مواضع اتحادیه اروپا درباره جنگ غزه متناقض و ضد حقوق بشری است
واشنگتن آبشخور اروپایی ها
از زمان وقوع طوفانالاقصی (در روز 7 اکتبر مصادف با 15 مهر) و سپس حملات وحشیانه اسرائیل به نوارغزه به بهانه انتقام از سازمان مقاومت اسلامی فلسطین (حماس)، اتحادیه اروپا و اعضای پرشمار آن به سه دسته تقسیم شدهاند.یک سوی ماجرا را کشورهایی تشکیل میدهند که همواره بهعنوان حامی رژیم صهیونیستی شناخته شدهاند و حتی پرچم آن را بر سر در عمارات دولتی خویش آویختهاند. این دسته از کشورها در جریان جنگ غزه که اکنون اندکی بیش از 4 ماه از آن میگذرد، بیشترین کمکهای تسلیحاتی را به رژیم جعلی اسرائیل ارزانی داشتهاند تا هواپیماهای جنگندهاش، باریکه غزه را بمباران کنند و موشکهایش، جان هزاران نفر از ساکنان آن منطقه کوچک را بگیرد. طوری که اکنون آمار نشان میدهد، شمار شهدای غزه به بیش از 28 هزار نفر رسیده و بیش از 75 هزار نفر نیز در خلال این جنگ مجروح شدهاند. در این نسلکشی بیشرمانه امثال چک، اتریش و مجارستان از بارزترینها هستند اما سرآمد این دولتهای صهیونیستگرا در غرب قاره اروپا بیگمان آلمان بوده است که بهوضوح در مورد حمایت از اسرائیل و لزوم تقویت آن سخن گفته و عمل کرده است. در یک سوی دیگر ماجرا، دولتهایی را داریم که دوپهلو عمل کردهاند. آنها در عین تأکید بر لزوم برقراری آتشبس فوری در جنگ اسرائیل- فلسطین و تأکید بر کمکرسانی هرچه سریعتر و بیشتر به خیل مجروحان فلسطینی، حماس را به این بهانه ظاهری که شروعکننده جنگ جاری بوده، محکوم کردهاند. در میان کشورهای مجری این نوع برخورد، اسپانیا، بلژیک و ایرلند جنوبی از شاخصترینها به حساب میآیند اما سرآمد آنها فرانسه است که با سیاستهای انتخابی امانوئل مکرون، رئیسجمهور مصلحتاندیش خود هم ادعای صوری همدردی با فلسطینیها را دارد و هم بابت به هلاکت رسیدن سربازان متجاوز رژیم نامشروع تلآویو دائماً ابراز تأسف میکند. اما بهجز این دو گروه، یک گروه سوم نیز در این ارتباط داریم که ادغامی از روشهای دو گروه قبلی را در دستور کار خود دارند. آنها در عمل از اسرائیل غاصب حمایت میکنند اما میکوشند این پروسه را تا سرحد امکان پنهان نگه دارند و قیافه دموکرات به خود بگیرند و از خوبیهای فلسطین هم بگویند. با جمعبندی این رویکردها میتوان به این نتیجه رسید که موضع اتحادیه اروپا در قبال جنگ غزه که از چهارماه ونیم نیز فراتر رفته، ادغامی از عملکرد هر سه گروهی است که وصف آنها آمد.
مارتین کانژنی نظریهپرداز بلژیکی- چکی و کارشناسارشد منازعات اسرائیلی- فلسطینی
مترجم: وصال روحانی
گروه تندروها و متحدان اسرائیل در داخل اتحادیه اروپا آنقدر بیپروا و ظالماند که به محض دیدن هرگونه ضدیتی با اسرائیل، میکوشند کشورهای مجری این رویکرد را ایزوله کرده و به عزلت بکشانند. دیپلماتهای این رژیمهای وابسته به غرب که آبشخور فکری آنها را واشنگتن تشکیل میدهد، با این بهانه غیرموجه که اسرائیل حق داشته بعد از حملات غافلگیرانه و بنیانبرافکن 7 اکتبر حماس و موشکباران شدن سرزمینهای اشغالی توسط رزمندههای قسام و همچنین جنبش جهاد اسلامی به دفاع از خویش برخیزد، به حمایت علنی و وسیع از عملکرد جنایتکارانه این رژیم در روزهای بعد از تهاجم اولیه حماس پرداختهاند. آنها مدعی اند هر رژیم و ملتی که تمامیت ارضی و جانمایه حکومتیاش تحت تهدید قرار گیرد، حق دارد متجاوزان و عوامل تهدید را سرکوب کند و چون اسرائیل کاری بهجز این نکرده، سزاوار سرزنش نیست.
