گفتوگوی «ایران» با دکتر علیرضا قائمینیا، مدیر قطب علمی فلسفه دین
دین در ذهن
الهیات شناختی افق های جدیدی را برای تحقیقات فلسفی و دینی می گشاید
«علم ذهن» یا «علومشناختی» معرفتی است که چگونگی کارکرد ذهن انسان را تبیین میکند. اینکه ذهن چگونه از خود و جهان و جامعه شناخت پیدا میکند به این حوزه مطالعاتی مربوط میشود. عالمان این علم حتی به حیطه دین هم ورود کردهاند تا ببینند ذهن انسان چطور تجارب دینی و معنوی خود را پردازش میکند. برای بررسی «کارکرد ذهن در تجارب معنوی» با دکتر علیرضا قائمینیا محقق حوزه «علومشناختی دین» به گفتوگو نشستیم. او سردبیر مجله ذهن، مدیر قطب علمی فلسفه دین و دانشیار گروه معرفتشناسی پژوهشکده حکمت و دینپژوهی است که معتقد است ما در ایران غفلت زیادی از این علم داشتهایم و فلسفه ما هنوز نسبت به علومشناختی بیاعتناست، علاوه بر اینکه حوزههای علمیه هم «الهیاتشناختی» را به طور جدی در دستور کار ندارند، در حالی که «علومشناختی دین» از ضرورتهای عصر ماست.
پروانه فردوست
خبرنگار
جناب دکتر قائمینیا، میدانیم که شما سالها پیرامون علم ذهن کار کردهاید. به این اعتبار، میخواهیم از شما بشنویم که اساساً «علم ذهن» یا «علومشناختی» چگونه معرفتی است؟
علومشناختی cognitive science که به عنوان «علم ذهن» نیز شناخته میشود، مطالعه علمی ذهن است و دانشی میانرشتهای به شمار میرود که از روشها و دیدگاههای مختلف برای «درک چگونگی کارکرد ذهن انسان» استفاده میکند. از اینرو، گاهی این علوم را «دانش ذهن» یا «دانشهای ناظر به ذهن» تعریف کردهاند. میتوانیم علومشناختی را ذهنشناسی جدید بدانیم که تأثیر زیادی بر حوزههای مختلف گذاشته و «چرخششناختی» را رقم زده است. ذهنشناسی جدید از مباحث فلسفی و تجربی روی هم رفته کمک میگیرد و رویکردی چندرشتهای نسبت به مطالعه ذهن است. در قدیم فلاسفه برای تحلیل ذهن به مباحث فلسفی بسنده میکردند، اما در چرخششناختی، به نتایج مباحثی از قبیل عصبشناسی و غیره نیز توجه میشود.
علومشناختی مطالعه چه اموری را در دستور کار دارد و چه شاخههایی را شامل میشود؟
برخی زیرشاخههای اصلی علومشناختی از جمله این علوم هستند:«روانشناسی شناختی» که مطالعه فرایندهای ذهنی مانند تفکر، یادگیری، حافظه، ادراک، حل مسأله و تصمیمگیری را شامل میشود. «علوم اعصابشناختی» که رابطه بین مغز و ذهن را مطالعه میکند و شامل مطالعه ساختار و عملکرد مغز و نحوه تأثیر مغز بر رفتار و تجربه ما میشود. «زبانشناسی شناختی» که دربرگیرنده مطالعه چگونگی پردازش و استفاده انسانها از زبان است. «فلسفه ذهن» که مطالعه ماهیت ذهن و رابطه آن را با بدن در دستور کار دارد. «هوش مصنوعی» مطالعه ساخت ماشینهایی است که میتوانند هوشمندانه فکر و عمل کنند.
همه این علوم به نحوی در ذهنشناسی تأثیر دارند و کمک میکنند نگاه جامعتری نسبت به ذهن داشته باشیم. برخی از دانشمندان علومشناختی، علوم کامپیوتر و انسانشناسی را هم به این فهرست افزودهاند.
