، نه یک سیاستگذاری معقول و درست بلکه ادامهای بر اشتباهات راهبردی بزرگ و پرشمار قبلی آنهاست. پس از مطرح شدن احتمال ورود وسیعتر لبنان به عرصه جنگ غزه و تشدید اقدامات یمن، عراق و سوریه در راه حمایت از فلسطین، امریکا به جای دوراندیشی و تلاش بیشتر برای جا انداختن طرحهای ترک فوری مخاصمه و اعلام آتشبس در غزه، اقدامات خود را برای تقویت هر چه بیشتر رژیم جعلی تلآویو شدت بخشید. در این ارتباط، ابتدا اسکادران هوایی سرکوبگر آبراهام لینکلن به منطقه گسیل شد و سپس ناو دریایی عظیم یو.اس.اس جورجیا هم به منطقه ورود کرد تا در صورت تشدید منازعات، تلآویو خطر سقوط را حس نکند. از سوی دیگر، جو بایدن هم با وجود منفعل شدن بر اثر بیماریهایش (و دادن مکان انتخاباتیاش به کامالا هریس) تأییدیه ارسال یک کمک تسلیحاتی جدید به بهای 20 میلیارد دلار را از کنگره امریکا گرفت و آن را اجرایی کرد. این وقایع در شرایطی رخ داد که از یک سو حزبالله لبنان با به نمایش گذاشتن شهرک بزرگ زیرزمینی و نظامیاش و امکانات عظیم جنگی موجود در آن (شامل موشکهای بزرگ و پیشرفته)، تلآویو را بشدت به ترس انداخت و یمن نیز تصریح کرد تحت هیچ شرایطی از حمایت نظامی و معنویاش از مظلومان فلسطینی دست برنمیدارد. عراق هم که به عرصه جنگ غزه ورود کرده ولی مشارکتش بسیار کمتر از یمن بوده، به حماس اطمینان داده است که در صورت گسترش جنگ، این سازمان را تنها نمیگذارد. به آنها بیفزایید ایران را که قویترین ارتش منطقه را دارد و پس از ترور اسماعیل هنیه، رئیس سابق دفتر سیاسی حماس توسط نسلکشهای اسرائیلی، مصمم به وارد کردن ضرباتی هر چه کاریتر به طرف صهیونیستی است.
آنها باید مراقب باشند
اگر واشنگتن عقل و خرد بیشتری به خرج میداد و از آنچه طی 11 ماه گذشته در جنگ غزه روی داده درس میگرفت، برخوردی متفاوت را در قبال احتمال تشدید جنگ غزه برمیگزید اما اصرار دوباره آنها بر تجهیز تام و تمام صهیونیستها، نشان داده که امریکا هنوز منافع داخلی خود را که در گرو ادامه حمایت سرمایهداران بزرگ یهودی از مکانیسمهای سیاسی امریکاست، بر هر آنچه از دامنه یک جنگ بزرگ در منطقه و احتمال تشدید آن برمیخیزد، ارجح میشمرد و حتی از بدنام شدن هر چه بیشتر خود بابت کمکهای بیدریغ به جنایتکاران صهیونیستی در این راه ابایی ندارد؛ کمکهایی که دست رژیم نامشروع تلآویو را برای یک قتلعام عمومی در باریکه غزه، شهر رفح و اخیراً جنوب لبنان باز گذاشته و موجب شهادت بیش از 43 هزار فلسطینی شده و فزونتر از 94 هزار مجروح آن را هم روی دست آنها گذاشته است. چه تصور کنیم دامنه جنگ غزه در حد و اندازههای فعلیاش میماند و چه به وسیعتر شدن جنگ بیندیشیم، امریکا و سایر دولتهای بزرگ غربی باید مراقب باشند آنچه پیشروی آنها قرار دارد، یک فاجعه بزرگ انسانی، نه تنها برای خاورمیانه بلکه کل جهان است و در نتیجه اگر هم طرح و نیرویی تازه در اختیار دارند، نه صرف تجهیز اسرائیل بلکه باید مصروف راضی کردن هر چه سریعتر قاتلان حاکم بر تلآویو با اعلام و اجرای یک آتشبس کنند. در غیر این صورت اوضاع در جنوب لبنان، کرانه باختری، باریکه غزه و به واقع کل سرزمینهای اشغالی به نقطه و میزانی از اشتعال و انفجار خواهد رسید که مهار زدن به آن نیرویی عظیمتر و زمانی طولانیتر از همیشه را طلب خواهد کرد.
بهای گزاف یک پیروزی
در 15 سال اخیر این تصور پیش آمده بود که امریکا بسیاری از روشهای کاریاش را در خاورمیانه تغییر داده و به نگرشهای تازهای رسیده اما این یک برآورد غلط بود. واقعیت این است که امریکا هرگز آنچه را که سود بحق خویش در خاورمیانه میانگارد، نادیده نگرفته زیرا این منطقه صاحب بزرگترین منابع نفت و گاز و برخی ثروتهای طبیعی دیگر است و اگر واشنگتن لحظهای غفلت ورزد، احتمال اینکه اتحاد اخیراً قوت یافته بین چین و روسیه بر این ثروتهای طبیعی چنگ بزند، فراوان خواهد بود. آنچه در دوره چهار ساله زمامداری جو بایدن (که البته قدری کوتاه شده و کامالا هریس را جانشین اجرایی او ساخته) در قیاس با گذشته نزدیک تغییر یافته، معطوف شدن ناگزیر هوش و حواس کاخ سفید به فراز و فرودهای جنگ دوسالونیم اخیر روسیه با اوکراین و کمکهای عظیمی است که واشنگتن در این زمینه به کییف ارزانی داشته تا مغلوب ماشین جنگی روسیه نشود. این کمکها کارساز هم بوده زیرا جنگی را که شرقیها تصور میکردند روسیه آن را فقط در یک هفته یا حداکثر یک ماه فتح کند، فرسایشی کرده و تا این لحظه طول داده اما امریکا در راه کسب این توفیق بهای گزافی پرداخته است.