از سهدستگی به چنددستگی
با این حال پس از صدور هر یک از قطعنامههای وتو شده شورای امنیت که طی آن از اسرائیل خواسته شده بود با یک آتشبس فوری موافقت کند و کمکهای معیشتی و دارویی را هرچه سریعتر به دست مجروحان فلسطینی برساند، شکاف و تفرق آرا بین اعضای اتحادیه اروپا بیشتر شده و کار از سهدستگی فراتر رفته و به چنددستگی کشیده شده است. بعد از صدور قطعنامه دوم شورایامنیت گروههای عقیدتی دوم و سوم بیش از پیش همسو شده و با تأکید بر لزوم باز کردن دائمی گذرگاه رفح به قصد رسیدن هرچه سریعتر کمکهای مردمی به دست ملت مظلوم فلسطین، جدایی خود از گروه اول را که تندروهای طرفدار صهیونیستها تشکیلدهنده آن هستند، تشدید کردهاند. با این مقدمات و روشهای سرشار از تضاد و ابهام کاملاً بدیهی و قابل پیشبینی بود که وقتی سران اتحادیه اروپا در اجلاس عمومی ویژه خود در ماه دسامبر گردهم آیند، هیچ اطلاعیه مشترک، واحد و فراگیری از سوی آنها منتشر نشود. اتفاقی که دقیقاً رخ داد و خروجی این نشست چیزی که به سود مردم فلسطین باشد، نبود. در ماه ژانویه هم که پارلمان اروپا برای جبران کمکاری اتحادیه اروپا بیانیهای صادر کرد، به جای تأکید فزونتر بر شرایط فاجعهآمیز غزه و وقوع هزاران جنایت جنگی در 135 روزی که از جنگ غزه و کشتار مردم بیگناه میگذشت، لزوم برچیدن تشکیلات حماس را نیاز اول و راهحل اصلی مشکلات منطقه توصیف کرد. این پارلمان خواسته یا ناخواسته عملیات تهاجمی ددمنشانه اسرائیل به نوار غزه و کرانه باختری را که بعداً به جنوب لبنان هم بسط یافت و جنبش حزبالله را نیز هدف قرار داد، قابل قبول و طبیعی توصیف کرد و کوشید به آن وجاهت ببخشد.
در تضاد آشکار با قواعد جنگی
عکسالعمل اروپاییها به صدور بیانیهها منحصر نشده و امثال آلمان، هلند و البته بریتانیا محموله نظامی پشت محموله نظامی و انواع تسلیحات پیشرفته را در چندین و چند نوبت به دست صهیونیستها رساندهاند. این در حالی است که قواعد جنگهای بینالمللی تصریح میدارند، هرگونه کمکهای تسلیحاتی از این قبیل چون حقوق و جان انسانهای عادی و غیرمسلح را نیز به خطر میاندازد، عملی غیرقانونی و ناقض کنوانسیون ژنو است. براساس این قواعد، هر دولتی که چنین کند در تخلفات کشور برپا کننده جنگ شریک شناخته شده و چون آن کشور جنایتکار جنگی شناخته خواهد شد و به تبع آن میتوان در پایان منازعه دولتهای مجری این روش و سران آنها را دادگاهی و مجازات کرد.