این روزها بسیار درباره «علومشناختی دین» میشنویم. علم ذهن چه مناسباتی با دین برقرار میکند؟
علومشناختی دین cognitive science of religion که گاه آن را به «دینشناسی شناختی» (و نه علومشناختی دین) ترجمه کردهام، دو کاربرد عام و خاص دارد؛ در کاربرد عام، به بررسی ارتباط هر یک از علومی که گفته شد با دین و باورهای دینی و تجربه دینی، «علومشناختی دین» اطلاق میشود. برای مثال اینکه عصبشناسی شناختی با باورهای دینی چه ارتباطی دارد یا هوشمصنوعی با دین و باورهای دینی چه ارتباطی دارد، در این حیطه مطالعاتی قرار میگیرد.
اما در کاربرد خاص، به مطالعه میانرشتهای عصبشناسی، انسانشناسی، روانشناسی و دین (اعم از باورهای دینی، تجربه دینی وغیره) علومشناختی دین گفته میشود. در این کاربرد خاص، رویکردها و جریانهای متعددی میگنجند؛ نخست «دینشناختی» یا cognitive religion که رویکردی طبیعتگرا و فیزیکالیستی است و تلاش میکند به کمک تحلیلهای عصبشناختی و غیره نشان دهد مفاهیم و باورهای دینی چگونه پیدا میشوند. برای مثال مفهوم خدا در ذهن چگونه پیدا میشود. این جریان در نهایت هم به «ناعقلانی بودن باورهای دینی» میانجامد.
دوم، جریان مغز معنوی یا «عصبشناسی معنوی» spiritual neuroscience که در این رویکرد هم با دیدگاههای فیزیکالیستی و مادیگرا مخالفت میشود. همچنین در این رویکرد به ادعاهای دینشناختی پاسخ داده میشود. در نهایت رویکردی غیرمادیگرایانه نسبت به ذهن تقویت میشود.
سوم، «الهیات عصبشناختی» neurotheology که بر خلاف عنوانش بحث الهیاتی نیست؛ بلکه با نگاهی معتدل به بررسی نسبت باورهای دینی و عصبشناسی میپردازد. اندرو نیوبرگ، دانشمند امریکایی که در این جریان قرار میگیرد نوعی سازگاری میان علم و دین را برقرار میکند و تجربه دینی را به شکل عام صحیح و حاصل کارکرد صحیح مغز و ارتباط با ماورا میداند. او با تمایز قائل شدن میان تجربه فرد بیمار و تجربه مؤمنانه، ادعاهای نوروتئولوژیستهای مخالف دین را نقد میکند.
«دینشناسی شناختی» چه رهاوردی میتواند برای جوامع دینی داشته باشد؟
«علومشناختی دین» فرصتهای جدیدی را برای جوامع دینی فراهم میآورد. نزاعهایی که در این علوم صورت گرفته بسیار آموزنده است. شناخت قابلیتهای مغز و ذهن نگاه جدیدی را به دین و سرشت انسان فراهم میآورد. این علوم با بررسی مهمترین و بالاترین شاهکار خلقت؛ یعنی مغز و نسبت آن با دین سر و کار دارند. در نتیجه، علومشناختی دین میتواند به ما کمک کند تا ماهیت باورها و تجربیات دینی، مانند خلسه، دعا و مراقبه را بهتر درک کنیم. این امر میتواند به افراد در درک و قدردانی عمیقتر از این تجربیات کمک کند. این علوم به رزمگاه فیزیکالیسم و دیدگاههای رقیب تبدیل شده است. این قبیل نزاعها در جامعه ما بسیار مورد توجه قرار میگیرند.
علومشناختی دین میتواند به ما در درک عواملی که منجر به افراطگرایی و سوءاستفاده دینی میشوند، کمک کند. این امر میتواند به رهبران مذهبی در توسعه برنامههایی برای مقابله با این پدیدهها و درک متقابل یاری رساند. توجه به سوگیریهای شناختی که موجب انحراف در دینداری میشود بسیار مهم است.
همچنین علومشناختی دین میتواند به ما در درک چگونگی تأثیر دین بر سلامت روان افراد کمک کند. این امر میتواند به ارائه مراقبتهای روان و ترویج شیوههای زندگی سالم یاری رساند. علومشناختی دین میتواند به افراد در درک و تقویت ایمانشان کمک کند. با درک چگونگی عملکرد «دین در ذهن» میتوانیم راههایی برای تعمیق ایمان و ارتباطمان با خدا یا معنویت پیدا کنیم.
