نگاهی به کتاب «لهجههای غزهای»
دوست دارم زندگی کنم، نه اینکه فقط باشم
سمیه جمالی
نویسنده و منتقد
این روزها وقتی اخبار میگوید بیمارستان یا مدرسهای در رفح و خانیونس بمباران شد، من به یوسف فکر میکنم، به ابوبلال، به جهاد و میرا و یامن. تکتک آدمهایی را میبینم که آخرین جانپناه امیدشان ساختمانی در جنوب غزه بوده است، چون کتاب «لهجههای غزهای» لحظهای رهایم نمیکند.
مدتها بود سراغ کتابی را میگرفتم که من را بیواسطه و مستند با جزئیات داخل فلسطین آشنا کند. لهجههای غزهای دستم را گرفت، برد سر سفره غزاویها، توی خانه، بیمارستان، در جاده هنگام فرار، به شبهای اندک روشنی در نور گوشیها و به تلاش برای تهیه نان و عطر فلفل تند.
برای آشنایی با فرهنگ فلسطین کتابهای زیادی هستند، چه در قالب داستان چه به اشکال مختلف غیرداستانی و مستند اما یکی از محاسن این کتاب این است که دونفر از اهالی غزه با روزنوشتهایشان رویدادها را عریان جلوی چشم خواننده میگذارند. روزنوشت مهم است، آن هم در جریان جنگ، نه در جنگی شبیه همه جنگها. اگر روایتها به شکل دیگر و در قالب دیگری بود شاید به این اندازه اثرگذار نبود. وقتی فردی در زمان وقوع حادثه شرح رویداد میدهد، با جزئیات بیشتر و احتمالاً بدون دخالت عوامل بازدارنده مینویسد.
او احساساتش درگیر است و به فکر مصلحتاندیشی نیست پس دیدهها وشنیدهها را اولاً بدون فراموشی و دیگر بدون ممیزی روی کاغذ میآورد. بله ممکن است اگر فقط زمانی کوتاه بعد از حادثه نوشته میشد، جزئیات بیشتری به خاطر نویسنده میآمد و از نظر ادبی کاری فصیحتر ارائه میشد اما خواننده اینجا چندان مشتاق خواندن یک متن بینقص نیست، همین اضطراب و صراحتی که در متون هست گویای مسائل بهتری است.
این یادداشتها به قلم دو شاعر فلسطینی است که ساکن غزه و دیگری مقیم بلژیک است که طی سفری برای دیدار خانواده، گرفتار حمله زمینی اسرائیل میشود. شاعر با کلمه دمخور است و ارزش جایگاه هر واژه را میشناسد؛ بنابراین نوشتار باوجود سادگی باصلابت است.
فاتنه، روزنوشتهایش را در قالب نامه برای دختربرادر 11 ساله خود در بلژیک مینویسد. قالبی که شاید امروزه به نظر منسوخ بیاید اما در شکل مدرن آن به صورت ایمیل و پیامهایی در شبکههای اجتماعی همچنان به زیست خود ادامه میدهد.
اگر جهانیان به تازگی صدای فلسطین را میشنوند؛ ما ایرانیان از کودکی مدام در جریان اخبار آن بودهایم و پرسشهایمان را با والدین و آموزگاران مطرح کردهایم. با وجود اینها هنوز فلسطین برایمان در میان لایهای از مه قرار دارد، زیرا دانستههامان از طریق اینترنت و تلویزیون است؛ بسیار عام و تکراری. شناخت شرایط و فرهنگ آن منطقه از نزدیک، زنده و بدون حجاب واقعاً نایاب است. انگار همانطور که ورود به نوار غزه تقریباً ناشدنی است، خروج اطلاعات از آن هم دچار محاصره شده. تمام عکس و فیلمهایی را که خبرنگاران از فجیعترین صحنههای جنگ با جانفشانی ارسال میکنند، بگذارید کنار، کلمات این دوشاعر با شما کاری میکند که انگار وسط معرکهاید. ابداً صحنهها با خشونت و به شکلی جانگداز روایت نمیشود. به خصوص که با روایتهای زیادی جگرخراش و روضهباز موافق نیستم به گمانم اثری عکس دارد.