رؤسای اروپایی هم رو در رو شدهاند
سلسله اتفاقات و جهتگیریهای مورد بحث سبب شده واکنشهای اروپاییان در اعم و اتحادیه اروپا در اخص در قبال طوفان الاقصی و تبعات تلخ آن پرترهای آزاردهنده و مجموعهای از تضاد و تفرقها باشد. در این راه «اورسولا فون درلاین» رئیس کمیسیون اروپا که عضو حزب دموکرات مسیحی آلمان است، موضعی کاملاً حمایتگرانه از اسرائیل برگزیده و حتی پرچم رژیم منحوس تلآویو را به طور آشکار بر سر در عمارت مرکزی این کمیسیون نصب کرده و در مصاحبههایش مدعی شده، اسرائیل حق داشته با حمله هوایی و زمینی به غزه از موجودیت خود که به خطر افتاده، دفاع کند. این مقام حتی دست به سفر به سرزمینهای اشغالی هم زد و در تل آویو با سران رژیم صهیونیستی دیدار و گفتوگو و بر سر استمرار کمکهای اروپا به صهیونیستها تأکید کرد. شارل میشل، سیاستمدار لیبرال بلژیکی که رئیس «شورای اروپا» است و جوزپ بورل، سیاستمدار سوسیالیست اسپانیایی که مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا است، هم کوشیدهاند نهادهای متبوع خویش و به واقع کل جوامع اروپایی را در مسیر ملایمتر و توأم با میانهروی به حرکت درآورند و از هرگونه تأیید آشکار جنایات جنگی عظیم اسرائیل پرهیز کنند.
بورل در عین تأکید چندباره بر لزوم برقراری هر چه سریعتر یک آتشبس دائمی بین دو سو و نجات دادن فلسطینیها از شرایط مرگبار حاکم بر غزه در اولین فرصت، متذکر شده که فلسطین دارد تاوان سالها بیتفاوتی جوامع جهانی را در قبال جنایات صهیونیستها میپردازد. به گفته بورل، اگر وجدانهای بیدار زودتر دست به کار میشدند و ارتش صهیونیستی را به معنای واقعی کلمه مجبور به رعایت اصول و قوانین جنگی میکردند، پاکسازی قومی شرمآوری که طی ماههای اخیر از سوی صهیونیستها در جنوب لبنان به اجرا درآمده، هرگز شکل نمیگرفت و کار به نقطه سیاه کنونی کشیده نمیشد.
از سردی به گرمی
در پیش گرفتن روشهایی مانند آنچه در مرام «اورسولا فون درلاین» رئیس کمیسیون اروپا مشاهده شده، سبب شده بخشی از این قاره خواسته و ناخواسته با سیاستهای کاملاً حمایتگرانه جو بایدن از اسرائیل همسو شود و به جای انصافمداری و نگرفتن جانب این رژیم کودککش، راهی را در عمل طی کند که کاخ سفید از همان روز شروع طوفان الاقصی در پیش گرفته است. گام برداشتن تعداد قا بل توجهی از «قدرت»های اروپایی به موازات کاخ سفید و مشارکت واضح و وسیع آنها در تجهیز صهیونیستها در تضاد با رویکردهای چند سال اخیر این کشورها بوده است. بعد از پشت کردن آشکار دونالد ترامپ رئیسجمهور قبلی امریکا به اتحادیه اروپا و تأکید وی بر اینکه اولویت اول و آخر او منافع امریکا است و سست کردن هر چه بیشتر ارتباط پنتاگون با ناتو، دولتهای بزرگ اروپایی هم از امریکا قطع امید کرده و گفته بودند دیگر پای این کشور نمیایستند و راه اختصاصی و مستقل خود را در معادلات جهانی خواهند رفت.
جنگ غزه این رویکرد را متوقف کرده و به نشانه آن یکی از «قدرت»های اروپایی که انگلیس است و همیشه شریک و متحد امریکا در عرصه جنگهای مختلف بوده، در هفتههای اخیر پا به پای پنتاگون در کوبیدن مواضع مختلف نظامی و امنیتی در خاک یمن و سپس بمباران عراق، سوریه و لبنان پیش رفته است. به واقع جنگ غزه و مواضع غیرمنصفانه اتخاذ شده توسط برخی دولتهای غربی سبب شده روابط پیشتر سرد شده آنها با امریکا از نو به سوی گرم شدن نسبی برود.
