تأملی بر فرهنگ جاری در آثار نمایشی دهه شصت به بهانه بازپخش سریال ژاپنی «سالهای دور از خانه»
قابهای رنج و مقاومت
مازیار معاونی
منتقد سینما
بازپخش چندباره مجموعه تلویزیونی «سالهای دور از خانه» با نام اصلی و شناخته شده «اوشین» بهانهای است تا نگاهی تحلیلی- تاریخچهای به محصولات نمایشی ژاپن که در سالهای دهه اول انقلاب درصد قابل توجهی از مجموعههای نمایشی تلویزیون ایران را به خود اختصاص داده بودند بیندازیم؛ محصولاتی که جای سریالها و انیمشینهای تلویزیونی ساخت کشورهای غربی بویژه امریکا را در قاب شیشهای پر کرده بودند و در نبود اینترنت و دشواری و غیرقانونی بودن دسترسی به آثار ساخت غرب و باب نشدن دوبلههای زیرزمینی و زیرنویسها، کمتر کسی پیدا میشد که از این آثار خاطرهای در ذهنش نداشته و با قهرمانان آنها همذاتپنداری نکرده باشد.
سریال «سالهای دور از خانه» و اُدیسه قهرمانش «اوشین» مشهورترین، محبوبترین و به یادماندنیترین اثر در میان آثار ژاپنی پرتعدادی است که مدیریت تلویزیون وقت مجوز پخش و اکران آنها را در بحبوحه التهابات اولیه انقلاب و بازه جنگ هشت ساله صادر میکرد، روایت دختری بیپناه از یک خانواده تهیدست که دسترنج کار و مشقت سالانه خانوادهاش عمدتاً نصیب ارباب میشد و برای گذران یک زندگی ساده دچار رنجهای بیپایانی بود که از دوران کودکی به دوران بزرگسالی هم کشیده میشد و بجز در فرازهایی کوتاه، تکرار و تکرار زجر و از دست دادن خانه و زندگی و کار و سرمایه و به قول قهرمان سریال، شروع مجدد از نقطه صفر موتیف(عنصر روایی تکراری) آن بود.
افزون بر این مجموعه طولانی که از پاییز 1366 تا نوروز 1369 بجز وقفههایی کوتاه کنداکتور شنبه شبهای شبکه دوم تلویزیون را به خود اختصاص داده بود و میلیونها بیننده تلویزیونی را در فراز و فرودهای قهرمانش شریک کرده بود، میتوان به سریالهای «پدر مجرد» و «روزهای زندگی» نیز اشاره کرد که آنها نیز با نام قهرمانانشان یعنی «شوییچی» و «هانیکو» شناخته میشدند و اگرچه مسیر اُدیسهواری در حد و اندازه اوشین نداشتند ولی در دستمایه غم و رنج و مقاومت و تلاش حداکثری برای رسیدن به هدف با مجموعه «سالهای دور از خانه» اشتراک داشتند. به اینها میتوان تعداد قابل توجهی از انیمیشنهای ژاپنی ساخته شده در دهه هشتاد میلادی را اضافه کرد که حتی فراتر از همتایان سریالیشان بر طبل رنج و درد و زجر دوری از خانواده بویژه مادر و غم غربت میکوبیدند از «هاچ زنبور عسل»، «دختری به نام نِل» و «با خانمان» که در فراق مادر روزگار میگذراندند گرفته تا «حنا، دختری در مزرعه» که دور از خانه و خانواده به کار در یک مزرعه دور از محل زندگیاش فرستاده میشد و حتی نمونههایی همچون «خانواده دکتر ارنست» و «مهاجران» که اگرچه قهرمانانشان در کانون خانواده خود بودند ولی در آنها هم خبر آنچنانی از ترسیم یک دنیای صرفاً شاد و رنگی کودکانه نبود و مشکلاتی همچون فقر طبقاتی در کشور تازه تأسیس استرالیا (مهاجران) یا غربت و دشواری زندگی در جزیرهای دورافتاده و خالی از سکنه (خانواده دکتر ارنست) باز هم همان درونمایه زندگی سخت و پر از رنج را یادآوری میکرد.
در آن بازه زمانی سیما به عنوان تنها رسانه مجاز تلویزیونی کشور (که البته مطابق قانون اساسی همچنان از چنین موقعیتی برخوردار است) انجام چند مأموریت مهم را همزمان برعهده داشت و ضمن اینکه به عنوان مهمترین تریبون رسمی میبایست مُبلغ ارزشهای نظام تازه تأسیس باشد که نفی امپریالیسم غرب و عناصر فرهنگی برخاسته از آن نیز در همین چهارچوب قرار میگرفت، بالا بردن روحیه مقاومت و ایستادگی در برابر رنجها و دشواریهایی که از ناحیه متحدان همان جهان غرب در قالب جنگ به کشور تحمیل شده بود را نیز به عهده داشت و از سوی دیگر رسالت ذاتی سرگرم کردن مخاطبین و پرکردن اوقات فراغت آنها هم کماکان در قالب مأموریتهای تعریف شدهاش جای میگرفت، بنابراین در چنین شرایطی چه امکانی بهتر از محصولات نمایشی کشور ژاپن که درست در همان سالها یعنی در اوایل دهه هشتاد میلادی با سرعتی زیاد در حال توسعه صنعت نمایش خود بود و کم کم به رقیبی جدی برای محصولات غربی بویژه در دنیای شرق تبدیل میشد؟ به گمانم نمره دست اندرکاران تلویزیون در آن دوران نمرهای قابل قبول و عملکردی قابل دفاع است و سیما با بضاعت کم دوران جنگ در مجموع در دستیابی به تمام این اهداف چندگانه موفق نشان داد. شاید برای درک موفقیت تلویزیون کم بضاعت دو کانالهای که تنها ساعات محدودی از شبانهروز برنامه داشت، باید به شرایط امروزی تلویزیون برخوردار از تعداد قابل توجهی شبکه که برخی از آنها هم کانال تخصصی به حساب میآیند و اغلبشان هم پخش بیست و چهارساعته دارند، نگاهی انداخته شود و به این پرسش فکر شود که حتی با در نظر گرفتن مؤلفه مهم ظهور پلتفرمها و گوشیهای هوشمند و رسانههای اجتماعی آیا میزان اثرگذاری کنونی تلویزیون قابل قبول و قابل تأمل است یا خیر؟