علومشناختی دین میتواند کارکردها و دستاوردهای بسیاری داشته باشد، مشروط بر اینکه به طور مناسب در جامعه به کار گرفته شود و از نگاههای فیزیکالیستی و تقلیلگرا اجتناب شود.
برخی بر این باورند که این علم میتواند راه سکولاریسم را به جوامع دینی باز کند. این گزاره چقدر میتواند درست باشد؟
در پاسخ به این پرسش باید به چند نکته اشاره کنم:
نخست اینکه، رابطه بین «علومشناختی دین» و «سکولاریسم» پیچیده و ظریف است. برخی از افراد معتقدند که این علوم میتوانند به تقویت سکولاریسم کمک کنند، در حالی که برخی دیگر معتقدند که میتوانند درک عمیقتر و ظریفتر از دین را ترویج کنند. دسته نخست استدلال میکنند که علومشناختی دین میتواند نشان دهد که باورها و تجربیات دینی ممکن است ریشه در فرایندهای طبیعی مغز داشته باشند. این استدلال میتواند منجر به این شود که برخی از افراد باورهای دینی را کمتر به عنوان «وحی الهی» و بیشتر به عنوان «پدیدههای انسانی» ببینند.
همچنین علومشناختی دین میتواند تنوع باورها و تجربیات دینی را آشکار کند. این میتواند منجر به این شود که برخی از افراد به این نتیجه برسند که هیچ پاسخ درست یا غلطی برای سؤالات مربوط به دین وجود ندارد و هر فرد باید مسیر معنوی خود را پیدا کند و نیز علومشناختی دین میتواند به مردم کمک کند تا درک کنند چگونه دین میتواند برای اهداف مختلف، از جمله کنترل اجتماعی، مشروعیت بخشیدن به قدرت و توجیه خشونت استفاده شود. این میتواند منجر به این شود که برخی از افراد نسبت به دین انتقادیتر شوند و نقش آن را در جامعه زیر سؤال ببرند.
با این حال، دستهای معتقدند که علومشناختی دین میتواند درک عمیقتر و ظریفتر از دین را ترویج کند. علومشناختی دین میتواند به ما کمک کند تا مکانیسمهای ذهنی را که در زیربنای باورها و تجربیات دینی قرار دارند درک کنیم؛ این میتواند منجر به قدردانی بیشتر از پیچیدگی و ظرافت دین شود. علومشناختی دین میتواند به ما کمک کند تا تنوع باورها و تجربیات دینی را درک کنیم؛ این میتواند منجر به تحمل و احترام بیشتر نسبت به باورهای دیگران شود و نیز علومشناختی دین میتواند به ما کمک کند تا نقاط مشترک بین ادیان مختلف را شناسایی کنیم؛ این میتواند منجر به گفتوگوی بین ادیانی بیشتر و درک بهتر یکدیگر شود و غیره.
نکته دوم اینکه به نظرم دسته نخست دچار گونهای تعمیم شتابزده شدهاند. برخی از جریانهای علومشناختی دین؛ مانند «دینِ شناختی» رویکرد الحادی دارند و چنین پیامدی دارند، اما جریانهای دیگر هم در این میان به چشم میخورد. مباحث «الهیات عصبشناختی» سودمند است و نیز جریانهای انتقادی مانند «عصبشناسی معنوی» و غیره که در این میان وجود دارند میتواند به تعمیق دینداری کمک کند.
نکته سوم به برخی از مطالعات در علومشناختی مربوط میشود که برای دینداری گشایش دارند. برای مثال، بحث سوگیریهای شناختی که در «روانشناسی شناختی» مطرح شده و یکی از بهترین مباحث این شاخه است میتواند در مورد عدم پذیرش باورهای دینی از سوی دستهای و تحلیل شناختی آنها بکار گرفته شود. یا مشکل دینداری بر اساس برخی از سوگیریهای شناختی در جامعه ایران بررسی شود.
علومشناختی دین در ایران چه وضعیتی دارد و در چه شاخهها و زمینههایی کارایی پیدا کرده است؟
به نظر بنده در «چرخش شناختی» نقاط نویدبخش بسیاری برای جامعه ایران وجود دارد، ولی متأسفانه برخوردهای غیرعلمی و سوگیریهای شناختی که علیه «علومشناختی» به طور کلی و «دینشناسی شناختی» به طور خاص در جامعه ایران وجود دارد مانع رشد این نوع مطالعات و پیشرفت علومشناختی میشود. در ایران، هر چند در دهه اخیر شاهد استقبال از شاخههای علومشناختی بودهایم، ولی در علومشناختی دین چندان تحقیقات جدی نداریم و آثار منتشر شده در این زمینه یا ترجمهاند یا جمعآوری فاقد خلاقیت و نوآوری و غیره.