آنچه مردم عادی اروپا میخواهند
در این بین، برپایی تظاهرات وسیع مردمی در شهرهای مختلف اروپایی طی ماههای اخیر در حمایت از فلسطینیهای مظلوم و در تقبیح نهادهای جهانیای که مسئولیت داشتند هر چه سریعتر آتشبس را در منطقه دایر کنند (اما چنین نکردهاند)، نشان از روح مخدوش شده و آزردگی خاطر اروپاییها دارد که با دیدن فوج کودکان و زنان فلسطینی شهید شده در سرزمینهای اشغالی دلشان به درد آمده و تنها راهحل مشکلات را بند زدن بر اقدامات ضد انسانی اسرائیل و رساندن کمکهای دارویی و غذایی به ملت دردمند فلسطین میدانند. در این تظاهرات معمولاً اشارهای به حماس نشده و در تضاد با بیانیههای صادر شده توسط دولتهای اروپایی تنبیه رزمندههای این سازمان و برچیدن تشکیلات آن مورد تأکید قرار نگرفته است. این به سبب رجحانی است که مردم عادی اروپا به ملاحظات انسانی میدهند و بیش از آن که تأکیدی بر رویارویی نظامی و قهری با سازمانهای سیاسی و مسلح چپ یا راست داشته باشند، خواستار حفظ جان انسانهای مظلوم و شریفاند. چیزی که در وسط معرکههای موجود سیاسی در اروپا ملعبه دست سیاستمداران مکار شده و در نتیجه از حد حرف و ادعا فراتر نرفته است.
وقتی آلمان «یهودیستیز» از اسرائیل جنایتکار حمایت میکند
از همه عجیبتر و تأسفآورتر واکنش دولت آلمان به جنگ غزه است. ارتش این کشور در جریان جنگ جهانی دوم طی سالهای 1939 تا 1945 یهودیان پرشماری را به قتل رساند و با هدایت آدولف هیتلر دیوانه کشورهای متعددی را در سطح اروپا تسخیر یا وادار به تأسی از سیاستهای جنگجویانه خود کرد. بنابراین توقع از ژرمنها این بود که بلافاصله بعد از شروع بمباران غزه توسط صهیونیستها این حرکت را محکوم و اسرائیلیها را ایزوله کنند و به حمایت از حماس برخیزند. اما سران آلمان در یک موضعگیری صریح و سریع و 180 درجه مخالف به حمایت وسیع از اسرائیلیها پرداختند و ادعا کردند حملات سبعانه آنها به باریکه غزه و کرانه غربی واکنش بدیهی و قابل درکشان در قبال حرکت تهاجمی اولیه حماس و جنبش جهاد اسلامی بوده است. اولاف شولتز، صدراعظم آلمان حتی تا به آنجا پیش رفت که ادعا کرد مقابل هر حرکتی که در سطح آلمان در جهت نفی مواضع صهیونیستها در جنگ غزه صورت گیرد، خواهد ایستاد و دولت بن خاطیان احتمالی را پیگرد قضایی خواهد کرد. بخشی از دلایل این موضعگیری غریب و نامنصفانه مشخص است؛ آلمان چون در جریان جنگ جهانی دوم توسط حزب نازی و ارتش قدرتمند خود بانی یکی از وسیعترین روندهای «یهودیکشی» در سطح اروپا در تمامی ادوار شد، بیم آن را داشت و دارد که با تأیید به هلاکت رسیدن تعداد زیادی صهیونیست و یهودیان مقیم در سرزمینهای اشغالی یک بار دیگر به یهودیستیزی متهم شود و همه زحماتی که طی حدود 80 سال اخیر و پس از اتمام جنگ جهانی دوم برای زدودن این اتهام از خویش متحمل شده و تا حدی هم موفق بوده، به هدر برود و یک بار دیگر از دید غربیهای طرفدار اسرائیل، یک جنایتکار جنگی و مجری درجه اول نژادپرستی توصیف شود. این در حالی است که این بار برخلاف آنچه 8 دهه پیش در جنگ جهانی دوم روی داد، این اسرائیلیها هستند که باعث و بانی یک نسلکشی هولناک شدهاند و ساکنان مظلوم غزه را به صرف اینکه فلسطینیاند از زمین و آسمان هدف حمله قرار میدهند و هر روز مرتکب فجیعترین جنایات انسانی میشوند.