تصوری که گاه از جامعه فلسطینی ایجاد شده، تصویری اغراق شده است که نمیتوان به آن نزدیک شد. اطلاعات مناسب باعث میشود اگر کسی درهر جای دنیا بخواهد صدای اهالی فلسطین را به دنیا برساند، تصویری درست منعکس کند و اثربخشی بیشتری داشته باشد. اینکه مخاطب گمان کند سراسر فلسطین اکنون خرابهای بیش نیست شاید تلاش و امید را برای نجات آنان نابود کند در حالی که باریکه غزه جایی بسیار وسیع است که زندگی در آن در جریان است. همان اندازه که نشان دادن مصایب عظیم این مردمان میتواند کارگشا باشد، بزرگنمایی نادرست آن هم میتواند صدمه بزند. برای همین فاتنه در نامهای به لمار برادرزادهاش مینویسد: «میخواهم اگر روزی خواستی از فلسطین در دادگاهی دفاع کنی واقعیت را بدانی.»
من اینجا با مفاهیم کار ندارم دنبال مصادیق هستم اگرچه ناگزیر کشف مفاهیم به سادگی از پی میآید. جایی فاتنه مینویسد پس از نوشیدن آبی تمیز و خنک گریه کردم. و بعد شرح میدهد آبی که طی دوازده روز مینوشیدهاند، آب تصفیه نشده شیر یا چاه بوده است. او مینویسد: این یک تجسم غیرواقعی نیست: آبی که از شیر خارج میشود با خودش کف دریا و طعم دریا دارد.
جای دیگر مینویسد ما اینجا جلوی هم مجاز به کارهایی و بیپناه در برابر کارهای دیگریم و مسأله حریم شخصی را یادآور میشود. تصور آدم از شرایط بد آوارگی و جنگ؛ بیماری، زخم، کمبود امکانات، از دست دادن عزیزان و خانه و... است اما حسرت داشتن حریم خصوصی طی چندین روز فقط برای لحظهای چنین در نثر یک شاعر نمود پیدا میکند. در عین حال از وضعیت زنان حرف میزند.
با اینکه زندگی به آنان سخت گرفته ولی انگار مرگ نمیتواند بر ایشان پیروز شود. لحن دو شاعر در عین روایت روزمرگی اما گاه سرزندگی دارد. تراژدی در کنار شوخطبعی، مرگ در کنار زندگی، امید در برابر یأس و... همه تضادهایی هستند که غزه را سرپا نگه داشتهاند، اگرچه نسبت این دو به هم نامساوی و بسیار نابرابر باشد.
مطمئناً انتخاب روایت دو شاعر از میان 30 یادداشت به قلم افراد مختلف، سلیقه و هوش خوب مترجم کتاب، محمدرضا ابوالحسنی و مشاوران پروژه است. اما کتاب نیاز به ویرایش و نمونهخوانی دارد و نیز در مواردی لازم است متن پانویس داشته باشد. ترجمه در جاهایی میتوانست روانتر باشد، البته با توجه به توضیح مترجم در مقدمه، کتاب در وقت فشردهای ترجمه و چاپ شده تا به نمایشگاه کتاب برسد. از این جهت کار بزرگی انجام شده اما این ابتدای راه است و مشتاقان به مطالعه میدانی فلسطین که امکان حضور در آن را ندارند و منتطر منبع دست اول و موثق هستند منتطر انتشار ادامه این مجموعه هستند. به قول لمار، اگر «دوست داریم زندگی کنیم نه اینکه فقط وجود داشته باشیم»، باید زنده بودن را مفید کنیم و انتشار چنین کتابهایی یک قدم برای تحقق اینگونه اهداف است. «لهجههای غزهای» کاری است از دفتر ادبیات بیداری حوزه هنری که توسط سوره مهر منتشر شده است.