هنر متعهد
سعید فلاح فر
پژوهشگر هنر
صحبت از هنر معمولاً به تشتت آرا در روابط هنر با سایر مشخصههای زندگی فردی و اجتماعی منجر میشود؛ رابطه هنر با آرمانهای اخلاقی، فلسفی و روانی، رابطه هنر با زیباییشناسی، رابطه هنر با دغدغههای اجتماعی و کارکردهای فرهنگی، رابطه هنر با نیازهای روزمره و معیشتی هنرمند و بالاخره رابطه هنر با فرهنگ و سواد هنری عامه. تمایل به هر کدام از این روابط به تعریفی متفاوت از هنر و در نتیجه انتظارات متفاوتی منتهی میشود؛ ترکیبی که گاهی حتی تقابلها و تضادهای عمیقی را به نمایش میگذارد.
یکی از این مناقشات مربوط به فرم و محتواست که بویژه نگاه مذهبی آن، ذیل عبارت «هنر متعهد» در سالهای اخیر بیش از پیش به کلیدواژه مدیران فرهنگی و هنری و گروه مشخصی از هنرمندان تبدیل شده است.
این سویهگیریها اغلب با قرائت خاصی از محتوا مطرح میشود که تداعیکننده فرایندی شبیه به انتقال قطعی «پیام» و «شعار» است. طرفداران این هنر انتظار دارند هر اثر هنری در اولین مواجهه با مخاطب، مضمون یا جملهای معنوی را به ذهن متبادر کند.
تلویحاً این جمله باید غیرقابل تفسیر به غیر باشد. بدیهی است که چنین برداشتی از هنر نمیتواند «هنر فرمگرا» و «انتزاعی» را چندان مورد تأیید قرار دهد، در حالی که حتی بخشی از هنرمندانی که معتقد به اصالت محتوا در آثار هنری هستند، اصولاً قطعیت در محتوا را دور از شأن و ماهیت هنر قلمداد میکنند.این تعریف از هنر، گرایش به پایبندی هنر به کارکردهای مطلوب ایدئولوژیک دارد و فرم را فرع بر هویت و ارزشهای هنری فرض میکند. بنابراین «زیباییشناختی» هم تابعی از همین معنا از محتوا میشود.
«هنر اسلامی» که به عنوان آرمان هنری این قبیل نظریات در قالب تعهدات هنری مطرح میشود، گرچه برای واقعیت وجودی آن در نقد هنری و تاریخ هنر اتفاقنظر وجود ندارد و همواره مورد سؤال و تردید برخی پژوهشگران قرار میگیرد، در تناقضی آشکار یکی از اولین یا حداقل یکی از قدیمیترین نمونههای فرمگرایی و انتزاع در تاریخ هنر جهان است. در واقع تمام ارائههای هنر اسلامی ـغیر از اشارات مستقیم خوشنویسی به محتواـ در معماری، تذهیب، کتابآرایی و... مبتنی بر تکرار و فرم است و برآمده از محرمات فقهی که تفاسیر محتوایی از قبیل وحدت و... بعدها به آن الحاق شده است؛ پدیدهای که در همه تاریخ هنرهای فرمگرا و انتزاعی قابلیت انتساب مشابهی دارد.
به دور از پیشفرضهای ذهنی و باورهای اعتقادی و از نظر فرمشناسی در این مبحث، تفاوت ماهوی در تابلوهای جکسون پالاک و شاخههای پیچیده تاک در نقوش اسلیمی کاشیکاریهای دوران اسلامی وجود ندارد. حتی قسمتی از کتیبههای قرآنی یا اسامی ائمه و... در معماریهای مذهبی، بیشتر در چهارچوب جذابیتهای هندسی و رنگ به چشم میآیند تا القای روشنی از محتوای مذهبی.
اصولی مثل نظم، تقارن، بافت، تناسب و... که پایه هنرهای اسلامی محسوب میشوند، جزئیاتی هستند که ریشه در مبانی فرمی دارند.
اگر نه، نقاشیهای گنبد سلطانیه، معرقهای مسجد کبود، آجرکاری رباط شرف، بازی رنگهای درخشان مسجد نصیرالملک و... حاوی کدام پیام بلافصلی برای بیننده و مخاطب بودند؟