استانداردهای دوگانه
حمایت تقریباً سراسری دولتهای بزرگ غربی از اسرائیل در جنگ نابرابر غزه سبب شده به تلاشهای دیپلماتیک قبلی درخصوص یکپارچه کردن موضع غربیها در ارتباط با جنگ دو ساله روسیه- اوکراین هم صدماتی اساسی وارد شود. از یک سو غربیها از فرط کمکرسانی به صهیونیستها از یاد بردهاند که همه این کمکها تا قبل از وقوع طوفان الاقصی شامل حال حکومت کییف میشد و از جانب دیگر برخورد دوگانه و متضاد غربیها با این دو ستیز، تفرقه در بلوک غرب را که پیشتر هم محسوس بود، تشدید کرده است. غربیها که همواره سیل کمکهای نظامی و معیشتیشان به اوکراین به قصد کمک به جناح مظلوم در جنگی نابرابر با جناح ظالم (به زعم غربیها، روسیه) برقرار بود، پس از به راه افتادن جنگ غزه خلف وعده و در تضاد با چنین روشی عمل کردهاند و سیلاب کمکهای خود را به اردوگاه ظالم (اسرائیل) سرازیر ساختهاند. آنها فقط به حمایت کلامی از جناح مظلوم (فلسطین) پرداخته و در بیانیههای منتشره خود بابت هزاران شهید و مجروح آنها صرفاً ابراز تأسف و غم کردهاند. این استانداردهای دوگانه موجب شده بسیاری از مردم عادی و هر فرد آزادهای در جهان بپرسد که اگر جامعه جهانی وظیفه دارد که همیشه از مظلوم حمایت و طرف ظالم را خلع سلاح کند، چرا در دو جنگ بزرگ جاری در جهان که همانا جنگ روسیه- اوکراین و رویارویی اسرائیل- فلسطین است، این امر رعایت نشده و در یک مورد طرف مغبون (فلسطین) از سوی غربیها تنها گذاشته شده و در مورد دوم طرف ضعیفتر (اوکراین) به رغم فراموشکاری اخیر غربیها با سیلی از کمکهای مردمی روبهرو شده و دستش از هر نعمتی پر و قادر به هرگونه هزینهکرد برای تقویت نظامی خویش و تغذیه مردم خود است.
مهد رفتارهای سلیقهای
این گونه تضادها اینک در رفتار نهادهای اروپایی تجلی فراوانی دارد و سبب شده قاره سبز به رغم هزاران ادعای قدیمیاش درخصوص با فرهنگ بودن، فقط منادی تبعیض و مجری متناقضترین روشهای حکومتی باشد. چیزی که محصول مستقیم همسو نبودن اتحادیه اروپا با سایر ارگانهای چندملیتی حاکم بر قاره است و این نهاد حتی نتوانسته است اعضای دیرین و تازه خود را نیز زیر یک چتر مدیریتی واحد و مفید قرار بدهد و تضاد و سودجوییهای شخصی و رفتارهای سلیقهای از سر و روی آن میبارد.
منبع: The Cairo Review
برش
درس بسیار بد تاریخی
آنچه در ارتباط با یهودیان در جریان جنگ جهانی دوم در سطح آلمان روی داد و ماجرای هولوکاست هنوز در اذهان نسل قدیمی این قاره و تاریخنگاران محفوظ است اما شولتز و همکارانش در آلمان فعلی با حمایت از صهیونیستهای مجری پاکسازی قومی و پشت کردن به فلسطینیهای آواره و بیسرپناه یک نمونه بد تازه را برای کل فرهنگ سیاسی اروپا ترسیم کردهاند. از آنجا که آلمان بخوبی از درون خاکستر جنگ جهانی خانمانسوز برخاست و صنایع و کشاورزی خود را دوباره پویا و فعال کرد و هرچند اکنون تبدیل به مرد بیمار اروپا شده و وضعیت اقتصادی خوبی ندارد اما در 45 سال آخر چشم و چراغ اقتصادی اروپا و کمک کننده به همه اقتصادهای بیمار در سطح این قاره بوده، موضع اخیرش در جنگ غزه یک درس بسیار مذموم را به اهالی این قاره میدهد و این پیام ناجوانمردانه را دربر دارد که «وقتی منفعت در حمایت از ظالم و کوبیدن مظلوم مستتر است، از آن نباید ابا کرد. شولتز با اجرای این روش شاید آلمان را از ورود به یک جنگ عقیدتی و مذهبی تازه رهایی بخشیده باشد اما ثابت کرده است، در این کشور مدعی فرهنگ کهن و منادی داشتن برتری موهوم نژادی چیزی که وجود ندارد، انصاف فردی، مصلحت جمعی و عدالت حکومتی است.