آنچه به زبالهدان تاریخ حواله شد
در دوران چهار ساله (2020-2016) ریاستجمهوری ترامپ هم امریکا، فلسطین را وارد هیچ یک از عهدنامههایی نکرد که ادعا میشد میتوانند پایهگذار صلح در منطقه باشند اما وقتی بایدن به قدرت رسید، با توان و اصرار بیشتری کوشید روند عادیسازی روابط اسرائیل غاصب را با برخی دولتهای مهم و وابسته غرب آسیا شدت بخشد که دولتهای ریاض و دوبی را هم شامل میشد. بایدن و همکارانش بر این باور بودند با تنشزداییای که از روند عادیسازی روابط رژیم غاصب صهیونیستی با برخی کشورهای عربی حاصل میآمد، آنها میتوانند تا اطلاع ثانوی روی مسائل اروپا و آسیا- پاسیفیک تمرکز کنند و تا چنان زمانی روسها را از هر جهت بابت تهاجمشان به کییف بکوبند و چین را هم به سبب حمایتش از روسیه در این جنگ به حاشیه بفرستند و یک دولت ظالم در آسیا- پاسیفیک جلوه بدهند. همه این اهداف البته خام و بیش از حد خوشبینانه با واقعه «طوفانالاقصی» که همانا حمله جانانه سازمان حماس به سرزمینهای اشغالی بود و اسرائیل را از هر جهت شوکه و غافلگیر کرد، رنگ باخت و هر آنچه را که سالها درباره توانایی نظامی فوقالعاده رژیم صهیونیستی گفته و پیرامون آن تبلیغ و بزرگنمایی شده بود، به زبالهدان تاریخ حواله کرد.
نتانیاهو در باتلاقی خروجناپذیر
جنگ غزه با وجود خسارات عظیم متحمل شده توسط ملت شریف فلسطین، دو پیامد مثبت از دیدگاههای تاریخی-سیاسی هم داشته است؛ یکی اینکه وقوع این جنگ سبب شد امریکا در طرحهایی که برای ایجاد صلحی صوری و ترسیم یک ژئوپلیتیک جدید سیاسی در خاورمیانه داشت، شکست بخورد و یک بار دیگر به مسائل خاورمیانه ورود کند و برای آنچه به نفع این کشور است، وارد عمل شود ولی به سبب تقسیم شدن امکانات، حواس و کوششهایش بین چند جبهه و همزمان و چند مقوله همپا، نتواند هیچ یک از آنها را حل کند و در همه این زمینهها نیروی کماثری نشان بدهد که قادر به تحمیل خواستههای خود نیست. دستاورد مثبت دوم برای خاورمیانه این است که اسرائیل غاصب پس از سالها پُز دادن بابت قدرت و اقتداری که همواره مدعی بهرهمند بودن از آن میشد، به سبب زیادتر شدن جبهههای درگیر در جنگ غزه و فزونی یافتن کشورهای کمککننده به فلسطینیها اینک در باتلاقی فرو رفته که آشکارا توان خروج از آن را ندارد. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر کودککش تلآویو که در روزهای نخست جنگ غزه ادعای تار و مار کردن حماس و جنبش جهاد اسلامی را داشت، اینک در ماه یازدهم جریان داشتن این جنگ نه تنها نتوانسته این سازمانها را نابود کند، بلکه مجبور است با یمن، عراق، سوریه، جنبش حزبالله لبنان و البته ایران قدرتمند که به کمک فلسطین شتافتهاند، رودررو شود و بدیهی است که در این جنگ چندین و چندسویه به توفیق نرسد و دچار سرگیجهای بزرگ شود.
محتاج پالایشی عظیم
امریکا هم میتواند پس از شکست محاسباتی بزرگ و تازهاش به این بیندیشد که چرا هنوز تصور میکند اعتبار و قدرتی دارد که در دهههای اخیر پیوسته رو به کاهش رفته و بابت هر یک از راهبردهای غلطش بیش از پیش از چشم جهانیان و حتی مردم همین کشور افتاده است. این تنزل شدید درجات با رسیدن زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری امریکا (در 15 آبانماه) و پیروزی یکی از کاندیداها (ترامپ یا هریس) لزوماً مهار و حلوفصل نخواهد شد اما به فرد پیروز این فرصت و امکان را میدهد که تجدیدنظری اساسی در سیاستگذاریهای کشورش صورت بدهد که حالا حتی شرکای بزرگ اروپاییاش به آن وقعی نمینهند و به این نتیجه رسیدهاند که از هر گونه بزرگی و شوکت بیبهره است و به پالایشی عظیم نیاز دارد.
منبع: Middle East Eye