نه در خود علومشناختی شاهد نوآوری هستیم و نه در دینشناسی شناختی شاهد مباحث گسترده و بهروز هستیم. امروزه این مباحث با دینداری در دنیای مدرن و مباحث فرهنگی گره خوردهاند. چرا ما هنوز در ایران «علومشناختی فرهنگ» نداریم؟ چرا از علومشناختی در آموزش و تعلیم باورهای دینی کمک نمیگیریم؟ چرا فلسفه ما هنوز نسبت به علومشناختی بیاعتناست؟ چرا نسبت به دستاوردهای این علوم هنوز توجه نمیشود؟ این پرسشها جای درنگ و تأمل دارد. فضای علمی ما دچار رخوت و سستی است.
باید در حوزه علمیه «الهیاتشناختی» تأسیس شود. تأسیس چنین شاخهای از ضرورتهای عصر ماست. این نوع الهیات وظایف گوناگونی دارد: برخورد علمی-انتقادی با برخی از آرای دانشمندان شناختی، بهرهگیری از دستاوردهای این علم در تعمیق باورهای دینی و غیره.
مهمترین وظیفه «الهیاتشناختی» نقد فیزیکالیسم رایج در برخی گرایشهای علومشناختی و تعمیق دیدگاههایی از قبیل نوظهورگرایی و غیره است که در علومشناختی هم طرفداران جدی دارد و با مبانی دین هم همخوان است. «الهیاتشناختی» را باید یک برنامه پژوهشی دانست که میتواند افقهای جدیدی را برای تحقیقات فلسفی و دینی بگشاید.
«علومشناختی» به طور کلی و «علومشناختی دین» را میتوانیم یک فرصت مهم به شمار آوریم که زمینه طرح دیدگاههای جدیدتری را فراهم میآورد. نقد دیدگاههای فیزیکالیستی هم در این میان میتواند به مباحث جدیدی در زمینه دینشناسی دامن بزند. برهانهایی که در این علوم برخی علیه فیزیکالیسم ارائه دادهاند (مانند برهان معرفت، برهان زامبی و غیره) بسیار جای تأمل دارد و چه بسا با بازسازی آنها و پاسخ به نقدهای مقابل جریان جدیدی در تفکر دینی راه بیفتد.
در واقع، «معرفت دینی» در مواجهه با «علومشناختی دین» میتواند قابلیتها و استعدادهای جدیدی را از خود بروز دهد. آینده معرفت دینی در گرو این مواجهه است. همواره در تاریخ، معرفت دینی در ابتدا با چالشهایی روبهرو شده است، اما در ادامه این چالش به فرصتی برای رشد معرفت دینی تبدیل شدهاند. علومشناختی هم یکی از بزرگترین و مهمترین فرصتهای معرفت دینی است.
بــــرش
حوزههای علمیه توجه لازم را به «الهیاتشناختی» ندارند!
اگر بخواهیم ارزیابی از وضعیت علومشناختی در ایران داشته باشیم باید گفت که نه در خود «علومشناختی» شاهد نوآوری هستیم و نه در «دینشناسی شناختی» شاهد مباحث گسترده و بهروز هستیم. امروزه این مباحث با دینداری در دنیای مدرن و مباحث فرهنگی گره خوردهاند. چرا ما هنوز در ایران «علومشناختی فرهنگ» نداریم؟ چرا از علومشناختی در آموزش و تعلیم باورهای دینی کمک نمیگیریم؟ چرا فلسفه ما هنوز نسبت به علومشناختی بیاعتناست؟ چرا نسبت به دستاوردهای این علوم هنوز توجه نمیشود؟ باید در حوزه علمیه «الهیاتشناختی» تأسیس شود. تأسیس چنین شاخهای از ضرورتهای عصر ماست. الهیاتشناختی را باید یک برنامه پژوهشی دانست که میتواند افقهای جدیدی را برای تحقیقات فلسفی و دینی بگشاید.